رویدادهای مهم
روابط عمومی انجمن

روابط عمومی انجمن

Lorem ipsum dolor sit amet, consectetur adipiscing elit. Mauris hendrerit justo a massa dapibus a vehicula tellus suscipit. Maecenas non elementum diam.
آدرس وب سایت: http://smartaddons.com
چهارشنبه, 23 فروردين 1396 13:34

کمال‌الدین ابوالعطاء محمودبن علی‌بن محمود، معروف به «خواجوی کرمانی» (زاده: ۶۸۹ ه. ق. در کرمان - درگذشت: ۷۵۲ ه. ق. در شیراز) یکی از شاعران بزرگ نیمهٔ اول قرن هشتم است. آرامگاه خواجو در تنگ الله اکبر شیراز است. وی از شاعران عهد مغول است و اشعاری در مدح سلاطین منطقه فارس در کارنامهٔ خود دارد.

محتویات [نهفتن]
۱ زندگینامه
۲ عقاید و اندیشه‌ها
۳ آثار
۴ جستارهای وابسته
۵ اشعار
۶ پانویس
۷ منابع
۸ پیوند به بیرون
زندگینامه[ویرایش]
خواجوی کرمانی که به نخل‌بند شاعران نیز شهرت دارد. در اواخر سدهٔ هفتم هجری در کرمان زاده شد. زمان زایش او را به اختلاف بین ۶۶۹ - ۶۸۹ هجری ثبت کرده‌اند او در دوران جوانی خود جدا از کسب دانش‌های معمول روزگار مسافرت را نیز پیشه نموده و بازدیدهایی از مناطق اصفهان، آذربایجان، شام، ری، عراق و مصر نیز داشته‌است و پس از بازگشت از این سفرهای طولانی در شیراز اقامت گزید. او لقب‌هایی مانند خلاق المعانی و ملک الفضلا نیز داشته است. او در نیمهٔ سدهٔ هشتم هجری در شهر شیراز درگذشت و در تنگ الله اکبر این شهر نزدیک رکناباد به خاک سپرده شد.

عقاید و اندیشه‌ها[ویرایش]
Khaju kermani tomb.JPG
شعر خواجوی کرمانی شعری عرفانی است. مضامین عرفانی در غزلیات وی صریحاً بیان می‌شود امّا در این اشعار که بر شاعران بعدی خود مانند حافظ تأثیرگذار هم بوده مبارزه با زهد و ریا و بی‌اعتباری دنیا و مافیها از موارد قابل ذکر است. او در شعر به سبک سنایی غزل‌سرایی می کرده و در مثنوی نیز سعی داشته به تقلید از فردوسی حماسه‌سرایی داشته باشد. خواجو را وابسته به سلسلهٔ مرشدیه می‌دانند. او را در ریاضیات طب و هیئت نیز صاحب نظر می‌دانند. طنز و هزل و انتقادات اجتماعی از شرایط ادیان در آن روزگار در اشعار خواجو متداول است.[۱] او در قصیده، مثنوی، و غزل طبعی توانا داشته، به طوری که گرایش حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجو و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است. خواجو از حیث عقیدتی شیعه دوازده امامی است و خودش در اشعارش خود را «مادح آل حیدر» یعنی ستایشگر اهل بیت نبی می‌داند. وی صدها بیت شعر در مدح دوازده امام دارد.

آثار[ویرایش]
Khaju Kermani Shiraz2.JPG
از خواجوی کرمانی آثار زیادی بجای مانده است که مضامین و محتوای آنها عموماً متفاوت می‌باشند. بیشتر این آثار منظوم هستند.

دیوان؛ شامل غزل، قصیده، مسمط، ترکیب‌بند، ترجیع‌بند، رباعی، قطعه و مستزاد که برروی هم به دو بخش صنایع‌الکمال و بدایع‌الجمال تقسیم می‌شود.
پنج مثنوی؛ در وزن‌های گوناگون با این نام‌ها:
همای و همایون، گل و نوروز، روضةالانوار، کمال‌نامه و گوهرنامه. این پنج مثنوی بر روی هم خمسهٔ خواجو را تشکیل می‌دهد. سال‌ها بعد گویندهٔ ناشناس و پرسخنی منظومهٔ همای و همایون خواجو را با تبدیل و تغییر و حذف اسامی و افزودن افسانه‌هایی، منظومهٔ سام‌نامه را پدید آورده‌است.[۲] آثار منثور خواجوی کرمانی رساله‌های چهارگانه‌ای است، با نثری مسجّع و مصنوع، و بسیار بیش از شعر او آراسته به آیات قرآنی.[۳] رسایل چهارگانهٔ خواجو بدین ترتیب‌اند: ۱) سراجیّه ۲) شمس و سحاب ۳) شمع و شمشیر ۴) نمد و بوریا

جستارهای وابسته[ویرایش]
حافظ
آرامگاه خواجوی کرمانی
فهرست مشاهیر استان کرمان
اشعار[ویرایش]
زتو با تو راز گویم به زبان بی زبانی به تو از تو راه جویم به نشان بی‌نشانی
چه شوی ز دیده پنهان که چو روز می‌نماید رخ همچو آفتابت، ز نقاب آسمانی
تو چه معنی لطیفی که مجرد از دلیلی تو چه آیت شریفی که منزه از بیانی
ز تو دیده چون بدوزم که تویی چراغ دیده ز تو کی کناره گیرم که تو در میان جانی
پانویس[ویرایش]
پرش به بالا ↑ وبسایت تبیان خنده و طنز در آثار خواجو فارسی بازدید در ۱۸ ژوئن ۲۰۱۱
پرش به بالا ↑ سایت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی خواجوی کرمانی در آثارش، محمود عابدی
پرش به بالا ↑ روضةالانوار، مقدمه، تصحیح و تعلیقات: محمود عابدی، انتشارات میراث مکتوب، چاپ اوّل، تهران ۱۳۸۷ (مقدمه: صفحهٔ سی‌وهفت)

چهارشنبه, 23 فروردين 1396 13:34

رکن‌الدین اوحدی مراغه‌ای (۶۷۳ - ۱۵ رمضان ۷۳۸ قمری) عارف و شاعر پارسی‌گوی ایران در قرن هشتم هجری و اهل مراغه است.

محتویات [نهفتن]
۱ زندگی‌نامه
۱.۱ مذهب
۲ آثار و اشعار
۲.۱ اشعار به پهلوی
۳ آرامگاه
۳.۱ موزهٔ اوحدی
۴ منابع
زندگی‌نامه[ویرایش]
او در شهرستان مراغه زاده شد، پدرش از اهالی اصفهان بود و خود او نیز مدتی در اصفهان اقامت داشت و بنابراین نامش اوحدی اصفهانی نیز ذکر شده است[۱]. اوحدی معاصر ایلخان مغول سلطان ابوسعید بود و آرامگاه او در مراغه است. هم اکنون یک موزه دائمی در مقبره اوحدی در مراغه دایر می‌باشد.

[نشان] این بخش نیازمند گسترش است.
مذهب[ویرایش]
دانشنامهٔ بزرگ اسلامی در پیرامون مذهب او چنین آورده‌است[۲]:

درباره مذهب اوحدی مطلبی به صراحت بیان نشده است، ولی در دیوان او اشاراتی هست که از اعتقاد وی به تشیع حکایت می‌کند. از جمله: چندین بار از علی(ع)، حسین(ع)، رضا(ع) و مهدی (ع)، یاد کرده است...

با این حال سعید نفیسی، با تکیه بر اشارات شاعر به خلفای راشدین و «چهار یار» خواندن آن‌ها و اشارهٔ او به «شافعی»، در نهایت اینگونه استدلال می‌کند که او می‌تواند شافعی بوده‌باشد.[۲]

آثار و اشعار[ویرایش]
اشعار اوحدی مراغه‌ای از ابتدا موردتوجه بوده و تعداد آنها به ۱۴٫۷۲۹ بیت می‌رسد.[۲] از آثار اوحدی دست‌نویس‌های بسیاری به جا مانده است.

دیوان: که شامل قصاید، غزلیات، ترکیبات، ترجیعات و رباعیات است.[۲]
جام جم: که شامل مثنوی‌های اوحدی است.[۲]
منطق العشاق، (یا ده نامه، محبت‌نامه): شامل نامه‌هایی عاشقانه که میان عاشق و معشوق رد و بدل می‌شده‌است.[۲]
معروف است که وی تخلص خود «اوحدی» را از نام عارف معروف اوحدالدین کرمانی {متوفی 635 ق} گرفته است.[۳]

اشعار به پهلوی[ویرایش]
اوحدی مراغه‌ای سه غزل به عنوان «زبان اصفهان» دارد که جزو فهلویات شناخته می‌شود:[۴]

چند بیت از غزلی به زبان اصفهان:

دیم تو خورد و چشم مو تر / هشکش ویکر وان خوزارو

واتت که سر فلا کروهینی تو ساعتی / کین آه سوته دل بهر چه تو وات ایستاده بو

آرامگاه[ویرایش]
رکن الدین ابوالحسن مراغی مشهور به اوحدی مراغه‌ای عارف و شاعر پارسی‌گوی نامدار صاحب مثنوی معروف جام جم است که آرامگاهش در میان باغ سرسبزی واقع شده‌است. سنگ قبر اوحدی از سنگ کبود درست شده‌است. بر دیوار شمالی و جنوبی آن نام اوحدی و تاریخ فوت که ۷۳۸ ه.ق است حک شده‌است. در سال ۱۳۵۲ از سوی انجمن آثار ملی ایران بنای جدیدی بر روی قبر مزبور احداث شده و سنگ مقبره قبلی را به موزه آرامگاه انتقال دادند.

موزهٔ اوحدی[ویرایش]
در کنار مقبره اوحدی، موزه اوحدی واقع گردیده‌است. این موزه به علت اینکه شهر مراغه در دوره ایلخانیان مغول مقر حکومتی و پایتخت آنان بوده‌است، عنوان موزه تخصصی ایلخانی را به خود اختصاص داده‌است. اشیاء موجود در این موزه شامل ظروف سفالی، سکه، کتابت، ظروف مفرغی، شیشه که کتیبه‌های باقی‌مانده از رصد خانه و سنگ قبور مربوط به دوران اسلامی است.

در بندِ غم عشـق تو، بسیار کسانند تنها نه منم خود، که دراین غصّه بسانند
در خاک به امید تو، خلقی است نشـسته یک روز برون آی و ببین تا به چه سانند
عُشـّاق تو در پیش گرفتند، بیابان کآن طایفه، ده را پس ازاین هیچ کسانند
کو مَحرم رازی، که اسیران محبّت حالی بنویسند و سلامی برسانند
با محتسب شـهر بگویید، که امشب دستار نگهدار، که بیرون عسسانند!
ای دانه دُر، عشق تو دریاست ولیکن افسوس! که نزدیک کنار تو خسانند
شاید که ز مصرت، به هوس مرد بیاید خود مردم این شـهر، مگر بی هوسانند؟
با جـُور رقیبان، ز ِ لبت کام که یابد؟ من تَرک بگُفتم، که عسل را مگسانند!
ای اوحدی از لاشـه تنگ تو، چه خیزد؟ کاندر طلب او هـمه، تازی فرسانند
افسوس که در پای تو این تند سواران بسیار دویدند و همان باز پسانند! !

چهارشنبه, 23 فروردين 1396 13:34

سعدی شیرازی (۶۰۶ - ۶۹۰ هجری قمری) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی نامدار ایرانی است. نامِ کاملِ او ابومحمّد مُشرف‌الدین مُصلح بن عبدالله بن مشرّف و تخلص او سعدی است. او در نظامیه بغداد -که مهمترین مرکز علم و دانش آن زمان به حساب می‌آمد- تحصیل نمود و پس از آن به‌عنوان خطیب به مناطق مختلفی از جمله شام و حجاز سفر کرد. وی سپس به زادگاه خود شیراز برگشت و تا پایان عمر در آنجا اقامت گزید. آرامگاه وی در شیراز واقع شده که به سعدیه معروف است.

سعدی تاثیر انکارناپذیری بر زبان فارسی گذاشته‌است؛ به‌طوری‌که شباهت قابل توجهی بین زبان فارسی امروزی و زبان سعدی وجود دارد. آثار او مدت‌ها در مدرسه‌ها و مکتب‌خانه‌ها به‌عنوان منبع آموزش زبان فارسی تدریس می‌شده و بسیاری از ضرب‌المثل‌های رایج در زبان فارسی از آثار وی اقتباس شده‌است. وی بر خلاف بسیاری از نویسندگان معاصر یا پیش از خود، ساده‌نویسی و ایجاز را در پیش گرفت و توانست -حتی در زمان حیاتش- شهرت زیادی بدست آورد. اهل ادب به او لقب استادِ سخن، پادشاهِ سخن، شیخِ اجلّ و حتی به‌طور مطلق، استاد داده‌اند. آثار وی در کتاب کلیات سعدی گردآوری شده‌است؛ هرچند که کتاب گلستان، کتاب بوستان و نیز غزلیات وی به صورت مستقل نیز منتشر شده‌اند.

کتاب‌های گلستان و بوستان به‌عنوان کتاب‌های اخلاقی شناخته می‌شوند و علاوه بر فارسی‌زبانان، بر روشنفکران غربی از جمله ولتر و گوته تاثیرگذار بوده‌اند. با این حال، برخی از منتقدان نسبت به آموزه‌های اخلاقی وی نقدهایی را مطرح کرده‌اند. غزلیات سعدی، اغلب عاشقانه و توصیف‌کننده عشق زمینی است؛ هرچند که وی غزلیات پندآموز و عارفانه نیز سروده‌است.

به‌منظور تجلیل از سعدی، روز اول اردیبهشت ماه (روز آغاز نگارش کتاب گلستان) در ایران به‌عنوان روز سعدی نامگذاری شده‌است.

محتویات [نهفتن]
۱ زندگی‌نامه
۱.۱ تولد و کودکی
۱.۲ تحصیل و سفر
۱.۳ داستان‌های خیالی یا مبالغه‌آمیز
۱.۴ بازگشت به شیراز
۱.۵ درگذشت
۲ گرایش‌های فکری و اجتماعی
۲.۱ مذهب
۲.۲ تصوف
۲.۳ جبرگرایی
۳ آثار
۳.۱ بوستان
۳.۲ گلستان
۳.۳ غزلیات
۳.۴ هزلیات
۴ سبک و ویژگی‌ها
۴.۱ سهل ممتنع
۴.۲ ایجاز
۴.۳ طنز
۴.۴ تخلص
۵ تاثیرپذیری
۵.۱ از فردوسی
۵.۲ از امام محمد غزالی
۵.۳ از سنایی
۵.۴ از انوری
۶ تأثیرگذاری
۶.۱ بر زبان فارسی
۶.۲ بر غرب
۶.۲.۱ فرانسه
۶.۲.۲ آلمان
۶.۲.۳ آمریکا
۶.۳ شعر بنی‌آدم
۷ دیدگاه‌های منتقدان
۸ یادبود و بزرگداشت
۸.۱ آرامگاه
۸.۲ روز سعدی
۸.۳ پول ملی
۸.۴ مجسمه
۹ جستارهای وابسته
۱۰ پانویس
۱۱ منابع و مراجع
۱۲ پیوند به بیرون
زندگی‌نامه[ویرایش]
در مورد زندگی سعدی اطلاعات قطعی بسیار کمی در دست است؛ حتی قدیمی‌ترین منابع، بسیاری از اطلاعات خود را از آثار خود سعدی اقتباس کرده‌اند؛ اطلاعاتی که بسیاری از آنها به لحاظ تاریخی غیرممکن‌اند و سعدی -احتمالاً- به‌منظور تاثیر بیشتر کلام خود، آنها را تغییر داده و با مبالغه و افسانه درآمیخته‌است.[۱]

تولد و کودکی[ویرایش]
سعدی به احتمال زیاد در سال ۶۰۶ هجری قمری (برابر با حدود ۵۸۹ خورشیدی و ۱۲۱۰ میلادی) در شیراز زاده شده‌است.[۲] با این حال، برخی از صاحبنظران، تولد وی را در حدود سال ۵۸۵ هجری قمری می‌دانند.[۲] با توجه به این که منبع بیرونی مشخصی در مورد زادروز سعدی گزارشی نداشته‌است، هر دو تاریخ ذکر شده، بر اساس استنباط صاحبنظران از آثار خود سعدی به دست آمده‌است.[۳]

نام کوچک سعدی، مصلح (یا مصلح‌الدین)، از نام پدربزرگ پدری‌اش اقتباس شد.[۲] او در کودکی پدرش را از دست داد و تحت تکفل پدربزرگ مادری خود، مسعود بن مصلح الفارسی، قرار گرفت.[۲] در دوران کودکی، مقدمات علوم ادبی و شرعی را در شیراز آموخت.[۲] اما اوضاع نابسامان ایران در پایان دوران سلطان محمد خوارزمشاه و به‌ویژه حملهٔ سلطان غیاث‌الدین خوارزمشاه، برادر جلال‌الدین خوارزمشاه به شیراز (که در سال ۶۲۰ هجری قمری واقع شد)، سعدی را بر آن داشت که در روزگار جوانی شیراز را ترک کند و به بغداد برود.[۲]

تحصیل و سفر[ویرایش]
سعدی حدوداً از سال ۶۲۳ قمری،[۳] در مدرسه نظامیه بغداد مشغول به تحصیل شد و از حضور استادان بنام دوران خود از جمله ابوالفرج بن جوزی (منظور ابن جوزی دوم، نواده ابن جوزی مشهور است) و شهاب‌الدین عمر سهروردی بهره برد.[۲] به استناد یکی از سروده‌های سعدی،[۴] او در این دوره از مدرسه نظامیه شهریه دریافت می‌کرده‌است. سعدی پس از تحصیل در نظامیه، شغل واعظی پیشه می‌کند که مستلزم سفر به مناطق مختلف و ارائه خطابه و ارشاد مردم است.[۵] مسلم است که سعدی به حجاز، شام و روم سفر کرده‌است.[۲] با این حال، نشانه‌هایی از سفر به هندوستان، ترکستان، آسیای صغیر، غزنین، آذربایجان، فلسطین، چین، یمن و آفریقای شمالی هم در سروده‌های وی یافت می‌شود. اما به نظر می‌رسد که بعضی از این سفرها داستان‌پردازی باشند و منطقاً پایهٔ نمادین و اخلاقی داشته باشند. این جهانگردی به روایتی سی سال به طول انجامید. داریوش شایگان سعدی را شاعری بی‌همتا توصیف می‌کند که در ضمن مردی دنیا دیده است و خود سعدی درباره سفرهایش این‌طور می‌گوید:[۶]

در اقصای عالم بگشتم بسی به سر بردم ایام با هر کسی
تمتع به هر گوشه‌ای یافتم ز هر خرمنی خوشه‌ای یافتم
سعدی با دو وزیر دربار ایلخانی زمان خود یعنی شمس‌الدین محمد جوینی و عطاملک جوینی دوستی و مراوده داشت. این دو اهل سخن و شعر بودند و با سعدی مکاتبات و ملاقات‌هایی داشتند. زمانی که سعدی در سفر خود به آذربایجان به دیدار آنها می‌رود، او را به دیدار اباقاخان، پادشاه وقت ایلخانی می‌برند و او هم از سعدی می‌خواهد که او را نصیحتی کند.[۷]

داستان‌های خیالی یا مبالغه‌آمیز[ویرایش]
پیش‌تر، عادت بر این بود که -غالباً بدون گفتگو- داستان‌های گلستان و بوستان را به عنوان بخشی از سرگذشت سعدی قلمداد نمایند؛ از معروف‌ترین صاحب‌نظرانی که چنین رویکردی داشته‌اند می‌توان به هنری ماسه، علی‌اصغر حکمت و محمد خزائلی اشاره کرد.[۸] اما مطالعات نشان می‌دهد که برخی از این حکایات جنبه تخیلی دارد و واقعی نیست یا دست کم در بیان آن مبالغه شده‌است. بنابراین نمی‌توان این داستان‌ها را به عنوان سرگذشت واقعی سعدی پذیرفت.

بازگشت به شیراز[ویرایش]
سعدی در حدود سال ۶۵۵ قمری به شیراز بازگشت[۲] و در خانقاه ابوعبدالله بن خفیف ساکن شد.[۲] حاکم فارس در این زمان اتابک ابوبکر بن سعد زنگی (حکومت: ۶۲۳–۶۵۸ هـ. ق) بود که برای جلوگیری از هجوم مغولان به فارس، به آنان خراج می‌داد و یک سال بعد به فتح بغداد به دست مغولان (در ۴ صفر ۶۵۶) به آنان کمک کرد. در دوران ابوبکربن سعد بن زنگی، شیراز پناهگاه دانشمندانی شده‌بود که از دَم تیغِ تاتار جان سالم به‌دربرده‌بودند. در دوران وی، سعدی مقامی ارجمند در دربار به‌دست آورده‌بود. در آن زمان، ولیعهد مظفرالدین ابوبکر به نام سعد بن ابوبکر، به سعدی ارادت بسیار داشت.

با توجه به شواهدی که در کتاب بوستان وجود دارد، سعدی در بازگشت از سفر تصمیم گرفت که سخن‌های شیرین‌تر از قند به سوغات آوَرَد و بدین جهت کتاب بوستان را در سال ۶۵۵ قمری نوشت و به ابوبکر بن سعد زنگی، حاکم وقت شیراز، تقدیم کرد.[۹] محمدعلی همایون کاتوزیان، منتقد ادبی، با توجه به شواهدی در گلستان، معتقد است که سعدی پس از نگارش بوستان دچار نوعی افسردگی شد و با این فکر که عمر خود را به بطالت گذرانده و به ایام پیری رسیده است، دست از کار کشید؛ اما دوست یا دوستانی او را به نوشتن کتاب جدیدی مصمم کردند.[۹] سعدی نگارش کتاب گلستان را کمتر از یک سال بعد از تدوین بوستان، در اول اردیبهشت سال ۶۵۶ هجری شروع کرد و هنوز از گلِ بوستان بَقیّتی موجود بود که نگارش آن را به پایان رساند.[۹] بنابراین کتاب گلستان در مدت پنج یا شش ماه نوشته شد که -به نظر همایون کاتوزیان- شبیه به معجزه است و می‌تواند نشانی از فرح و انبساطی باشد که پس از یک دوره افسردگی -موقتاً- بروز می‌کند.[۹] سعدی این کتاب را تلویحاً به سعدبن ابوبکر زنگی، ولیعهد جوان فارس تقدیم کرد و ابراز امیدواری نمود که مورد پسند وی واقع شود.[۹]

درگذشت[ویرایش]
تاریخ درگذشت سعدی را در منابع گوناگون، یکی از سال‌های ۶۹۰ تا ۶۹۵ هجری قمری ذکر کرده‌اند.[۲] اما مورد اعتمادترین روایت این است که وی در ذیحجه سال ۶۹۰ هجری درگذشته[۲] و در همان خانقاهی که اقامت گزیده‌بود، به خاک سپرده شده‌است.

گرایش‌های فکری و اجتماعی[ویرایش]
مذهب[ویرایش]
تصوف[ویرایش]
سعدی را نمی‌توان صوفی یا عارف قلمداد کرد؛ اما در عین حال، نمی‌توان او را یکسره مخالف یا بیگانه با تصوف دانست.[۱۰] تصوف و عرفان در قرن هفتم هجری بسیار رایج بود؛ یکی از دلایل رواج پیدا کردن تصوف و عرفان در این دوره، حمله مغول و روی آوردن مردم به درویشی و صوفی‌گری برای تسکین درماندگی و نابسامانی خود بود.[۱۰] سعدی هم به‌عنوان یکی از روشنفکران زمان خود، به‌واسطه تحصیل در بغداد و نشست‌وبرخاست با عارفان معاصر خود (ازجمله شیخ شهاب‌الدین عمر بن محمد سهروردی) در معرض اندیشه‌های عرفانی قرار داشت.[۱۰] او در گلستان می‌گوید که ابوالفرج جوزی او را به ترک سماع دعوت نموده‌بود و به‌همین دلیل، بدیع‌الزمان فروزانفر، او را در زمره صوفیان دیندار قرار می‌دهد.[۱۰] سعدی در حکایات گلستان و بوستان رویکردی دوگانه نسبت به مقوله تصوف دارد؛ گاهی به تمجید از عارفان می‌پردازد؛ تئوری تصوف و عرفان را تبیین می‌کند، از آراء و روش‌های اصولی تصوف برداشت می‌کند و بازتاب آن را در اخلاق و رفتار صوفیان بزرگ (ابدال) مانند جنید بغدادی، شبلی نعمانی و بایزید بسطامی به‌تصویر می‌کشد.[۱۰] با این حال، گاهی صوفیان را مردمی بیکار و بیعار و بی‌بندوبار می‌شمارد و به انتقاد از جماعتی می‌پردازد که تصوف را بهانه‌ای برای تن‌پروری و شهوت‌رانی قرار داده‌اند.[۱۰]

رشید یاسمی، زبان‌شناس، بر این عقیده است که همه غزل‌های سعدی عارفانه است و تصویر عشق زمینی در اشعار سعدی، وسیله‌ای است برای رساندن مفهوم عشق حقیقی اهل تصوف.[۱۰] اما بسیاری دیگر از صاحبنظران از جمله محمدعلی فروغی، همایون کاتوزیان و ضیاء موحد این نظر را رد می‌کنند.[۱۰][۳] حدود ده درصد از غزل‌های سعدی، عرفانی یا شبه عرفانی است.[۱۰] اما حتی در این اشعار نیز شور و شعف عارفانه، چنان‌که در غزلیات مولوی هست، وجود ندارد.[۱۰] به عقیده روبن لوی، استاد دانشگاه کمبریج، فلسفه سعدی، عملی و عادی است و جنبه متافیزیک ندارد؛ سعدی درباره اندیشه‌های صوفیانه به شکل جامع و دقیق سخن نمی‌گوید و نگاه او به عارفان برجسته به عنوان معلم اخلاق است و به‌همین دلیل، قالب سعدی با قالب مولوی متفاوت است.[۱۱] یان ریپکا نیز توجه سعدی را نه به اندیشه‌های انتزاعی عارفانه، بلکه به کاربرد آن در زندگی عادی معطوف می‌داند.[۱۱]

جبرگرایی[ویرایش]
آثار[ویرایش]
همه آثار سعدی اعم از شعر و نثر در کتاب کلیات سعدی جمع‌آوری شده‌است.[۲] از بین آثاری که در این کتاب آمده، بوستان و گلستان دو کتاب مستقلند. علاوه بر این، غزلیات و هزلیات (یا خبیثات) نیز به‌صورت مستقل به چاپ رسیده‌اند. سایر آثار سعدی که در کتاب کلیات آمده‌است، عبارتند از: قصاید، مراثی، ملمعات و مثلثات، ترجیعات، صاحبیه، رباعیات و مفردات.[۲]

قصاید، شامل قصیده‌های عربی و قصیده‌های فارسی است. قصیده‌های عربی در حدود هفتصد بیت است[۲] و عموماً دارای مضامین غنایی یا مدح است.[۲] یکی از این قصیده‌ها، در مرثیه آخرین خلیفه عباسی، المستعصم بالله سروده‌شده‌است.[۲] قصیده‌های فارسی نیز دارای مضامین موعظه و توحید و مدح است.[۲]

مراثی، مشتمل بر چند قصیده در مرثیه چند تن از رجال معاصر سعدی از جمله مستعصم (خلیفه عباسی)، ابوبکر بن سعد بن زنگی (اتابک فارس) و سعد بن ابوبکر (اتابک فارس) است.[۲]

صاحبیه، مجموعه‌ای از قطعات فارسی و عربی است.[۲]

سعدی، علاوه بر گلستان، آثار دیگری نیز به نثر دارد، که عبارتند از نصیحةالملوک، رساله عقل و عشق و مجالس پنج‌گانه.[۱۲]

همچنین (در نسخه‌های چاپی پاکستان و هند) کتاب شعر دیگری با نام کریما به سعدی نسبت داده شده است. این کتاب مثنوی است و در بحر متقارب سروده شده است. اصالت این انتساب با توجه به قوی نبودن اشعار و موجود نبودن اسناد خطی از آن، محل شک است.[۱۲]

سعدی، در زمان حیات خود، نسبت به جمع‌آوری و تدوین آثارش مبادرت می‌ورزیده‌است؛ چنان‌که این امر در مورد گلستان، بوستان و طیبات مسلم است.[۲] اما نخستین نسخه‌ای که از کلیات سعدی در دست است، در سال ۷۱۸ قمری؛ یعنی کمتر از سی سال پس از درگذشت سعدی توسط علی بن احمد بن ابی بکر بیستون گردآوری شده‌است.[۲] در این نسخه، غزلیات سعدی به‌ترتیب الفبای حرف آخر ابیات مرتب شده‌اند.[۲] ترتیب قرار گرفتن فصول مختلف کلیات سعدی در نسخه‌های بعدی نیز کم و بیش از این نسخه اقتباس شده‌است.[۲]

در حال حاضر اصلی‌ترین نسخه تصحیح شده از کلیات سعدی، تصحیح محمدعلی فروغی است که در سال ۱۳۲۰ منتشر شده‌است.[۱۲] یکی دیگر از نسخه‌های مشهور این کتاب، تصحیح غلامحسین یوسفی است.[نیازمند منبع]

بوستان[ویرایش]
نوشتار اصلی: بوستان سعدی

برگه‌ای از بوستان سعدی، نوشته‌شده در بخارا در سال ۱۵۳۹ میلادی. این اثر ارزشمند امروزه در موزهٔ هنر نلسون اَتکینز واقع در کانزاس سیتی در ایالات متحدهٔ آمریکا نگهداری می‌شود.
بوستان، یکی از آثار منظوم سعدی و یکی از شاهکارهای ادب فارسی به شمار می‌آید.[۲] این کتاب در نسخه‌های قدیمی، سعدی‌نامه نامیده می‌شد؛ اما بعدها به بوستان شهرت یافت.[۲] بوستان به نظم (شعر) نوشته شده و مشتمل بر حدود چهار هزار بیت شعر است.[۲] قالب شعری آن مثنوی و همانند شاهنامه فردوسی در بحر متقارب (فعولن فعولن فعولن فَعَل/ فَعول) سروده‌شده‌است. بوستان، کتابی اخلاقی و آموزشی است و سعدی آرمانشهر مطلوب خود را در آن به تصویر کشیده‌است.[۱۲]

چنان‌که سعدی خود اشاره کرده‌است، نگارش آن را در ۶۵۵ ه‍. ق. به پایان برده و به ابوبکربن سعد زنگی تقدیم کرده‌است.[۲]

بوستان با یک مقدمه نسبتاً طولانی شروع می‌شود که در حمد خداوند، ستایش پیامبر اسلام، بیان دلیل نگارش کتاب و مدح ابوبکربن سعد زنگی و سعد بن ابوبکر (حاکمان وقت فارس) سروده‌شده‌است.[۱۳] این کتاب در ده فصل (اصطلاحاً ده باب) نوشته شده‌است که عبارتند از: «عدل»، «احسان»، «عشق»، «تواضع»، «رضا»، «ذکر»، «تربیت»، «شکر»، «توبه»، و «مناجات و ختم کتاب».[۲] حجم این باب‌ها متفاوت است و به‌جز باب اول و پنجم، همگی با یک مقدمه نسبتاً کوتاه شروع می‌شوند.[۱۳] هر باب مشتمل بر حکایت‌هایی است که به‌صورت پی‌درپی نقل می‌شوند.[۱۳] با احتساب دیباچه، مجموعاً ۱۸۳ حکایت در این کتاب (بر اساس نسخه تصحیح شده دکتر غلامحسین یوسفی) نقل شده است.[۱۳]

حکایت‌های بوستان از نظر پیچیدگی و ساختار، یکسان نیستند؛ برخی از ساختار داستانی پیچیده‌تری برخوردارند و حوادث و اشخاص متعددی را در بر می‌گیرند، درحالی‌که برخی دیگر ساده و درحد حکایت‌واره‌اند.[۱۳]

گلستان[ویرایش]
نوشتار اصلی: گلستان سعدی

شعری از گلستان
سعدی کتاب گلستان را در سال ۶۵۶ هجری قمری؛ یعنی یک سال پس از نگارش بوستان نوشته‌است. این کتاب به نثر آهنگین و آمیخته با نظم و در هشت فصل (اصطلاحاً هشت باب) نوشته شده‌است. هشت باب گلستان عبارتند از: سیرت پادشاهان، اخلاق درویشان، فضیلت قناعت، فوائد خاموشی، عشق و جوانی، ضعف و پیری، تأثیر تربیت، و آداب صحبت. گلستان، یکی از تأثیرگذارترین کتاب‌های نثر در ادبیات فارسی است.[۱۴]

کتاب گلستان را می‌توان گزارش سعدی از جامعه زمان خود دانست که در آن اوضاع فرهنگی و اجتماعی مردم به صورت واقعی به تصویر کشیده شده‌است.[۱۲]

این کتاب، مجموعه‌ای از حکایت‌های مستقل و حاوی اندرزها و جمله‌های قصار است. اما هنر داستان‌گویی و ایجاز نگارنده، مانع از آن می‌گردد که وجه تعلیمی آن باعث ملالت خواننده شود. سعدی در گلستان، از پرداختن به تاریخ‌نگاری و تذکره‌نویسی پرهیز می‌کند و صرفاً به بیان امور مربوط به زندگی و منش مخاطبان می‌پردازد.[۱۵]

حکایت‌های گلستان، فراخور موضوع، کوتاه یا بلند می‌شود.[۱۶] در برخی از حکایت‌ها، شخصیت‌های خیالی یا واقعی ثالثی وجود دارند و ایفای نقش می‌کنند؛ اما در برخی از حکایت‌ها، نگارنده حاضر و ناظر است. برخی از این رخدادها، رخدادهای واقعی زندگی او و برخی صرفاً رخدادهای تخیلی است.[۱۶]

این کتاب به لحاظ سبک و سیاق در زمره مقامات جای می‌گیرد.[۵][۱۵] با این حال، علی‌رغم این که دشوار نویسی و اطناب در مقامه‌های نویسندگان قبلی متداول بود، حکایات گلستان، موجز و تا سرحد امکان نزدیک به زبان عامه نوشته شده‌است.[۱۶]

سعدی در نگارش نثر آهنگین گلستان، از تقارن‌های لفظی و داستانی استفاده می‌کند؛ اما دچار تکلف و تصنع نمی‌شود. کلمه‌ها و ترکیب‌های پیچیده و دور از ذهن در گلستان به کار نمی‌رود و به‌همین دلیل، این کتاب از کتاب‌هایی مانند مقامات حمیدی، تاریخ وصاف و تاریخ جهانگشای جوینی ساده‌تر و روان‌تر است.[۱۷]

سعدی در گلستان، سبک شخصی و فردی خود را برگزیده‌است[۱۷] که از حیث سادگی نگارش، به ویژگی‌های سبک خراسانی نزدیک است.[۱۷] برخی از صاحب‌نظران، گلستان را اوج آمیزش دو سبک نثر موزون خواجه عبدالله انصاری و قاضی حمیدالدین حمیدی بلخی می‌دانند.[۱۷]

بسیاری از شاعران و نویسندگان پس از سعدی با الهام از کتاب گلستان و یا به تقلید از آن، آثاری را خلق کرده‌اند. از جمله این آثار می‌توان به بهارستان جامی[۱۸]،[۵] پریشان قاآنی،[۱۸][۵] منشآت قائم مقام فراهانی،[۱۸] نگارستان معینی جوینی،[۵] روضه خلد مجد خوافی[۱۸] و بسیاری آثار دیگر اشاره نمود. با این حال، هیچ‌یک از این آثار نتوانستند به موفقیت و جایگاهی مانند گلستان برسند.[۱۸]

کتاب گلستان نخستین بار در تبریز در سال ۱۸۲۲ میلادی به چاپ رسید. تا قبل از گلستان، هیچ کتاب دیگری به زبان فارسی با استفاده از دستگاه چاپ منتشر نشده بود.[۱۸] محمدعلی فروغی در سال ۱۳۱۶ خورشیدی گلستان را برای اولین بار، به طور علمی تصحیح کرد.[۱۸] پس از آن شرح‌ها، فرهنگ‌ها و تصحیح‌های مختلفی از گلستان منتشر شد که یکی از مهم‌ترین و دقیق‌ترین آنها، تصحیح دکتر غلامحسین یوسفی است که در سال ۱۳۶۸ عرضه گردید.[۱۸]

غزلیات[ویرایش]
غزلیات سعدی مجموعهٔ شعرهایی‌ست که سعدی در قالب غزل سروده و تاکنون چندین تصحیح از آن‌ها بوسیلهٔ استادان زبان و ادب فارسی منتشر شده‌است. سعدی حدود ۷۰۰ غزل دارد.[۱۲]

سعدی در سرایش غزلیات، به زبان سنایی و انوری توجه ویژه داشته‌است.[۳] بسیاری از صاحبنظران بر این عقیده‌اند که غزل در اشعار سعدی و حافظ به اوج رسیده‌است.[۳]

محور بیشتر غزل‌های سعدی، عشق است.[۱۲] سعدی از معدود شاعرانی است که غزل‌های عاشقانه‌اش از ابتدا تا انتها عاشقانه باقی می‌ماند.[۳] غزل‌های عاشقانهٔ سعدی، به سادگی، خلوص و زمینی بودن شهره‌اند.[۳] سعدی همچنین در سرایش غزلیات خود، به وزن‌های دوری (اوزان طرب‌انگیز مانند فَعَلاتُ فاعِلاتُن فَعَلاتُ فاعِلاتُن یا مُفتَعِلُن مَفاعِلُن مُفتَعِلُن مَفاعِلُن) توجه ویژه‌ای نشان داده‌است.[۱۹]

علاوه بر غزل‌های عاشقانه، سعدی غزل‌های عارفانه و غزل‌های پندآموز نیز سروده‌است.[۳] فروغی در تدوین کلیات سعدی، غزل‌های پندآموز و عارفانه را از بقیه غزل‌ها جدا کرده و در فصلی مجزا با عنوان مواعظ آورده‌است.[۳]

غزلیات سعدی در چهار کتابِ طیبات، بدایع، خواتیم و غزلیات قدیم گردآوری شده‌است.[۲] غزلیات قدیم را سعدی در دوره جوانی سروده و سرشار از شور و شعف است. خواتیم مربوط به در دوران کهنسالی سعدی و دربرگیرنده زهد و عرفان و اخلاقیات است. بدایع و طیبات، مربوط به دوران میانسالی و پختگی سعدی‌اند؛ هم شور و شعف جوانی و هم زهد و عرفان را در بر می‌گیرند. طیبات و بدایع به لحاظ هنری نیز به دو بخش دیگر برتری دارد.[۱۹]

در عین حال که سبک شعریِ سعدی از توانِ تخیّل و تصویرآفرینی پیچیده و بالایی بهره دارد، به‌گونهٔ شگفت‌انگیز و نبوغ‌آمیزی ساده و روان است؛ سادگی و روانی‌ای که حاصل و زاییدهٔ شیوهٔ موجز، نرم، آرام، و دل‌نشین بیان اوست.[۲۰]

هزلیات[ویرایش]
در مجموعه آثار سعدی، سه رساله با نام‌های مطایبات، مضحکات و خبیثات دیده می‌شود که به مجموعه آنها هزلیات گفته می‌شود. مطایبات، مجموعه‌ای از لطیفه‌ها و داستان‌های جنسی است که در نگارش آنها از الفاظ جسورانه و بیان عریان و بی‌پروا استفاده شده‌است. بافت کلام و تسلط زبانی در سرایش آنها به‌گونه‌ای است که می‌توان اطمینان یافت شاعر آنها سعدی است.[۳] خبیثات و مضحکات به نثر نوشته شده‌اند و در نسخه لرد گرینوی (که سی سال پس از درگذشت سعدی نوشته شده و نسخه اساس غلامحسین یوسفی و محمدعلی فروغی نیز بوده) اثری از آنها نیست.[۳]

سبک و ویژگی‌ها[ویرایش]
به طور کلی، سعدی را می‌بایست از شاعران سبک عراقی به‌حساب آورد. با این حال، نشانه‌هایی از سبک خراسانی در آثار وی مشاهده می‌شود. وی در دوره‌ای که استفاده از انواع آرایه‌های ادبی توسط سخنوران رواج پیدا کرده‌بود، به سادگی زبان رودکی و فردوسی روی آورده‌است.[۲۱]

سهل ممتنع[ویرایش]
سهل یعنی آسان و ممتنع یعنی محال. یکی از مهمترین ویژگی‌های آثار سعدی، سهل و ممتنع بودن آنهاست.[۲۲] معنی و مفهوم آثار سعدی به سادگی دریافته می‌شود و در ظاهر، نگارش چنین جملات یا ابیاتی ساده به‌نظر می‌رسد. اما در عمل، تقلید یا پدیدآوردن آثار مشابه، دشوار یا غیرممکن می‌شود.[۲۲] دلیل بروز این ویژگی در آثار سعدی، پرهیز وی از تکلف و تصنع و در عین حال تسلط کامل او بر زبان فارسی است؛ با این ترفند، سعدی توانسته‌است مطالب پیچیده و دشواری را به ساده‌ترین شکل ممکن بیان کند.[۲۲] سعدی -برخلافِ مصنوع نویسان- از اصطلاحات و عناصری که مردم در زندگی روزمره با آن سر و کار دارند به‌وفور استفاده کرده‌است.[۲۲] زبان سعدی، به زبان محاوره در روزگار خود بسیار نزدیک است و حتی از مثلهای متداول در زبان فارسی نیز بهره برده‌است.[۲۳]

یکی دیگر از عواملی که باعث سهل بودن آثار سعدی می‌شود، وسیع بودن دایره واژگانی است؛ هریک از کلماتی که سعدی به‌کار می‌برد، نقش ویژه‌ای در القای مفهوم دارد. وی در عین حال، از واژگان دشوار و مهجور یا واژگان عربی کمترین استفاده ممکن را نموده‌است.[۲۳] گذشته از حسن انتخاب کلمات، سعدی عموماً ارکان جمله را در جای اصلی خود قرار می‌دهد و به همین دلیل، فهم جملات وی در قالب شعر یا نثر آسان می‌شود.[۲۳] رعایت چنین قاعده‌ای، با توجه به ضرورت شاعر در رعایت وزن، قافیه، ردیف و مصراع‌بندی، کار دشواری است که سعدی به‌خوبی از عهده آن برآمده‌است.[۳]

سعدی در استفاده از آرایه‌های ادبی زیاده روی نکرده‌است. استعاره‌ها و مجازهای سعدی، عموماً نزدیک به ذهن است و باعث ایجاد زیبایی و رعنایی در شعر می‌شود.[۲۲] وی در انتخاب وزن برای اشعار خود نیز به ساده و روان بودن آن توجه داشته‌است؛ چنان‌که وزن‌های ثقیل و پیچیده در اشعار او به‌ندرت به‌چشم می‌خورد.[۲۲]

ایجاز[ویرایش]
ایجاز یعنی کوتاه کردن سخن و گفتن معنی بسیار در لفظ کم.[۲۴] در دوران سعدی، ادبیات فارسی به اطناب (درازگویی) متمایل شده‌بود و نویسندگان و شاعران به‌منظور هنرنمایی، با افزودن جملات معترضه، استفاده از واژگان مترادف و شگردهای دیگر، کلام خود را طولانی می‌کردند.[۲۴] یکی از ویژگی‌های سبک سعدی، به‌کاربردن ایجاز است.[۲۴] سعدی درحالی‌که اطلاعات ضروری برای فهم موضوع را در اختیار خواننده قرار می‌دهد، از دادن اطلاعات اضافی هم به‌جد اجتناب می‌کند. در گلستان و بوستان حکایت‌های متعددی وجود دارد که در آنها از مقدمه‌چینی و تفصیل غیرضروری اجتناب شده و مطلب صرفاً در چند بیت یا چند جمله کوتاه بیان شده‌است.[۳]

یکی دیگر از تکنیک‌های اصلی سعدی در به‌کارگیری ایجاز، حذف کردن بخشی از جمله است؛ به‌گونه‌ای که ذهن خواننده، ناخودآگاه بخش حذف‌شده را درج می‌کند و متوجه کمبود آن در جمله نمی‌شود.[۳]

طنز[ویرایش]
یکی از ویژگی‌های بارز سعدی، شوخ‌طبعی، نکته دانی و طنازی اوست. در آثار گوناگون او اعم از غزلیات، بوستان، گلستان و غیره، همه‌جا آثاری آشکار یا پنهان از نکته‌سنجی و طنز سعدی می‌توان یافت.[۲۵] وی مفاسد و معایب جامعه خود را با طنز ملایمی به تصویر می‌کشد و از آن انتقاد می‌کند.[۲۶]

تخلص[ویرایش]
تخلص نام هنری است که شاعر برای خود برمی‌گزیند و در اشعار خود (به خصوص در غزل) از آن استفاده می‌کند. بسیاری از شاعران، از جمله سعدی، با تخلص خود مشهورند.[۲۷]

سعدی تخلص خود را به واسطه ارادتی که به سعد بن ابوبکر، فرزند حاکم وقت شیراز داشت، انتخاب کرده‌است.[۲][۵]

سعدی در استفاده از تخلص بسیار جدی بوده و در ۹۷٪ از غزلیاتش از تخلص استفاده کرده‌است.[۲۷] تخلص اغلب در بیت آخر غزل قرار داده شده، اما در مواردی نیز بعد از بیت تخلص، یک یا چند بیت دیگر آمده‌است.[۲۷] سعدی در ۵۷ درصد موارد، تخلص خود را به صورت سوم شخص مفرد و در بقیه موارد به صورت دوم شخص مفرد به‌کار برده‌است.[۲۷]

تاثیرپذیری[ویرایش]
از فردوسی[ویرایش]
سعدی به شاهنامه فردوسی علاقه‌مند بود و از آن تأثیر می‌پذیرفت؛ چنان‌که بارها از شاهنامه یاد کرده‌است و اشاره‌های مختلفی به نام‌های اساطیری شاهنامه، ابیات شاهنامه و خود فردوسی داشته است.[۲۸] این تاثیرپذیری را به‌خصوص در کتاب بوستان می‌توان دید که سعدی آن را در وزن و قالب شعری شاهنامه سروده‌است.[۲۸] در بوستان می‌توان بیت‌هایی را یافت که بافت کلام فردوسی را دارند و این نشان‌دهنده انس سعدی با شاهنامه بوده‌است.[۳] علاوه بر این، شباهت‌های محتوایی و دیدگاه‌های فکری مشترک را نیز می‌توان در آثار سعدی یافت.[۲۹] سعدی به قصد پند و اندرز سیاسی، بیش از همه چیز از داستان‌های شاهنامه کمک می‌گیرد.[۳۰]

در بوستان حکایتی هست با این مضمون که کسی در محفلی، از شعر سعدی تمجید می‌کند، اما در عین حال، وی را شاعری حماسه‌سرا قلمداد نمی‌کند. سعدی در جواب این فرد پراکنده‌گو، عنوان می‌کند که سرِ جنگ ندارد وگرنه، مجال سخن بر او تنگ نیست.[۳۱] سعدی، در پی آن، دو حکایت حماسی نقل می‌کند[۳۲][۳۳] و واژگانی مشابه واژگان شاهنامه را برای نامیدن سلاح‌ها و حرکت‌های جنگی به‌کار می‌برد.[۳] با این حال -علی‌رغم ادعای خود- در خلق یک اثر حماسی ناموفق بوده‌است.[۲۱][۳]

از امام محمد غزالی[ویرایش]
سعدی، دانش‌آموخته نظامیه بغداد است و به‌واسطه تحصیل در این مدرسه، به صورت غیرمستقیم از تعالیم امام محمد غزالی بهره‌مند شده و از او تأثیر پذیرفته‌است. سعدی از وی با عنوان امامِ مرشد یاد می‌کند. به عقیده برخی از سعدی‌شناسان از جمله ضیاء موحد، بررسی اندیشه سعدی بدون در نظر گرفتن آثار غزالی به عنوان خاستگاه فکری و عقیدتی سعدی، میسر نیست.[۳]

از سنایی[ویرایش]
سنایی، نخستین شاعری است که به قالب غزل تشخص بخشید.[۳] سعدی نیز در سرودن غزل به زبان سنایی توجه کامل داشته‌است.[۳] به‌طور خاص، سنایی اولین شاعری بود که در غزل، به‌طور جدی تخلص را به‌کار برد و چنان‌که می‌دانیم، سعدی هم کاربرد تخلص در غزل را تکرار کرده‌است.[۳] سعدی در چندین قسمت از ترجیع‌بند مشهور خود[۳۴]، از غزلیات سنایی -با همان وزن و قافیه- استقبال کرده‌است.[۲۱] با مقایسه اشعار این دو شاعر، می‌توان دریافت که سعدی، سبکی را به کمال رسانده که سنایی شروع کرده‌است.[۲۱]

علی‌رغم پیروی سعدی از زبان سنایی در سرودن غزل، نظر سنایی در مواردی مورد تعرض و انتقاد سعدی واقع شده‌است؛ چنان که سنایی در جایی به تمثیل گفته: خفته را خفته کی کند بیدار؟[۳۵] اما سعدی چنین معنایی را باطل دانسته و به شعر[۳۶] گفته‌است که حتی از نوشته‌ای بر دیوار هم می‌توان پند آموخت.[۲۱]

از انوری[ویرایش]
انوری مانند سعدی از نبوغ زبانی قابل توجهی برخوردار بوده است؛ وی به زبان محاوره نزدیک شده‌بود و از آرایه‌های ادبی پیچیده پرهیز می‌کرد.[۳] این تکامل زبانی، تاثیر بارزی بر اشعار سعدی داشت؛ به‌طوری‌که بسیاری از غزل های انوری را استقبال کرده‌است.[۲۱] توجه دقیق و مداوم سعدی به دیوان انوری و بهره‌گیری از زبان و سبک او، به‌خصوص در قصیده، انکارناپذیر است.[۳] هرچند که ضیاء موحد، سعدی‌شناس، معتقد است که در تاثیر گرفتن سعدی از غزل عاشقانه انوری نباید اغراق کرد[۳]، اما سیروس شمیسا، استاد ادبیات فارسی، سعدی را در غزل تابع تمام عیار انوری می‌داند.[۳۷] از نظر وی، سعدی هم به زبان ساده و همه‌فهم انوری توجه داشته و هم به پیروی از او، از عشق صوری و زمینی مبتنی بر سوز و گداز و وصال و فراق سخن گفته‌است.[۳۷]

تأثیرگذاری[ویرایش]
بر زبان فارسی[ویرایش]
کلام سعدی تأثیر انکارناپذیری در زبان و ادبیات فارسی داشته‌است، آن‌چنان‌که شباهت قابل توجهی بین زبان فارسی امروزی و زبان سعدی وجود دارد. محمدعلی فروغی در این باره می‌گوید:[۱۵]

«گاهی شنیده می‌شود که اهل ذوق اعجاب می‌کنند که سعدی هفتصد سال پیش به زبان امروزی ما سخن گفته‌است، ولی حق این است که سعدی هفتصد سال پیش به زبان امروزی ما سخن نگفته‌است؛ بلکه ما پس از هفتصد سال به زبانی که از سعدی آموخته‌ایم سخن می‌گوییم؛ یعنی سعدی شیوه نثر فارسی را چنان دلنشین ساخته که زبان او زبان رایج فارسی شده‌است.»

شعر و نثر سعدی، همواره به‌عنوان یکی از منابع متداول برای آموزش زبان فارسی مطرح بوده‌است. کتاب گلستان، سالیان زیادی به عنوان منبع آموزشی برای مکتب‌خانه‌ها و مدرسه‌ها مورد استفاده واقع می‌شده‌است.[۲۱][۱۸] به گفته ادوارد براون، ایران‌شناس مشهور بریتانیایی، طی شش قرن و نیم، هرجا به تحصیل زبان فارسی پرداخته شده، نخستین کتاب‌هایی که به دست محصل داده‌اند، آثار سعدی بوده‌است.[۱۵]

تکه‌های بسیاری از شعرها و حکایت‌های سعدی در فارسی امروز به‌صورت اصطلاح یا ضرب‌المثل به‌کارمی‌رود.[۱۵] تنها از کتاب گلستان، بیش از ۴۰۰ عبارت به عنوان ضرب‌المثل وارد زبان فارسی شده‌است.[۳] از آن جمله می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

مشک آن است که خود ببوید...
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی، کاین ره که تو می‌روی به ترکستان است
... ادب از که آموختی؟ از بی‌ادبان
از کوزه همان برون تراود که در اوست
آن را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است؟
این ویژگی، تنها مختص گلستان نیست و در همه آثار سعدی ملاحظه می‌شود؛ چنان‌که به نظر خطیب رهبر، بیش از ۸۰۰ مورد از غزل‌های وی نیز جنبه ضرب‌المثل یافته‌است.[۲۲]

سعدی در زمان حیات و پس از مرگ، مورد توجه بسیاری از شاعران فارسی زبان قرار گرفت.[۳۷] همام تبریزی و نزاری قهستانی شاعران هم عصر سعدی بودند که به وی ارادت می‌ورزیدند و از او تاثیر می‌پذیرفتند.[۱۲] از همام تبریزی بیش از دویست غزل بر جای مانده که در بیش از هشتاد غزل با غزلیاتی از سعدی هم‌وزن یا هم‌قافیه‌ است.[۳۸] امیرخسرو دهلوی و امیرحسن دهلوی دو شاعر فارسی‌سرای غیرایرانی (هندی) معاصر سعدی بودند که در سرایش غزل از سعدی پیروی می‌کردند.[۲] پیروی امیرحسن دهلوی از سعدی به حدی است که به وی سعدی هندوستان لقب داده‌اند.[۳۷] سیف فرغانی شاعر فارسی‌گوی دیگری است که در عصر سعدی و در آقسرا (در آسیای صغیر) می‌زیست. وی شیفته غزلیات سعدی بود و برخی از غزلیات سعدی را پاسخ گفته‌است. وی همچنین چندین قصیده در ستایش سعدی سروده و وی را سلطان سخن قلمداد کرده‌است.[۲]

تاثیر سعدی بر حافظ نیز کاملاً مشهود است؛ وی عروض خود را بر بر مبنای اشعار سعدی گذاشته و حدود ۳۰ غزل با وزن و قافیه غزلیات سعدی سروده‌است.[۳۷] همچنین در اشعار حافظ، موارد بسیاری از تضمین از اشعار سعدی به‌چشم می‌خورد.[۳۷]

بر غرب[ویرایش]

صفحهٔ عنوانِ ترجمهٔ آندره دو ریه از قسمت‌هایی از گلستان، منتشرشده در سال ۱۶۳۴
سعدی اولین شاعر ایرانی است که آثار او به یکی از زبان‌های اروپایی ترجمه شده است.[۳۹] آندره دو ریه در سال ۱۶۳۴ میلادی قسمت‌هایی از گلستان را به زبان فرانسوی ترجمه کرد.[۳۹] دو دهه پس از ترجمهٔ او، یعنی در ۱۶۵۴، آدام اولئاریوس، ترجمهٔ کاملی از بوستان و گلستان را به زبان آلمانی منتشر کرد.[۴۰]

ترجمه آثار سعدی به زبان فرانسوی و سپس دیگر زبان‌های اروپایی، زمینه نفوذ ادبیات و اندیشه سعدی در غرب را ایجاد نمود؛ به‌طوری که آثار سعدی، قبل از نوگرایان ایرانی، مورد توجه نوگرایان غربی قرار گرفت.[۳] نوگرایان فرانسوی در قرن هجدهم میلادی، آثار سعدی را نوعی انتقاد اجتماعی یافته‌بودند که می‌توانستند با توجه به ویژگی‌های جامعه خود، از آن الگوبرداری کنند.[۳۹] سبک ظریف سعدی و توجه او به حکمت و خرد عملی، تاثیر مطلوبی بر خوانندگان اروپایی سعدی داشت و درک آثار او را برای مردم اروپا، بیش از هر شاعر فارسی دیگری تسهیل نمود.[۱۱]

فرانسه[ویرایش]
ژان دو لا فونتن یکی از مشهورترین حکایت‌نویسان فرانسوی است که در خلق آثار خود به کلیله و دمنه، انوار سهیلی و گلستان سعدی توجه داشته‌است.[۳۹] وی در برخی از آثار خود، بدون کم‌وکاست از حکایات سعدی اقتباس کرده‌است.[۳۹] ولتر، نویسنده مشهور عصر روشنگری در فرانسه، در بخش‌هایی از رمان فلسفی صادق، تحت تأثیر گلستان سعدی بوده‌است.[۳۹] دنیس دیدرو از نویسندگان بزرگ قرن هفدهم فرانسه است که آثار سعدی را ستایش کرده است. به‌طور خاص، باب اول گلستان (در سیرت پادشاهان) مورد توجه وی قرار داشته‌است.[۳۹] دیدرو نیز، دیباچه و برخی از حکایات گلستان را به زبان فرانسوی ترجمه کرده‌است.[۳۹] ویکتور هوگو و آندره دوریه نیز از جمله متفکران غربی بودند که از سعدی متأثر شدند و در ستایش وی مقاله منتشر کرده‌اند.[۳]

لازار کارنو، ریاضی‌دان مشهور فرانسوی، به سعدی علاقه خیلی زیادی داشت. این علاقه به حدی بود که نام سعدی را به‌عنوان نام میانی فرزندان خود برگزید. فرزند وی نیکولا سعدی کارنو، پدر علم ترمودینامیک و نوه وی ماری فرانسوا سعدی کارنو، رئیس جمهور فرانسه در سال‌های ۱۸۸۷ تا ۱۸۹۴ است که نام میانی هردو به افتخار سعدی انتخاب شده‌است.[۳۹]

آلمان[ویرایش]
گوته، شاعر بلندآوازه آلمانی، یکی از شاعران اروپایی است که در خلق آثار خود به ادبیات شرقی و به‌طور خاص، ادبیات فارسی توجه ویژه‌ای داشت.[۴۱] گوته، سعدی را می‌شناخته و در خلق آثار خود از سعدی تأثیر می‌پذیرفته‌است.[۴۲] یکی از کتاب‌های وی با نام دیوان غربی-شرقی، اگرچه به‌طور کاملاً مشهود تحت تأثیر اشعار حافظ سروده‌شده و در هیچ کجای کتاب نامی از سعدی برده نشده؛[۴۰] اما بخش‌هایی از آن نیز حاوی اشعاری است که از بوستان و گلستان سعدی اقتباس شده‌است.[۴۱][۴۰] یکی از این اقتباس‌ها، داستان قطره بارانی است که با دیدن دریا، خود را ناچیز می‌شمارد و به سبب این فروتنی، صدفی او را در بر می‌گیرد و تبدیل به یک مروارید می‌شود.[۴۱] این داستان، عیناً از قطعه‌ای با مطلع «یکی قطره باران ز ابری چکید...» در بوستان اقتباس شده‌است. گوته، این دیوان خود را با نقل فارسی و ترجمه آلمانی یکی از اشعار گلستان به پایان می‌برد.[۴۱]

آمریکا[ویرایش]
رالف والدو امرسون، شاعر آمریکایی قرن نوزدهم میلادی است. وی به فرهنگ و زبان‌های شرقی (از جمله فارسی و عربی) علاقه داشت و به واسطه مطالعه ترجمه آلمانی گلستان، با سعدی آشنا شد. وی مقالاتی در مورد سعدی نوشته و منتشر کرده‌است. در اشعار او نیز می‌توان عباراتی یافت که تحت تأثیر از گلستان سعدی سروده‌شده‌است.[۴۳]

شعر بنی‌آدم[ویرایش]
شعر بنی‌آدم، قطعه شعر مشهوری است که از سعدی بر جای مانده‌است. این قطعه شعر، به دلیل مضمون انسان دوستانه‌ای که دارد مورد توجه زیادی واقع شده است. اصل شعر از قرار زیر است:

بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی بدرد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
این شعر به زبان انگلیسی اینطور ترجمه شده است:[۴۴]

Human beings are members of a whole,
In creation of one essence and soul.
If one member is afflicted with pain,
Other members uneasy will remain.
If you have no sympathy for human pain,
The name of human you cannot retain.
در برخی از منابع فارسی و انگلیسی[۴۴] گزارش شده که این شعر بر سردر ورودی تالار ملل مقر سازمان ملل متحد در نیویورک با خط نستعلیق طلاکوب[۴۵] نقش بسته‌است؛ ولی درمورد درست بودن این مطلب تردیدهایی نیز وجود دارد و عکسی نیز از این شعر بر سردر نام‌برده دیده نشده‌است.[۴۶] بر اساس اظهار نظر محمدجواد ظریف، دیپلمات ایرانی که به مدت ۵ سال نماینده ایران در مقر سازمان ملل متحد بوده است، شعر سعدی نه‌تنها با خط نستعلیق فارسی، بلکه با مضمون انگلیسی یا لاتین هم در سازمان ملل متحد وجود نداشته است و نقل این داستان از اساس شایعه بوده است.[۴۶] همچنین کاووس حسن‌لی، مؤسس مرکز سعدی‌شناسی، وجود هر گونه لوح و یا سردری را با این اشعار از سعدی در مقر سازمان ملل متحد در نیویورک، رد می‌کند و معتقد است: «متأسفانه الان طوری شده که اگر این حرف را بزنیم، هیچ‌کس باور نمی‌کند و مردم واقعاً فکر می‌کنند شعر سعدی در سردر سازمان ملل متحد نوشته شده‌است حال آنکه نه سردری و نه تابلویی با اشعار سعدی در سازمان ملل وجود ندارد.»[۴۵]

با این حال در سال ۱۳۸۴، از سوی ایران، فرشی از استاد صیرفیان به سازمان ملل متحد اهدا و در آن نصب شد که شعر بنی‌آدم در آن نقش بسته بود.[۴۵] بان کی مون، دبیرکل سازمان ملل متحد در سخنرانی سال ۲۰۱۲ خود در تهران با اشاره به نصب شدن این فرش در تالار ورودی سازمان ملل به عنوان هدیه‌ای از سوی مردم ایران، شعر بنی آدم را خواند و آن را سخنانی اعجاب آور توصیف کرد.[۴۷]

با توجه به بررسی‌های انجام شده توسط مصطفی دبیری، کارمند بازنشسته سازمان ملل متحد در ژنو، دو بیت اول از این قطعه مشهور سعدی را نخستین بار، حسین علا در سخنرانی خود در سومین جلسه دوازدهمین اجلاس جامعه ملل در شهریور ۱۳۲۰ قرائت کرد. سخنرانی وی در دفاع از قطعنامه‌ای به‌منظور حمایت از مصیبت‌زدگان سیل در کشور چین ایراد شده‌بود.[۴۸]

این شعر در پیام فارسی که در مجموعهٔ پیام‌های فضاپیمای ویجر (در مجموع، پیامهایی به ۵۵ زبان)[۴۹] برای فضاهای دوردست فرستاده شده‌است، به‌عنوان پیام برگزیده شده‌است.[۵۰] (شنیدن پیام فارسی برای ساکنان فضا از وب‌گاه ویجر، ناسا) باراک اوباما رئیس جمهوری ایالات متحده نیز در پیام نوروزی سال ۲۰۰۹ این بیت از سعدی را قرائت کرد.[۵۱]

دیدگاه‌های منتقدان[ویرایش]
با آغاز جنبش مشروطه در ایران، انتقاد از سعدی در میان برخی از روشنفکران رواج یافت. منتقدان، عموماً آموزه‌های اخلاقی و حکمی سعدی را کهنه و ناسازگار با هنجارهای اجتماعی جدید قلمداد کرده و مورد نقد قرار داده‌اند.[۵۲] در این روزگار که نبردی بین سنت و مدرنیته شکل گرفته بود، سعدی به عنوان یکی از نمادهای سنت مورد هجمه نوگرایانی مانند میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزا عبدالرحیم طالبوف تبریزی، میرزا آقاخان کرمانی و دیگران قرار گرفت.[۳۰]

گروهی از منتقدان، آثار سعدی را دچار تناقض و فاقد نظم سیستماتیک می‌دانند؛ به‌طور مثال علی دشتی در کتاب قلمرو سعدی، اطلاق کتاب اخلاقی به گلستان را مورد تردید قرار می‌دهد؛ چراکه برخی از حکایات آن را فاقد هرگونه نکته تربیتی و برخی را حتی مخالف اصول اخلاقی می‌شمرد.[۲۱] به عقیده وی، هرچند که نکات اخلاقی و پند و اندرز به‌وفور در گلستان به‌چشم می‌خورد، اما این کتاب -برخلاف دیگر کتابهایی که به‌عنوان کتاب اخلاق شناخته‌می‌شوند- فاقد یک سیر مدون برای تبیین اصول اخلاقی از جهات و زاویه‌های مختلف است.[۲۱] دشتی، اگرچه به برخی -از دیدِ وی- تناقض‌گویی‌ها در آثار وی اشاره می‌کند اما سخنوری سعدی را می‌ستاید[۱۵][۵۲] و خود را منتقد سعدی یا گلستان نمی‌داند؛ چنان که در کتاب قلمرو سعدی می‌نویسد: هدف انتقاد گلستان نیست، بلکه طرز پذیرش گلستان است... اگر گلستان را چنان که هست قبول کنند؛ یعنی مجموعه ملاحظات و لطایف، و پند و موعظه و بیان اوضاع روحی و اخلاقی زمان... دیگر ایرادی باقی نمی‌ماند.[۲۱]

گروهی دیگر از منتقدان نیز با تکیه بر برخی از حکایت‌ها و اشعار سعدی، دیدگاه‌های وی را مبتنی بر برخی از ضدارزش‌های امروزی؛ مانند جبرگرایی، عدم برابری حقوق اجتماعی زن و مرد و مواردی از این دست می‌دانند.[۵۲]

احمد کسروی یکی از منتقدان جدی سعدی محسوب می‌شود. وی اصولاً حرفه شاعری را کاری عبث و ضداجتماعی می‌دانست و در مورد اکثر شاعران ایرانی بدگویی می‌کرد و بعضاً فحش می‌داد.[۵۳] وی تیر نقد را به سمت گرایش‌های جنسی سعدی نیز نشانه گرفته و او را از این منظر مورد سرزنش قرار داده‌است.[۵۴]

برای تأییدپذیری کامل این مقاله به منابع بیشتری نیاز است. لطفاً با توجه به شیوهٔ ویکی‌پدیا برای ارجاع به منابع با ارایهٔ منابع معتبر این مقاله را بهبود بخشید. مطالب بی‌منبع را می‌توان به چالش کشید و حذف کرد.
این موضوع، مورد اشاره علی شریعتی نیز واقع شده‌است. وی در کتاب زن در چشم و دل محمد (که برگرفته از یکی از سخنرانی‌های اوست) در جایی که شواهدی مبنی بر روابط جنسی همجنسگرایانه در در گذشته ارائه می‌کند، به استناد برخی از حکایات سعدی از جمله حکایت مسجد جامع کاشغر و حکایت قاضی همدان، به روابط عاشقانه سعدی با پسران اشاره و آن را تقبیح می‌کند.[۵۵] میرزا آقاخان کرمانی ابیات عاشقانهٔ سعدی را مورد نقد اخلاقی قرار داده‌است.[۵۶]

برای تأییدپذیری کامل این مقاله به منابع بیشتری نیاز است. لطفاً با توجه به شیوهٔ ویکی‌پدیا برای ارجاع به منابع با ارایهٔ منابع معتبر این مقاله را بهبود بخشید. مطالب بی‌منبع را می‌توان به چالش کشید و حذف کرد.
اسماعیل خویی بر گرایش‌های سازش‌کارانه و محافظه‌کارانهٔ سعدی انگشت گذاشته و از این لحاظ، وی را شایستهٔ نقد می‌بیند.[۵۷] علی شریعتی نیز عافیت‌جویی سعدی را در زمانهٔ حملهٔ مغولان نکوهیده و شخصیت مولانا شاعر هم‌عصر او را در مقابل ستوده است.

بخشی از دیدگاه‌های انتقادی که متوجه آثار سعدی شده، از جانب شاعران نوپرداز بوده که تلقی متفاوت و جدیدی از شعر و فرم پردازش آن داشته‌اند. احمد شاملو، شاعر نوپرداز معاصر، سعدی را اگرچه ناظم بزرگی می‌دانست؛ اما معتقد بود که آثار وی با معیارها و استنباط امروزی از شعر، مغایرت دارد.[۵۸] وی معتقد بود که سعدی تابع احساس نیست و عمیق نمی‌اندیشد؛ بلکه صرفاً به زیبایی بیان می‌کند.[۵۸] از نظر نیما یوشیج، شاعر در پرداخت غنایی شعر باید به جای گفتن، نشان دهد.[۵۹] درحالی که به عقیده وی، اشعار سعدی فاقد چنین ظرافتی در خلاقیت معنایی و مفهومی است؛[۶۰] مثلاً به جای این که اندوه را غیرمستقیم به تصویر بکشد، مستقیماً به سراغ واژگانی نظیر ناله، گریه، روز وداع و عبارت‌هایی از این دست رفته‌است.[۵۹]

همایون کاتوزیان، تاریخ‌نگار و منتقد ادبی معاصر، حجم انتقادات و تبلیغات منفی نوگرایان معاصر به اشعار سعدی در سال‌های بعد از ۱۳۲۰ را به حدی وسیع می‌داند که بسیاری از افراد بی آن که شعری از سعدی بخوانند، آثار او را مزخرف قلمداد می‌کردند. وی از این جریان به عنوان یکی از پدیده‌های عجیب قرن بیستم در ایران یاد می‌کند و آن را پدیده سعدی‌کُشی در ایران می‌نامد.[۵۳]

یادبود و بزرگداشت[ویرایش]
آرامگاه[ویرایش]
نوشتار اصلی: آرامگاه سعدی

آرامگاه سعدی شیراز

آرامگاه سعدی در اواسط دورهٔ قاجار
آرامگاه سعدی در شمال شرقی شیراز، در دامنهٔ کوه پهندژ و در کنار باغ دلگشا واقع شده‌است.[۶۱] این مجموعه با عنوان سعدیه نیز نامیده می‌شود.

محل دفن سعدی، خانقاهی بود که او در سال‌های پایانی حیات خود در آن می‌زیست. این خانقاه، در نزدیکی سرچشمه‌های نهر رکن‌آباد واقع شده‌بود.[۶۲] این بنا در سال ۹۹۸ هجری قمری به حکم یعقوب ذوالقدر، حکمران فارس خانقاه شیخ تخریب شد.[۶۳]

در سال ۱۱۸۷ هجری قمری به دستور کریمخان زند، یک ساختمان آجری در آنجا بنا شد که شامل ۲ طبقه بود؛ طبقهٔ پایین دارای راهرویی بود که پلکان طبقه دوم از آنجا شروع می‌شد و مزار سعدی در محفظه‌ای چوبی در اتاق شرقی راهرو قرار داشت.[۶۳]

این بنا و محوطه آن در اثر مرور زمان رو به زوال گذاشت و در دهه ۱۳۲۰ عملاً به بنایی مخروبه و کثیف و زیستگاه مگس‌ها تبدیل شد.[۶۴] در این سال، با توجه به اتمام بنای حافظیه، علی اصغر حکمت، رئیس وقت انجمن آثار ملی ایران، به فکر احداث بنایی جدید و مناسب افتاد.[۶۴] با تلاش‌های وی، طراحی و ساخت این عمارت جدید، بر عهده محسن فروغی، معمار ایرانی و علی صادق گذاشته شد؛[۶۳] هرچند آندره گدار، معمار فرانسوی نیز بازدیدهایی از آن داشته‌است.[۶۴] کلنگ احداث این بنا در سال ۱۳۲۷ به دست اشرف پهلوی زده‌شد.[۶۴] این بنا با صرف هزینه ۹۸۰ هزار تومان،[۶۳] در سال ۱۳۳۱ آماده و در روز یازدهم اردیبهشت همان سال با حضور شاه وقت و دکتر حسابی، وزیر وقت فرهنگ افتتاح شد.[۶۴]

معماری بنای جدید سعدیه، با استفاده از عناصر معماری ایرانی صورت گرفته‌است؛ این بنا از یک ایوان ستون‌دار بلند و یک رواقِ کشیده تشکیل شده‌است. رواق و ایوان به‌صورت L جانمایی شده‌اند. در محل برخورد ایوان و رواق، که مزار سعدی در آن قرار دارد، یک گنبد از کاشی فیروزه‌ای تعبیه شده‌است. آب قنات نیز در آبنمای موسوم به حوض ماهی در زیرزمین مجموعه جریان دارد.[۶۵]

این مجموعه در سال ۱۳۵۴ در فهرست آثار ملی ایران ثبت شد.[۶۳]

روز سعدی[ویرایش]
نوشتار اصلی: روز سعدی
مرکز سعدی‌شناسی، از سال ۱۳۸۱ خورشیدی، روز ۱ اردیبهشت را روز سعدی، اعلام کرد و در اول اردیبهشت ۱۳۸۹ خورشیدی، در «اجلاس شاعران جهان» در شیراز، نخستین روز اردیبهشت، از سوی نهادهای فرهنگیِ داخلی و خارجی، به‌عنوان «روز سعدی» نامگذاری شد.[۶۶]

مدیر مرکز سعدی‌شناسی در اعلام برنامه‌های روز سعدی گفت:

اول اردیبهشت‌ماه هر سال در شیراز و برخی از شهرهای ایران و جهان فرصت مغتنمی برای گلگشت در بوستان و گلستان سعدی شیراز فراهم می‌شود و اندیشمندان و سعدی‌پژوهان، سعدی‌دوستان و هنرمندان هریک به فراخور دانش و ذوق خویش، به کلام و نوا و رنگ و نمایش از سعدی می‌گویند و عشق و حکمت و نیک‌پنداری او را ارج می‌نهند.[۶۷]

پول ملی[ویرایش]

شعر بنی آدم و نمایی از آرامگاه سعدی در پشت اسکناس صدهزار ریالی
سکه‌های پانصد ریالی برنزی ایران از سال ۱۳۸۷ خورشیدی به نقش آرامگاه سعدی مزین شده‌است. همچنین طرح پشت اسکناس ده‌هزارتومانی (یکصدهزارریالی) نمایی از مقبرهٔ سعدی در شیراز می‌باشد.

گفتنی است که چاپ مصرع اول این شعر برروی اسکناس‌های یکصدهزار ریالی در سال ۱۳۸۹، موجب واکنش‌های رسانه‌ای گردید و روایت صحیح این بیت، از فرهنگستان زبان و ادب فارسی استعلام شد.[۶۸][۶۹][۷۰]

مجسمه[ویرایش]
در سال ۱۳۳۰، با ابتکار و پیگیری علی اصغر حکمت، رئیس وقت انجمن آثار ملی ایران، مجسمه بزرگی از سعدی ساخته و در میدان سعدی شیراز در نزدیکی دروازه اصفهان نصب و در سال ۱۳۳۱ همزمان با افتتاح آرامگاه سعدی، رونمایی شد.[۶۴] این مجسمه اثر ابوالحسن صدیقی، نقاش و مجسمه‌ساز برجستهٔ ایرانی است و از جنس سنگ مرمر ساخته‌شده‌است.[۶۴] کار ساخت این مجسمه که بیش از سه متر ارتفاع دارد، یک سال و نیم به طول انجامیده‌است.[۶۴] نصب این مجسمه در ابتدا با مخالفت و اعتراض برخی از متشرعین شیراز همراه بوده که آن را خلاف احکام اسلام می‌دانستند؛ منتها با وساطت علمای شیراز این اعتراضات خاتمه پیدا کرد.[۶۴]

علت انتخاب این محل برای نصب مجسمه سعدی، واقع شدن این محل در مبدأ ورود مسافران به شیراز بود.[۶۴] اما به مرور زمان، با ساخته شدن مسیرهای جدید، مسافران کمتر این مسیر را انتخاب می‌کردند و این مجسمه امروز کمتر در معرض دید مسافران قرار دارد.[۷۱]

این مجسمه تا اواسط دهه ۱۳۷۰ در این میدان واقع بود اما با برچیده شدن تدریجی میدان، مجسمه به میدان پیرنیا انتقال داده شد.[۷۱]

چهارشنبه, 23 فروردين 1396 13:34

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولانا، مولوی و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ[۴] یا وخش[۵] – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ – ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی[۶][۷][۸][۹][۱۰][۱۱][۱۲][۱۳][۱۴][۱۵] پارسی‌گوی است.[۷][۱۶][۱۷][۱۸][۱۹][۲۰] نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.[۲۱]

محتویات [نهفتن]
۱ مولوی، پیوند دهندهٔ ملت‌ها
۲ زندگی‌نامه
۲.۱ آغاز زندگی
۲.۲ مؤمنه خاتون
۲.۳ شمس تبریزی
۲.۴ دیدار شمس تبریزی و مولانا
۲.۵ غیبت موقت شمس تبریزی
۲.۶ غیبت دائم شمس تبریزی
۲.۷ شیدایی مولانا
۲.۸ مولانا رومی و صلاح‌الدین زرکوب
۲.۹ مولانا و حسام‌الدین چلبی
۲.۱۰ درگذشت مولانا
۳ آثار
۳.۱ آثار منظوم
۳.۱.۱ مثنوی معنوی
۳.۱.۲ دیوان شمس تبریزی
۳.۱.۳ رباعیات
۳.۲ آثار منثور
۳.۲.۱ فیه ما فیه
۳.۲.۲ مجالس سبعه
۳.۲.۳ مکتوبات
۴ مولوی و عارفان پیشین
۵ نظریات معرفت شناختی مولوی
۶ مولویه
۷ سال جهانی مولانا
۷.۱ روی‌دادهای سال مولانا
۸ مولانا و جهان غرب
۹ ساخت فیلم
۹.۱ ایران
۹.۲ هالیوود
۱۰ پانویس
۱۱ جستارهای وابسته
۱۲ منابع
۱۳ پیوند به بیرون
مولوی، پیوند دهندهٔ ملت‌ها
مولوی زادهٔ بلخ خوارزمشاهیان (خراسان در ایران بزرگ،[۱] افغانستان کنونی)[۲۲][۲۳] یا وخش[نیازمند منبع] بود و در زمان تصنیف آثارش (همچون مثنوی) در قونیه در دیار روم می‌زیست. با آنکه آثار مولوی به عموم جهانیان تعلق دارد، ولی پارسی‌زبانان بهرهٔ خود را از او بیشتر می‌دانند، چرا که حدود شصت تا هفتاد هزار بیت او فارسی است و خطبه‌ها و نامه‌ها و تقریرات (تعالیم او به شاگردانش که آن را ثبت کردند و به فارسی غیرادبی و روزانه است)[۲۴] او نیز به فارسی می‌باشد؛ و تنها حدود هزار بیت عربی[۲۵] و کمتر از پنجاه بیت به زبانهای یونانی/ترکی (اغلب به طور ملمع در شعر فارسی)[۲۶][۲۷] شعر دارد.

پارسی گو گرچه تازی خوشتر است عشق را خود صد زبان دیگر است
و پسر مولانا نیز چندان بنا به اعتراف خودش در زبانهای ترکی/یونانی خوب روان نبوده است:[۲۸][۲۹]:

بگذر از گفت ترکی و رومی که از این اصطلاح محرومی
گوی از پارسی و تازی که در این دو همی خوش تازی
آثار مولانا به علاوه مناطق فارسی زبان، تأثیر فراوانی در هند و پاکستان و ترکیه و آسیای میانه گذاشته است.[۳۰] آثار مولانا تأثیر فراوانی روی ادبیات و فرهنگ ترکی نیز داشته‌است. دلیل این امر این است که اکثر جانشینان مولوی در طریقهٔ تصوف مربوط به او از ناحیهٔ قونیه بودند و آرامگاه وی نیز در قونیه است.[۳۱]

ای بسا هندو و ترک همزبان ای بسا دو ترک چون بیگانگان
برخی مولوی‌شناسان (ازجمله عبدالحسین زرین‌کوب) برآن‌اند که در دوران مولوی، زبان مردم کوچه و بازار قونیه، زبان فارسی بوده‌است.[۳۲]. جلال الدین همایی در این رابطه به این بیت پسر مولانا (که پس از چند بیت عربی آن را سرود) اشاره می‌کند[۳۳].

فارسی گو که جمله دریابند گرچه زین غافلاند و در خوابند
زندگی‌نامه
آغاز زندگی

موزهٔ مولانا در قونیه
جلال‌الدین محمد بلخی در ۶ ربیع‌الاول (برابر با ۱۵ مهرماه) سال ۶۰۴ هجری قمری در بلخ زاده شد.[۴] پدر او مولانا محمد بن حسین خطیبی معروف به بهاءالدین ولد و سلطان‌العلما، از بزرگان صوفیه و مردی عارف بود و نسبت خرقهٔ او به احمد غزالی می‌پیوست. وی در عرفان و سلوک سابقه‌ای دیرین داشت و چون اهل بحث و جدال نبود و دانش و معرفت حقیقی را در سلوک باطنی می‌دانست نه در مباحثات و مناقشات کلامی و لفظی؛ پرچم‌داران کلام و جدال با او مخالفت کردند. از جمله فخرالدین رازی که استاد سلطان محمد خوارزمشاه بود و بیش از دیگران شاه را علیه او برانگیخت. سلطان‌العلما احتمالاً در سال ۶۱۰ قمری، هم‌زمان با هجوم چنگیزخان از بلخ کوچ کرد و سوگند یاد کرد که تا محمد خوارزمشاه بر تخت نشسته، به شهر خویش بازنگردد. روایت شده‌است که در مسیر سفر با فریدالدین عطار نیشابوری نیز ملاقات داشت و عطار، مولانا را ستود و کتاب اسرارنامه خود را به او هدیه داد. فرانکلین لوئیس این حکایت را رد می‌کند و غیر واقعی می‌داند.[۳۴] وی به قصد حج، به بغداد و سپس مکه و پس از انجام مناسک حج به شام رفت. سپس با دعوت علاءالدین کیقباد سلجوقی به قونیه رهسپار شد و تا اواخر عمر همان‌جا ماندگار شد. مولانا در نوزده سالگی با گوهر خاتون ازدواج کرد. سلطان‌العلما در حدود سال ۶۲۸ قمری جان سپرد و در همان قونیه به خاک سپرده شد. در آن هنگام مولانا جلال‌الدین ۲۴ سال داشت که مریدان از او خواستند که جای پدرش را پر کند.[۳۵]

همه کردند رو به فرزندش که تویی در جمال مانندش
شاه ما زین سپس تو خواهی بود از تو خواهیم جمله مایه و سود
سید برهان‌الدین محقق ترمذی، مرید پاکدل پدر مولانا بود و نخستین کسی بود که مولانا را به وادی طریقت راهنمایی کرد. وی سفر کرد تا با مرشد خود، سلطان‌العلما در قونیه دیدار کند؛ اما وقتی که به قونیه رسید، متوجه شد که او جان باخته‌است. پس نزد مولانا رفت و بدو گفت: در باطن من علومی است که از پدرت به من رسیده. این معانی را از من بیاموز تا خلف صدق پدر شوی. مولانا نیز به دستور او به ریاضت پرداخت و نه سال با او همنشین بود تا اینکه برهان‌الدین رخت بربست.

بود در خدمتش به هم نه سال تا که شد مثل او به قال و به حال
مؤمنه خاتون
مؤمنه خاتون همسر بهاءالدین ولد و مادر جلال‌الدین محمد مولاناست. گور او در قرامان / لارنده کشف شده، بنابر این باید بین سالهای ۶۲۶–۶۱۹/۱۲۲۹–۱۲۲۲ از دنیا رفته باشد.[۳۶]

در سالهای بعد از ۶۱۷ قمری یعنی اواسط دهه ۱۲۲۰ میلادی بهاءالدین ولد و خانواده‌اش که جلال‌الدین محمد بلخی (مولوی) نیز در آن بود به آناتولی مرکزی، روم رسیدند. لقب رومی جلال‌الدین از اینجاست. آنان مدتی در لارنده / کرمن کنونی توقف کردند. مردم آن سامان هنوز هم به دیدن مسجد کوچکی که به افتخار او – مؤمنه خاتون – ساخته شده می‌روند.[۳۷]

کرمن، پایتخت سلجوقیان روم، در حدود یکصد کیلومتری جنوب خاوری قونیه واقع است، علاءالدین کیقباد که عالمان و عارفان سراسر دنیا را گرد خود جمع کرده بود، بهاءالدین ولد پدر مولوی را به این شهر فراخواند.[۳۸] قونیه شهری بود که بهاءالدین ولد و خانواده اش پس از چهار سال اقامت در لارنده در سال ۶۲۶ یا ۶۲۷ قمری = ۱۲۲۸ میلادی در آنجا سکنی گزیدند.[۳۹]

ظاهراً مولانا و برادرش علاءالدین – که بعدها مولوی یکی از پسرانش را به نام او نامگذاری کرد – از دختر قاضی مشرف بوده‌اند و بهاءولد زن و یا زنان دیگری داشته و احتمالاً از آنها نیز صاحب فرزندانی بوده‌است. بهاءولد در معارف خود از دو زن یاد کرده‌است.[۴۰]

بعضی مدعی شده‌اند که خانواده پدری بهاءالدین از احفاد ابوبکر، خلیفه اول اسلام هستند، این ادعا چه حقیقت داشته باشد و چه نداشته باشد، دربارهٔ پیشینه قومی این خانواده هیچ اطلاع مسلمی در دست نیست. نیز گفته شده که همسر بهاءالدین از خاندان خوارزمشاهیان بوده‌است که در ولایات خاوری حدود سال ۳–۴۷۲ قمری حکومت خود را پایه‌گذاری کردند، ولی این داستان را هم می‌توان جعلی دانست و رد کرد. خوارزمشاه در سال ۳–۶۰۲ قمری بلخ موطن جلال‌الدین را که در تصرف غوریان بود تسخیر کرد.[۴۱]

اسلاف مولانا - چنان‌که فرزند او سلطان ولد نیز بدین معنا اشارت دارد از تباری عظیم و بزرگ بودند. البته شاید روایتی که در انتساب سلطان العلما به خلیفه اول یعنی ابوبکر بن ابی قحافه به افواه افتاده و رواج یافته، از آن باشد که نام جد مادری وی «ابوبکر» بوده‌است، و بعدها نام شمس‌الائمه ابوبکر محمد، با نام ابوبکر – نخستین خلیفه راشدین درآمیخته باشد.[۴۲] خاندان بهاءولد هم نسبت صدیقی و بوبکری داشت و هم نسبت علوی ادعا می‌کرد.[۴۳]

شمس تبریزی
شاعر پارسی‌گوی مولانا در ۳۷ سالگی عارف و دانشمند دوران خود بود و مریدان و مردم از وجودش بهره‌مند بودند تا اینکه شمس‌الدین محمد بن ملک داد تبریزی روز سه‌شنبه ۲۶ جمادی‌الثانی ۶۴۲ قمری نزد مولانا رفت و مولانا شیفتهٔ او شد. در این ملاقات کوتاه وی دورهٔ پرشوری را آغاز کرد. در این ۳۰ سال، مولانا آثاری برجای گذاشت که از عالی‌ترین نتایج اندیشهٔ بشری است. مولانا حال خود را چنین وصف می‌کند:

زاهد بودم ترانه‌گویم کردی سر حلقهٔ بزم و باده‌جویم کردی
سجاده‌نشینِ با وقاری بودم بازیچهٔ کودکانِ کویم کردی
دیدار شمس تبریزی و مولانا
روزی مولوی از راه بازار به خانه بازمی‌گشت که عابری ناشناس گستاخانه از او پرسید: «صراف عالم معنی، محمد برتر بود یا بایزید بسطامی؟» مولانا با لحنی آکنده از خشم جواب داد: «محمد (ص) سر حلقهٔ انبیاست، بایزید بسطام را با او چه نسبت؟» درویش تاجرنما بانگ برداشت: «پس چرا آن یک سبحانک ما عرفناک گفت و این یک سبحانی ما اعظم شأنی به زبان راند؟» مولانا فرو ماند و گفت: درویش، تو خود بگوی. گفت: اختلاف در ظرفیت است که محمد را گنجایش بیکران بود، هر چه از شراب معرفت در جام او می‌ریختند همچنان خمار بود و جامی دیگر طلب می‌کرد. اما بایزید به جامی مست شد و نعره برآورد: شگفتا که مرا چه مقام و منزلتی است! سبحانی ما اعظم شانی! پس از این گفتار، بیگانگی آنان به آشنایی تبدیل شد. نگاه شمس تبریزی به مولانا گفته بود از راه دور به جستجویت آمده‌ام اما با این بار گران علم و پندارت چگونه به ملاقات الله می‌توانی رسید؟

و نگاه مولانا به او پاسخ داده بود: «مرا ترک مکن درویش و این‌بار مزاحم را از شانه‌هایم بردار.»

شمس تبریزی در حدود سال ۶۴۲ قمری به مولانا پیوست و چنان او را شیفته کرد، که درس و وعظ را کنار گذاشت و به شعر و ترانه و دف و سماع پرداخت و از آن زمان طبعش در شعر و شاعری شکوفا شد و به سرودن اشعار پرشور عرفانی پرداخت. کسی نمی‌داند شمس تبریزی به مولانا چه گفت و چه آموخت که اینگونه دگرگونش کرد؛ اما واضح است که شمس تبریزی عالم و جهاندیده بود و برخی به خطا گمان کرده‌اند که او از حیث دانش و فن بی‌بهره بوده‌است که نوشته‌های او بهترین گواه بر دانش گسترده‌اش در ادبیات، لغت، تفسیر قرآن و عرفان است.

غیبت موقت شمس تبریزی
مریدان می‌دیدند که مولانا مرید ژنده‌پوشی گمنام شده و توجهی به آنان نمی‌کند، به فتنه‌جویی روی آوردند و به شمس تبریزی ناسزا می‌گفتند و تحقیرش می‌کردند. شمس تبریزی از گفتار و رفتار مریدان رنجید و در روز پنجشنبه ۲۱ شوال ۶۴۳ قمری، هنگامی‌که مولانا ۳۹ سال داشت، از قونیه به دمشق کوچ کرد. مولانا از غایب بودن شمس تبریزی ناآرام شد. مریدان که دیدند رفتن شمس تبریزی نیز مولانا را متوجه آنان نساخت با پشیمانی از مولانا پوزش‌ها خواستند.

پیش شیخ آمدند لابه‌کنان که ببخشا مکن دگر هجران
توبهٔ ما بکن ز لطف قبول گرچه کردیم جرم‌ها ز فضول
مولانا فرزند خود سلطان ولد را همراه جمعی به دمشق فرستاد تا شمس تبریزی را به قونیه بازگردانند. شمس تبریزی بازگشت و سلطان ولد به شکرانهٔ این موهبت یک ماه پیاده در رکاب شمس تبریزی راه پیمود تا آنکه به قونیه رسیدند و مولانا از گرداب غم و اندوه رها شد.[نیازمند منبع]

غیبت دائم شمس تبریزی
پس از مدتی دوباره حسادت مریدان برانگیخته شد و آزار شمس تبریزی را از سر گرفتند. شمس تبریزی از کردارهایشان رنجید تاجایی که به سلطان ولد شکایت کرد:

خواهم این بار آنچنان رفتن که نداند کسی کجایم من
همه گردند در طلب عاجز ندهد کس نشان ز من هرگز
چون بمانم دراز، گویند این که ورا دشمنی بکشت یقین
شمس تبریزی سرانجام بی‌خبر از قونیه رفت و ناپدید شد. تاریخ سفر او و چگونگی آن به درستی دانسته نیست.

شیدایی مولانا
مولانا در دوری شمس تبریزی ناآرام شد و روز و شب به سماع پرداخت و حال آشفته‌اش در شهر بر سر زبان‌ها افتاد.

روز و شب در سماع رقصان شد بر زمین همچو چرخ گردان شد
مولانا به شام و دمشق رفت اما شمس را نیافت و به قونیه بازگشت. او هر چند شمس تبریزی را نیافت؛ ولی حقیقت شمس تبریزی را در خود یافت و دریافت آنچه که او در پی آنست در خودش حاضر و متحقق است. مولانا به قونیه بازگشت و رقص و سماع را از سر گرفت و جوان و خاص و عام مانند ذره‌ای در آفتاب پر انوار او می‌گشتند و چرخ می‌زدند. مولانا سماع را وسیله‌ای برای تمرین رهایی و گریز می‌دید. چیزی که به روح کمک می‌کرد تا در رهایی از آنچه او را مقید در عالم حس و ماده می‌دارد پله پله تا بام عالم قدس عروج نماید. چندین سال گذشت و باز حال و هوای شمس تبریزی در سرش افتاد و به دمشق رفت؛ اما باز هم شمس تبریزی را نیافت و به قونیه بازگشت.

مولانا رومی و صلاح‌الدین زرکوب
مولانا همچون عارفان و صوفیان بر این باور بود که جهان هرگز از مظهر حق خالی نمی‌گردد و حق در همهٔ مظاهر پیدا و ظاهر است و اینک باید دید که آن آفتاب جهان‌تاب از کدامین کرانه سر برون می‌آورد و از وجود چه کسی نمایان می‌شود.

روزی مولانا از کنار زرکوبان می‌گذشت. از آواز ضرب او به چرخ درآمد و شیخ صلاح‌الدین زرکوب به الهام از دکان بیرون آمد و سر در قدم مولانا نهاد و از وقت نماز پیشین تا نماز دیگر با مولانا در سماع بود. بدین ترتیب مولانا شیفته صلاح‌الدین شد و شیخ صلاح‌الدین زرکوب جای خالی شمس تبریزی را تا حدودی پر کرد. صلاح‌الدین مردی عامی و درس‌نخوانده از مردم قونیه بود و پیشهٔ زرکوبی داشت. مولانا زرکوب را جانشین خود کرد و حتی سلطان ولد با همه دانشش از او اطاعت می‌کرد. هر چند سلطان ولد تسلیم سفارش پدرش بود ولی مقام خود را به‌ویژه در علوم و معارف برتر از زرکوب می‌دانست؛ اما سرانجام دریافت که دانش و معارف ظاهری چاره‌ساز مشکلات روحی و معنوی نیست. او با این باور مرید زرکوب شد. صلاح‌الدین زرکوب نیز همانند شمس مورد حسادت مریدان بود اما به هر حال مولانا تا ۱۰ سال با او انس داشت تا اینکه زرکوب بیمار شد و جان سپرد و در قونیه دفن شد.

مولانا و حسام‌الدین چلبی
نوشتار اصلی: حسام‌الدین حسن چلبی
حسام‌الدین چلبی معروف به اخی ترک از عارفان بزرگ و مرید مولانا بود. مولانا با او نیز ۱۰ سال همنشین بود. مولانا به سفارش حسام‌الدین مثنوی معنوی را به رشتهٔ نگارش درآورد و گه گاه در مثنوی نام حسام‌الدین به چشم می‌خورد به همین سبب در ابتدای امر نام حسامی‌نامه را برای مثنوی معنوی برمی‌گزیند.[نیازمند منبع]

درگذشت مولانا

آرامگاه مولوی در قونیه، ترکیه
مولانا، پس از مدت‌ها بیماری در پی تبی سوزان در غروب یکشنبه ۵ جمادی الآخر ۶۷۲ قمری درگذشت.

در آن روز پرسوز، قونیه در یخ‌بندان بود. سیل پرخروش مردم، پیر و جوان، مسلمان و گبر، مسیحی و یهودی همگی در این ماتم شرکت داشتند. افلاکی می‌گوید: «بسی مستکبران و منکران که آن روز، زنّار بریدند و ایمان آوردند.» و ۴۰ شبانه روز این عزا و سوگ بر پا بود:

بعد چل روز سوی خانه شدند همه مشغول این فسانه شدند
روز و شب بود گفتشان همه این که شد آن گنج زیر خاک دفین
آثار
آثار منظوم

نسخه‌ای خطی از دیوان مولوی
برای دیدن صفحه‌های دیگر کتاب کلیک کنید.
مثنوی معنوی
نوشتار اصلی: مثنوی معنوی

نسخه‌ای خطی از مثنوی معنوی در شیراز
شیخ بهایی در ستایش مثنوی می‌گوید: من نمی‌گویم که آن عالیجناب/ هست پیغمبر ولی دارد کتاب/ مثنوی معنوی مولوی/ هست قرآنی به لفظ پهلوی [۴] مولانا کتاب مثنوی معنوی را با بیت «بشنو از نی چون حکایت می‌کند /از جدایی‌ها شکایت می‌کند» آغاز می‌نماید. در مقدمهٔ عربی مثنوی معنوی نیز که نوشته خود مولانا است، این کتاب به تأکید «اصول دین» نامیده می‌شود ((به عربی: «هذا كتابً المثنوي، وهّو اصولُ اصولِ اصولِ الدين»)). مثنوی معنوی حاصل پربارترین دوران عمر مولاناست. چون بیش از ۵۰ سال داشت که نظم مثنوی را آغاز کرد. اهمیت مثنوی نه از آن رو که از آثار قدیم ادبیات فارسی است؛ بلکه از آن جهت است که برای بشر سرگشته امروز پیام رهایی و وارستگی دارد. مثنوی فقط عرفان نظری نیست بلکه کتابی است جامع عرفان نظری و عملی. او خود گفته‌است: «مثنوی را جهت آن نگفتم که آن را حمایل کنند، بل تا زیر پا نهند و بالای آسمان روند که مثنوی معراج حقایق است نه آنکه نردبان را بر دوش بگیرند و شهر به شهر بگردند.» بنابراین، عرفان مولانا صرفاً عرفان تفسیر نیست بلکه عرفان تغییر است.

اگر بخواهیم مجموعهٔ عظیم و پربار بیست و شش هزار بیتی مثنوی معنوی را کوتاه و خلاصه کنیم، به هجده بیتی می‌رسیم که سرآغاز دفتر اوّل مولاناست و به «نی نامه» شهرت یافته‌است. گرچه آغاز مثنوی مولانا (نی نامه) با دیگر آثار نثر و نظم فارسی تفاوت دارد امّا روح نیایش و توجّه به حق، در تار و پود آن نهفته‌است.

این «نی» همان مولاناست که به عنوان نمونهٔ یک انسان آگاه و آشنا با حقایق عالم معنا، خود را اسیر این جهان مادّی می‌بیند و «شکایت می‌کند» که چرا روح آزادهٔ او از «نیستانِ» عالم معنا بریده‌است. او در مثنوی و دیوان شمس، بارها خود، یا انسان آگاه را به نی و چنگ تشبیه کرده‌است:

ما چو چنگیم و تو زخمه می‌زنی...

ما چو ناییم و نوا در ما زتوست...

دیوان شمس تبریزی
نوشتار اصلی: دیوان شمس تبریزی

نسخه‌ای خطی از کلیات شمس تبریزی در قونیه
غزلیات و «دیوان شمس تبریزی» (یا دیوان کبیر)، محبوبیت فراوانی کسب کرده‌اند. درصد ناچیزی از این غزلیات به زبان‌های یونانی[۴۴] و عربی و ترکی است و عمده غزلیات موجود در این دیوان به فارسی سروده شده‌اند. به علاوه بیش از سی و پنج هزار بیت به فارسی، او حدود هزار بیت به عربی و کمتر از دویست بیت (اغلب به ملمع فارسی-ترکی یا فارسی-یوانی) به ترکی و یونانی (جمعاً کمتر از یک سوم از یک درصد اشعارش) در این دیوان دارد.[۴۵][۴۶].

رباعیات
رباعیات مولانا بخشی از دیوان اوست. این قسمت از آثار مولانا در مطبعهٔ اختر (اسلامبول) به سال ۱۳۱۲ هجری قمری به طبع رسیده و متضمن ۱۶۵۹ رباعی یا ۳۳۱۸ بیت است که بعضی از آنها به شهادت قرائن از آن مولاناست و دربارهٔ قسمتی هم تردید قوی حاصل است و معلوم نیست که انتساب به وی درست باشد.

برای نمونه:

عشق از ازل است و تا ابد خواهد بود جوینده عشق بی‌عدد خواهد بود
فردا که قیامت آشکارا گردد هرکس که نه عاشق است رد خواهد بود
آثار منثور

نسخه‌ای خطی از مثنوی در قونیه
فیه ما فیه
نوشتار اصلی: فیه مافیه
این کتاب مجموعهٔ تقریرات مولاناست که در طول سی سال در مجالس فراهم آمده‌است. این سخنان توسط پسر او، سلطان ولد، یا یکی دیگر از مریدان یادداشت شده و بدین‌صورت درآمده‌است. نثر این کتاب ساده و روان است و درون‌مایه‌ای از مطالب عرفانی دینی و اخلاقی دارد.

مجالس سبعه
نوشتار اصلی: مجالس سبعه
مجموعهٔ مواعظ و مجالس مولانا یعنی سخنانی است که به وجه اندرز و به‌طریق تذکیر بر سر منبر بیان کرده‌است. نسخهٔ خطی این کتاب در کتابخانهٔ سلیم آقا دراسگدار محفوظ و در تاریخ کتابت آن سال ۷۸۸ می‌باشد.

مکتوبات
نوشتار اصلی: مکتوبات (مولوی)
(همچنین مشهور به مکاتیب) مجموعهٔ نامه‌های صدوپنجاه‌گانهٔ مولاناست به معاصرین خود و دو نسخهٔ آن در کتابخانهٔ دارالفنون اسلامبول موجود است.

مولوی و عارفان پیشین
بجز پدر مولانا و شمس تبریزی، مولانا به عارفان پیشین نیز اشاره می‌کند:

هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچه‌ایم
یا:

عطار روح بود و سنائی دو چشم او ما از پی سنائی و عطار می‌رویم
نظریات معرفت شناختی مولوی
مولوی از منتقدین نظریه حد وسط در اخلاق است که یکی از نظریات بسیار رایج در بین دانشمندان اسلامی است. اشکالی که وی به این ایده وارد می‌کرد این بود که در بسیاری از موارد اول و آخر یک موضوع مشخص نیست که بتوان وسطش را معین نمود و نیز اینکه بسیاری از اصول اخلاقی نسبت به افراد متغیر است.

اول و آخر بباید تا در آن در تصور گنجد اوسط یا میان
بی‌نهایت، چون ندارد دو طرف کی بُوَد او را میانه منصرَف؟!
گفت راه اوسط ار چه حکمت است لیک اوسط نیز هم با نسبت است
دفتر دوم مثنوی

مولوی قایل به مراتب در معرفت و شناخت است و شناخت شهودی را معتبرترین شناخت می‌داند. وی شناخت عقلی و سپس حسی را در مراتب بعدی می‌داند و آنها را برای کسانی که دسترسی به شناخت مراتب بالاتر را ندارند معتبر و مجاز می‌داند. از دید وی شناخت استدلالی مانند عصایی است در دست کور که نا مطمئن است ولی شخصی که چاره‌ای جز آن ندارد باید از همان استفاده کند. اما توصیه وی به اهل استدلال این است که اگر استدلال آنها با شهود اهل دل مخالف بود باید شناخت شهودی را بپذیرند.

چشم اگر داری تو کورانه میا ورنداری چشم، دست آور عصا
آن عصای حَزم و استدلال را چون نداری دید، میکن پیشوا
ور عصای حزم و استدلال نیست بی عصاکش بر سر هر ره مایست
گام از آن سان نه، که نابینا نهد تا که پا از چاه و از سگ، وارهد
لرز لرزان و به ترس و احتیاط می‌نهد پا تا نیفتد در خُباط
دفتر سوم مثنوی

مولوی نزاع بین معتقدین به جبر و معتقدین به اختیار را ناشی از حکم الهی می‌داند و خود را متعلق به هیچ‌کدام از دو گروه نمی‌داند. از دید مولوی نزاع بین جبریون و اختیاریون تنها وسیله‌ای است که هر دو طرف نیکی‌ها و بدی هایشان ظاهر شود.

هست سنی را یکی تسبیح خاص هست جبری را ضد آن در مناص
سنی از تسبیح جبری بی‌خبر جبری از تسبیح سنی بی اثر
این همی‌گوید که آن ضالست و گم بی‌خبر از حال او وز امر قم
و آن همی گوید که این را چه خبر جنگشان افکند یزدان از قدر
گوهر هر یک هویدا می‌کند جنس از ناجنس پیدا می‌کند
قهر را از لطف داند هر کسی خواه دانا خواه نادان یا خسی
لیک لطفی قهر در پنهان شده یا که قهری در دل لطف آمده
کم کسی داند مگر ربانیی کش بود در دل محک جانیی
مولویه
نوشتار اصلی: طریقت مولویه
جایگاه مولانا در ترکیه بیش از یک شاعر است و به عنوان یک قدیس و مقرب شناخته می‌شود طریقت مولویه در ترکیه پیروان بسیاری دارد و البته طریقتی شهری، تخبه گرا و اشرافی به شمار می‌آید. در ترکیه طریقت‌های دیگر نیز برای مولوی جایگاهی والا قائل هستند، چنان‌که جامی، شاعر پیروی طریقت نقشبندی گفته است، مولوی با آنکه پیامبر نیست، اما صاحب کتاب است. مراسم پیروان مولویه روزهای جمعه در مولوی خانه به صورت سماع و رقص و خواندن اشعار مولانا انجام می‌شود. پیروان مولویه خود به دو دسته تقسیم می‌شوند که ولدی و شمسی خوانده می‌شوند. ولدیه را سلطان ولد پدیدآورد که گرایش غالب مولویه است و در راستای تطبیق تعالیم مولانا با احکام اسلامی به وجود آمد. بنیانگذار دستهٔ دیگر اولو عارف چلبی پسر سلطان ولد و نوهٔ مولانا بود که کوشید تا در دشمنی با اهل تشرع به فعالیت بپردازد و مولویه را به عنوان طریقتی عرفانی جدای از شریعت اسلامی سازمان بدهد. هرسال آذرماه در شهر قونیه، مراسم زیارت مولوی انجام می‌شود و مولویان معتقدند زیارت مقبرهٔ مولانا که «کعبه العشاق» نامیده می‌شود نیمی از ثواب حج را دارد.[۴۷]

سال جهانی مولانا

مولانا در ایالات متحده آمریکا و دیگر کشورهای غربی بسیار پرطرفدار است. یادبودی به مناسبت درگذشت یکی از اساتید و هیئت علمی کالج سن آنتونیو مزین به اشعار مولانا شده‌است.
یونسکو با پیشنهاد ترکیه، سال ۲۰۰۷ را سال جهانی مولانا نامیده‌است.[نیازمند منبع]

روی‌دادهای سال مولانا
نخست وزیر ترکیه در مراسم بزرگداشت هفتصد و سی و چهارمین سالمرگ مولانا جلال الدین بلخی، عارف و سخن سرای بزرگ پارسی گوی اعلام کرد که دولت ترکیه زادگاه مولانا را در کشور افغانستان بازسازی خواهد کرد. هنگامی که رجب طیب اردوغان، نخست وزیر ترکیه اعلام کرد که دولتش زادگاه مولانا را بازسازی خواهد کرد، این خبر با تشویق و کف زدن حاضران همراه شد. در تالار سماع مرکز فرهنگی مولانا در قونیه که سخنرانی نخست وزیر ترکیه در آن ایراد شد، حدود سه هزار نفر، از جمله رئیس جمهور، رئیس مجلس، وزیرفرهنگ، رهبر حزب اصلی مخالف دولت (حزب جمهوری خلق) و همچنین شماری دیگر از مقامات محلی و کشوری حضور داشتند.[۴۸]
در واپسین روزهای سال نام نهاده برای بزرگداشت از خداوندگار بلخ، ده‌ها تن از اندیشمندان افغان در جشنواره‌ای در زادگاه مولانا در بلخ مزار شریف شرکت و سال ۲۰۰۷ را آغازی برای تحقیقات و مطالعات دربارهٔ مولانای بلخی عنوان کردند.[۴۹]
در هشتصدمین سالگرد تولد مولوی، مراسم مختلفی در شهر قونیه، محل درگذشت این شاعر پرآوازه فارسی زبان، در حال برگزاری است. از جمله این مراسم، برنامه سماع است که روز شنبه پانزدهم دسامبر (بیست و چهارم آذر ماه) در ساختمان تازه تأسیس 'مرکز فرهنگی مولانا' در شهر قونیه برگزار شد.[۵۰]
'از بلخ تا همیشه'، نام یک همایش فرهنگی است که به مناسب پایان سال مولانا از طرف ریاست اطلاعات و فرهنگ هرات برگزار شد.[۵۱]
در این سال تمبر مولانا با نمایی از استاد بهزاد در آمریکا منتشر شد.[۵۲]
در روزهای ۶ تا ۱۰ آبان ۱۳۸۶، کنگره بزرگداشت هشتصدمین سال تولد مولانا با شرکت اندیشمندانی از ۳۰ کشور جهان در سه شهر تهران، تبریز و خوی برگزار شد. ریاست آن را غلامعلی حداد عادل بر عهده داشت.[۵۳] حدود ۴۵۰ مقاله به این کنگره ارسال شده بود و ۲۸۰ استاد و پژوهشگر در آن به ارائهٔ مقاله پرداختند.[۵۴] در حاشیهٔ این کنگره محمود فرشچیان از تابلوی مینیاتور شمس تبریزی و مولوی پرده‌برداری کرد.[۵۵]
برگزاری همایش بین‌المللی داستان‌پردازی مولوی در روزهای ۶ و ۷ آبان ۱۳۸۶، در مرکز همایش‌های بین‌المللی صداوسیما.[۵۶]
برگزاری مراسم هشتصدمین سالروز تولد مولانا در سازمان ملل.[۵۷]
ترکیه نیز برنامه‌هایی که به مناسبت سال جهانی مولانا برگزار کرده‌است.[۵۸]
همچنین مولانا در مثنوی معنوی پیرامون سخن گفتن به پارسی گفته:

پارسی گو گرچه تازی خوشتر است عشق را خود صد زبان دیگر است
مولانا و جهان غرب
مولانا در یک دهه گذشته بسرعت در جهان غرب مشهور شد بطوریکه ترجمه کتاب او در آمریکا به بزرگترین و پر فروش‌ترین کتاب سال تبدیل شد. ترجمه کولمن بارکس در سال ۲۰۰۱ بیش از ۵۰۰ هزار نسخه در آمریکا فروش داشت.[۵۹]

ساخت فیلم
ایران
درخصوص زندگی مولوی فیلمی در سال ۱۳۹۳ با نام جلال‌الدین از شبکه ۱ سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش گردید.[۶۰][۶۱][۶۲]

هالیوود
دیوید فرانزونی اعلام کرده است که می‌خواهد فیلمی دربارهٔ زندگی مولانا بسازد و اعلام کرده که گزینه نخست او برای ایفای نقش مولانا، لئوناردو دی‌کاپریو است. این خبر انتقادات زیادی به دنبال داشته است؛ این که چرا هیچ وقت نقش‌های مهم و مثبت به بازیگران خاورمیانه‌ای داده نمی‌شود و نقش شخصیت‌های غیر آمریکایی و اروپایی تاریخی هم به بازیگران اروپایی و آمریکایی می‌رسد. بعضی‌ها معتقدند این مسئله ناشی از «ترجیح نژادی» حاکم بر مناسبات هالیوود و صنعت سینمای اروپا است.[۶۳]

چهارشنبه, 23 فروردين 1396 13:34

فريدالدين ابو حامد محمد بن ابوبكر ابراهيم بن اسحاق عطار نيشابوري، يكي از شعرا و عارفان نام آور ايران در اواخر قرن ششم و اويل قرن هفتم هجري قمري است. بنا بر آنچه كه تاريخ نويسان گفته اند بعضي از آنها سال ولادت او را 513 و بعضي سال ولادتش را 537 هجري.ق، مي دانند. او در قريه كدكن يا شادياخ كه در آن زمان از توابع شهر نيشابور بوده به دنيا آمد. از دوران كودكي او اطلاعي در دست نيست جز اينكه پدرش در شهر شادياخ به شغل عطاري كه همان دارو فروشي بود مشغول بوده كه بسيار هم در اين كار ماهر بود و بعد از وفات پدر، فريدالدين كار پدر را ادامه مي دهد و به شغل عطاري مشغول مي شود. او در اين هنگام نيز طبابت مي كرده و اطلاعي در دست نمي باشد كه نزد چه كسي طبابت را فرا گرفته، او به شغل عطاري و طبابت مشغول بوده تا زماني كه آن انقلاب روحي در وي به وجود آمد و در اين مورد داستانهاي مختلفي بيان شده كه معروفترين آن اين است كه:

"روزي عطار در دكان خود مشغول به معامله بود كه درويشي به آنجا رسيد و چند بار با گفتن جمله چيزي براي خدا بدهيد از عطار كمك خواست ولي او به درويش چيزي نداد. درويش به او گفت: اي خواجه تو چگونه مي خواهي از دنيا بروي؟ عطار گفت: همانگونه كه تو از دنيا مي روي. درويش گفت: تو مانند من مي تواني بميري؟ عطار گفت: بله، درويش كاسه چوبي خود را زير سر نهاد و با گفتن كلمه الله از دنيا برفت. عطار چون اين را ديد شديداً متغير شد و از دكان خارج شد و راه زندگي خود را براي هميشه تغيير داد."

او بعد از مشاهده حال درويش دست از كسب و كار كشيد و به خدمت شيخ الشيوخ عارف ركن الدين اكاف رفت كه در آن زمان عارف معروفي بود و به دست او توبه كرد و به رياضت و مجاهدت با نفس مشغول شد و چند سال در خدمت اين عارف بود. عطار سپس قسمتي از عمر خود را به رسم سالكان طريقت در سفر گذراند و از مكه تا ماوراءالنهر به مسافرت پرداخت و در اين سفرها بسياري از مشايخ و بزرگان زمان خود را زيارت كرد و در همين سفرها بود كه به خدمت مجدالدين بغدادي رسيد. گفته شده در هنگامي كه شيخ به سن پيري رسيده بود بهاءالدين محمد پدر جلال الدين بلخي با پسر خود به عراق سفر مي كرد كه در مسير خود به نيشابور رسيد و توانست به زيارت شيخ عطار برود، شيخ نسخه اي از اسرار نامه خود را به جلال الدين كه در آن زمان كودكي خردسال بود داد. عطار مردي پر كار و فعال بوده چه در آن زمان كه به شغل عطاري و طبابت اشتغال داشته و چه در دوران پيري خود كه به گوشه گيري از خلق زمانه پرداخته و به سرودن و نوشتن آثار منظوم و منثور خود مشغول بوده است. در مورد وفات او نيز گفته هاي مختلفي بيان شده و برخي از تاريخ نويسان سال وفات او را 627 هجري .ق، دانسته اند و برخي ديگر سال وفات او را 632 و 616 دانسته اند ولي بنا بر تحقيقاتي كه انجام گرفته بيشتر محققان سال وفات او را 627 هجري .ق دانسته اند و در مورد چگونگي مرگ او نيز گفته شده كه او در هنگام يورش مغولان به شهر نيشابور توسط يك سرباز مغول به شهادت رسيده كه شيخ بهاءالدين در كتاب معروف خود كشكول اين واقعه را چنين تعريف مي كند كه وقتي لشكر تاتار به نيشابور رسيد اهالي نيشابور را قتل عام كردند و ضربت شمشيري توسط يكي از مغولان بر دوش شيخ خورد كه شيخ با همان ضربت از دنيا رفت و نقل كرده اند كه چون خون از زخمش جاري شد شيخ بزرگ دانست كه مرگش نزديك است. با خون خود بر ديوار اين رباعي را نوشت:

در كوي تو رسم سرفرازي اين است مستان تو را كمينه بازي اين است

با اين همه رتبه هيچ نتوانم گفت شايد كه تو را بنده نوازي اين است

مقبره شيخ عطار در نزديكي شهر نيشابور قرار دارد و چون در عهد تيموريان مقبره او خراب شده بود به فرمان امير عليشير نوايي وزير سلطان حسين بايقرا مرمت و تعمير شد.

مقبره عطار نیشابوری

ويژگي سخن عطار :

عطار، يكي از شاعران بزرگ متصوفه و از مردان نام آور تاريخ ادبيات ايران است. سخن او ساده و گيراست. او براي بيان مقاصد عرفاني خود بهترين راه را كه همان آوردن كلام ساده و بي پيرايه و خالي از هرگونه آرايش است انتخاب كرده است. او اگر چه در ظاهر كلام و سخن خود آن وسعت اطلاع و استحكام سخن استاداني همچون سنايي را ندارد ولي آن گفتار ساده كه از سوختگي دلي هم چون او باعث شده كه خواننده را مجذوب نمايد و همچنين كمك گرفتن او از تمثيلات و بيان داستانها و حكايات مختلف يكي ديگر از جاذبه هاي آثار او مي باشد و او سرمشق عرفاي نامي بعد از خود همچون مولوي و جامي قرار گرفته و آن دو نيز به مدح و ثناي اين مرشد بزرگ پرداخته اند چنانكه مولوي گفته است:

عطار روح بود و سنايي دو چشم او ما از پي سنايي و عطار آمديم

آثار عطار نیشابوری

معرفي آثار عطار :

آثار شيخ به دو دسته منظوم و منثور تقسيم مي شود. آثار منظوم او عبارت است از: 1- ديوان اشعار كه شامل غزليات و قصايد و رباعيات است. 2- مثنويات او عبارت است از: الهي نامه، اسرار نامه، مصيبت نامه، وصلت نامه، بلبل نامه، بي سر نامه، منطق الطير، جواهر الذات، حيدر نامه، مختار نامه، خسرو نامه، اشتر نامه و مظهر العجايب. از ميان اين مثنويهاي عرفاني بهترين و شيواترين آنها كه به نام تاج مثنويهاي او به شمار مي آيد منطق الطير است كه موضوع آن بحث پرندگان از يك پرنده داستاني به نام سيمرغ است كه منظور از پرندگان سالكان راه حق و مراد از سيمرغ وجود حق است كه عطار در اين منظومه با نيروي تخيل خود و به كار بردن رمزهاي عرفاني به زيباترين وجه سخن مي گويد كه اين منظومه يكي از شاهكارهاي زبان فارسي است و منظومه مظهر العجايب و لسان الغيب است كه برخي از ادبا آنها را به عطار نسبت داده اند و برخي ديگر معتقدند كه اين دو كتاب منسوب به عطار نيست.

زندگینامه عطار نیشابوری

آثار منثور عطار:

يكي از معروفترين اثر منثور عطار تذكرة الاولياست كه در اين كتاب عطار به معرفي 96 تن از اوليا و مشايخ و عرفاي صوفيه پرداخته است.

گزيده اي از اشعار عطار نیشابوری

اي هجر تو وصل جاوداني اندوه تو عيش و شادماني

در عشق تو نيم ذره حسرت خوشتر ز وصال جاوداني

بي ياد حضور تو زماني كفرست حديث زندگاني

صد جان و هزار دل نثارت آن لحظه كه از درم براني

كار دو جهان من برآيد گر يك نفسم به خويش خواني

با خواندن و راندم چه كار است؟ خواه اين كن خواه آن، تو داني

گر قهر كني سزاي آنم ور لطف كني سزاي آني

صد دل بايد به هر زمانم تا تو ببري به دلستاني

گر بر فكني نقاب از روي جبريل شود به جان فشاني

كس نتواند جمال تو ديد زيرا كه ز ديده بس نهاني

نه نه، كه به جز تو كس نبيند چون جمله تويي بدين عياني

در عشق تو گر بمرد عطار شد زنده دايم از معاني

******

گم شدم در خود چنان كز خويش ناپيدا شدم شبنمي بودم ز دريا غرقه در دريا شدم

سايه اي بودم ز اول بر زمين افتاده خوار راست كان خورشيد پيدا گشت ناپيدا شدم

ز آمدن بس بي نشان و ز شدن بي خبر گو بيا يك دم برآمد كامدم من يا شدم

نه، مپرس از من سخن زيرا كه چون پروانه اي در فروغ شمع روي دوست ناپروا شدم

در ره عشقش قدم در نِه، اگر با دانشي لاجرم در عشق هم نادان و هم دانا شدم

چون همه تن مي بايست بود و كور گشت اين عجايب بين كه چون بيناي نابينا شدم

خاك بر فرقم اگر يك ذره دارم آگهي تا كجاست آنجا كه من سرگشته دل آنجا شدم

چون دل عطار بيرون ديدم از هر دو جهان من ز تأثير دل او بيدل و شيدا شدم

چهارشنبه, 23 فروردين 1396 13:33

افضل‌الدّین بدیل بن علی خاقانی شروانی، متخلّص به خاقانی (۵۲۰ قمری در شَروان - ۵۹۵ قمری در تبریز) از جملهٔ نامدارترین شاعران ایرانی[۱][۲][۴][۵][۶][۷][۸] و بزرگ‌ترین قصیدهسرایان تاریخ شعر و ادب فارسی به‌شمار می‌آید. از القاب مهم وی حَسّان العجم است. آرامگاه وی واقع در شهر تبریز ایران است.

محتویات [نهفتن]
۱ زندگی
۲ شَروان، زادگاه خاقانی
۳ آثار خاقانی
۴ تأثیر هنر خاقانی بر حافظ
۵ خاقانی و نظامی
۶ خاقانی‌پژوهی
۷ نمونهٔ اشعار
۸ مقام شاعری خاقانی
۹ پانویس
۱۰ منابع
۱۱ پیوند به بیرون
زندگی[ویرایش]
افضل‌الدین بدیل بن علی خاقانی حقایقی شَروانی در سال ۵۲۰ (قمری) در شهر شَروان به دنیا آمد. تاریخ تولد او از اشاره‌های موجود در دیوان به دست آمده است. پدرش نجیب‌الدین علی مروی درودگر بود. مادر او مسیحی نسطوری بود که به اسلام گرویده بود. عمویش کافی‌الدین عمر طبیب و فیلسوف بود و خاقانی تا بیست و پنج سالگی در سایهٔ حمایت او بود و در نزد او انواع علوم ادبی و حکمی را فرا گرفت. چندی نیز در خدمت ابوالعلاء گنجه‌ای شاعر بزرگ معاصر خود که در دستگاه شروانشاهان به سر می‌برد، کسب فنون شاعری کرد. پس از آنکه ابوالعلاء وی را بخدمت خاقان منوچهر شروانشاه معرفی کرد لقب «خاقانی» بر او نهاد. از ان پس خاقانی نزدیک به چهل سال وابسته به دربار شروانشاهان و در خدمت منوچهر شروانشاه، و پسر و جانشین او اخستان شروانشاه بود.

در حدود سال ۵۵۰ به امید دیدار استادان خراسان و دربارهای مشرق روی به عراق نهاد و تا ری رفت. در آنجا بیمار شد، و والی ری او را از ادامه سفر بازداشت و خاقانی مجبور به بازگشت به «حبسگاه شروان» گشت. پس از مدتی توقف در شروان به قصد حج و دیدن امرای عراقین از شروانشاه اجازهٔ سفر گرفت و در زیارت مکه و مدینه چندین قصیده سرود. در حدود سال ۵۵۱ یا ۵۵۲ سرگرم سرودن مثنوی تحفةالعراقین بود. در راه سفر به بغداد، از ایوان مدائن گذر کرد و قصیدهٔ غرای خود را دربارهٔ آن ساخت.

در بازگشت به شروان باز خاقانی به دربار شروانشاه پیوست. لیکن میان او و شروانشاه به علت نامعلومی کدورت ایجاد شد، و آنچنانکه از قصیده‌های حبسیه که در دیوانش ثبت است برمی‌آید یک سالی را در حبس گذراند. بعد از چندی در حدود سال ۵۶۹ قمری به سفر حج رفت و بعد از بازگشت به شروان در سال ۵۷۱ فرزند بیست سالهٔ خود رشیدالدین را از دست داد و بعد از آن مصیبت مرگ همسر و مصائب دیگر بر او وارد شد. از آن پس میل به عزلت یافت و خدمت دربار شروانشاهان کناره گرفت. در اواخر عمر در تبریز به سر می‌برد و در همان شهر درگذشت و در مقبرةالشعرا در محله سرخاب تبریز مدفون شد. سال وفات او را ۵۹۵ و هم ۵۸۲ نوشته‌اند.

شَروان، زادگاه خاقانی[ویرایش]
زبان محاورهٔ مردم اران و شروان مثل ساکنان سایر نواحی شمال غرب ایران، گونه‌ای از زبان پهلوی (یا فهلوی) بوده است.[۹] جغرافی‌نویسان قدیم آن زبان را ارّانی نامیده‌اند. ابن حوقل می‌گوید: «مردم بردعه (مرکز قدیم اران) به ارّانی سخن می‌گویند». مقدسی در احسن‌التقاسیم توضیح بیشتر در بارهٔ آن زبان دارد و می‌گوید: «در ارّان به ارّانی سخن می‌گویند و فارسی ایشان قابل فهم است، و در پاره‌ای حرف‌ها به زبان خراسانی نزدیک است.» اما زبان نوشتاری شاعران و نویسندگان آن دیار را «فارسی ارانی» نامیده‌اند (در برابر فارسی دری). آمیزش لهجه‌ها و زبان‌های نواحی مختلف ایران، و رواج سخن خاقانی و نظامی به مدت هشتصد سال در سراسر ایران، موجب شد که بسیاری از تعبیرهای خاص آنان وارد فرهنگها یا زبان شاعران و نویسندگان دیگر شده و جزو فارسی دری درآید.[۱۰][۱۱]

اما مهم‌ترین ویژگی نزهةالمجالس تا آنجا که به تاریخ ادبیات ایران مربوط می‌شود، ضبط و حفظ آثاری از حدود ۱۱۵ شاعر از شمال‌غرب ایران، از ارّان، شَروان و آذربایجان است که دیوان‌های آنها از بین رفته‌است. از این رو، نزهةالمجالس آیینه‌ای از محیط ذوقی و ادبی و فرهنگی آن نواحی در قرن هفتم، و نموداری از حوزهٔ گستردهٔ زبان فارسی و فرهنگ ایرانی است. کاربرد فراوان تعبیرهای گفتاری در رباعی‌های نزهةالمجالس، موجب شده که تأثیر زبان پهلوی شمال‌غربی که زبان گفتاری مردم بوده‌است به‌روشنی قابل مشاهده باشد.[۱۱]

برخلاف شاعران اهل دیگر مناطق ایران در آن دوران که غالباً از طبقات بالای جامعه چون ادیبان، دیوانیان و دبیران بودند، در نواحی شمال غرب ایران بسیاری از شاعران از مردم عادی و پیشه‌وران و کارگران بودند و نام‌های آنها چون سقّا، عصفوری (گنجشک‌فروش)، سرّاج، جاندار، لحافی و نظایر آن گواه این امر است. این شاعران غالباً تعبیرهای محاوره‌ای را در شعر خود به کار می‌بردند و از این طریق بسیاری از لغات و اصطلاحات فارسی خاص آن سامان را در اشعار خود به یادگار گذاشته‌اند. علاوه بر این، وجود آگاهی‌هایی از آداب و رسوم، زندگی روزمره، پوشاک، بازی‌ها و سرگرمی‌های مردم در آن دوران از جمله فواید جانبی نزهةالمجالس است.[۱۱]

شروان در زمان خاقانی، زیر نظر شروانشاهان بوده است. نیاکان شروانشاهان، عرب‌تبار بودند، اما با وصلت با خاندان‌های محلی، از قرن دهم میلادی به بعد، شروانشاهانه هویت ایرانی گرفتند و اصلیت خود را به ساسانیان می‌رساندند.[۱۲]

خاقانی شروانی (۵۸۲–۵۲۰ هجری قمری)، از بزرگ‌ترین شاعران ایران در قرن ششم است. وی به‌خصوص در قصیده، صاحب سبک و از قوت اندیشه و مهارت کم‌نظیری در ترکیب‌سازی و مضمون‌پردازی برخوردار است. خاقانی علاوه بر دیوان، صاحب منظومه‌ای به نام تحفةالعراقین و نیز اثر دیگری به نام منشآت است که در برگیرندهٔ نامه‌های اوست. زادگاه خاقانی آنچنانکه از موارد بسیار در دیوان او و به عبارت‌های مختلف برمی‌آید، شهر شَروان از بلاد قفقاز در شمال رود کُر است و در بسیاری از کتاب‌های تاریخی و جغرافیایی و تذکره‌ها نیز شروان به عنوان موطن خاقانی ذکر شده است، و اینکه بعضی از تذکره‌نویسان متأخر زادگاه او را به‌صورت «شیروان» ذکر کرده‌اند نادرست است. از موارد متعدد در دیوان او این ابیات را می‌توان به‌عنوان شاهد نقل کرد:[۱۳]

عیب شروان مکن که خاقانی هست از آن شهر کابتداش شر است
عیب شهری چرا کنی بدو حرف کاوّل شرع و آخر بشر است
شروان کهن بعد از انقراض آخرین سلسلهٔ شروانشاهان و استیلای صفویه بر آن شهر، و دست به دست گشتن‌های ان میان ایران و عثمانی ظاهراً ویران شده است و جهانگردان در اواخر عصر صفویه ویرانه‌های خالی از سکنهٔ آن را دیده‌اند. اما شیروان وطن زین‌العابدین شیروانی و بهار شیروانی نام جدید آن ناحیه و ولایت است و شهر مرکز آن شماخی است.[۱۴]

آثار خاقانی[ویرایش]

مقبرةالشعرای تبریز، محل دفن حدود ۴۰۰ تن از دانشمندان و ادیبان نام‌آور ایران است.
قصاید و غزلیات خاقانی با تصحیح عزیزالله علیزاده در نشر فردوس تهران در سال ۱۳۹۰ در ۸۸۰ صفحه منتشر شده است. این اثر شامل ۹۴۴۷ بیت قصیده و ۳۸۵۳ بیت غزل است. کشف الابیات و واژه نامه نیز بدان پیوست شده است.

دیوان، شامل قصاید، ترجیعات، مقطعات، غزلها و رباعیات است. دیوان خاقانی به تصحیح سید ضیاءالدین سجادی در سال ۱۳۳۸ در تهران به چاپ رسیده بود.

تحفةالعراقین، مثنوی در سه هزار و دویست بیت است که در سال ۵۵۱ تألیف شده است. تحفةالعراقین در شرح نخستین سفر خاقانی به مکه و «عراقین» است و در ذکر هر شهر از رجال و معاریف آن نیز یاد کرده و در آخر هم ابیاتی در حسب حال خود آورده است. تحفةالعراقین به تصحیح یحیی قریب در سال ۱۳۳۰ در تهران به چاپ رسید. پس از آن، چندین نسخه معتبر از تحفةالعراقین شناسایی شد که در این میان نسخه وین (با عنوان ختم‌الغرایب) تاریخ ۵۹۳ هجری را دارد.[۱۵]

منشآت خاقانی، چند نامه از خاقانی است که به بزرگان زمان خود نوشته، و غالباً مشحون از کلمات و جملات عربی دشوار و مترادف و گاهی از اشعار خود خاقانی در آنها هست.

قصاید خاقانی به نسبت در مرتبه‌ای بالا قرار دارد. از او قطعات بسیار خوبی نیز دردست است اما غزلیاتش در سطح قصاید او نیستند. شعر خاقانی سبکی دیریاب و بغرنج دارد و بیشتر، نظمی است هنرمندانه با گرایش‌های سخنوری و دقایق لفظی.

تأثیر هنر خاقانی بر حافظ[ویرایش]
بنا به وجود مضامین و تعابیر همانند در اشعار خاقانی و حافظ و سعدی و نیز با توجّه به پاره‌ای از غزلیات هم‌وزن و هم قافیهٔ آن‌ها می‌توان نگرش این دو شاعر بزرگ را به دیوان خاقانی نتیجه گرفت. به عنوان نمونه می‌توان موارد زیر را شاهد آورد:

دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشت ما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت
خاقانی

دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت؟ بشکست عهد و از غم ما هیچ غم نداشت؟
حافظ

داده‌ام صدجان بهای گوهری در من یزید ور دوعالم داده‌ام، هم رایگان آورده‌ام
خاقانی

بی‌معرفت مباش که در من یزید عشق اهل نظر معامله با آشنا کنند
حافظ

تاکی از قصه‌های بدگویان قصه‌ها پیش داور اندازیم
خاقانی

یکی از عقل می‌لافد یکی طامات می‌بافد بیا کاین داوری‌ها را به پیش داور اندازیم
حافظ

هرلحظه هاتفی به تو آواز می‌دهد کاین دامگه نه جای امان است، الامان
خاقانی

به کمندی درم که ممکن نیست رستگاری به الامان گفتن
سعدی

خاقانی و نظامی[ویرایش]
از معاصران خاقانی میان او و نظامی گنجوی بسبب قرب جوار رشته‌های مودت مستحکم بود و چون خاقانی درگذشت، نظامی در رثایش چنین سرود:

به خود گفتم که خاقانی دریغاگوی من باشد دریغا من شدم آخر دریغاگوی خاقانی
خاقانی‌پژوهی[ویرایش]
از زمان خود خاقانی، تلاش برای دریافت و درک شعر او وجود داشته‌است و شروح گوناگونی از دیرباز که بر شعر خاقانی نوشته‌اند وجود دارد. از برجسته‌ترین خاقانی پژوهان ایرانی سید ضیاءالدین سجادی می‌باشد. وی منقح‌ترین دیوان را از خاقانی به چاپ رسانده‌است. همچنین فرهنگ اصطلاحات خاقانی نیز از وی چاپ شده‌است. از دیگر خاقانی پژوهان می‌توان به میر جلال الدین کزازی، معصومه معدن‌کن و نصرالله امامی اشاره کرد.[۱۶]

نمونهٔ اشعار[ویرایش]
خاقانی آن کسان که طریق تو می‌روند زاغ اند و زاغ را روش کبک آرزوست
بس طفل کارزوی ترازوی زر کند بادام از آن خرد که ترازو کند ز پوست
گیرم که مارچوبه کند تن به شکل مار کو زهر بهر دشمن و کو مهره بهر دوست
از قصیدهٔ ایوان مدائن
هان ای دل عبرت‌بین از دیده عبر کن هان ایوان مدائن را آیینه عبرت دان
یک ره ز لب دجله منزل به مدائن کن وز دیده دوم دجله بر خاک مدائن ران
خود دجله چنان گرید صد دجله خون گویی کز گرمی خونابش آتش چکد از مژگان
بینی که لب دجله چون کف به دهان آرد گویی ز تف آهش لب آبله زد چندان
از آتش حسرت بین بریان جگر دجله خود آب شنیدستی کاتش کندش بریان
بر دجله گری نونو وز دیده زکاتش ده گرچه لب دریا هست از دجله زکات استان
گر دجله درآموزد باد لب و سوز دل نیمی شود افسرده نیمی شود آتشدان
تا سلسله ایوان بگسست مدائن را در سلسله شد دجله، چون سلسله شد پیچان
گه‌گه به زبان اشک آواز ده ایوان را تا بو که به گوش دل پاسخ شنوی ز ایوان
دندانه هر قصری پندی دهدت نونو پند سر دندانه بشنو ز بن دندان
گوید که تو از خاکی ما خاک توایم اکنون گامی دوسه بر ما نه و اشکی دوسه هم بفشان
از نوحه جغد الحق ماییم به دردسر از دیده گلابی کن دردسر ما بنشان
آری چه عجب داری کاندر چمن گیتی جغد است پی بلبل، نوحه است پی الحان
ما بارگه دادیم، این رفت ستم بر ما بر قصر ستمکاران تا خود چه رسد خذلان
گویی که نگون کرده ست ایوان فلک‌وش را حکم فلکِ گردان یا حکم فلک گردان
در اشتیاق وفا
راه نفسم بسته شد از آه جگرتاب کو همنفسی تا نفسی رانم از این باب از همنفسان نیست مرا روز از آن سانک بر روزن من هم نرود صورت مهتاب بی همنفسی خوش نتوان زیست به گیتی بی دست شناور نتوان رست ز غرقاب امید وفا دارم و هیهات که امروز در گوهر آدم بود این گوهر، نایاب جز ناله کسی همدم من نیست ز مردم جز سایه کسی همره من نیست ز اصحاب آزردهٔ چرخ ام نکنم آرزوی کس آری نرود گرگ گزیده زپی آب امروز منم روز فروختهٔ شب خیز سرگشته از این بخت سبک پایِ گران خواب سوزنده و دل مرده تر از شمع به شبگیر لرزنده و نالنده تر از تیر به پرتاب گرم است دمم چون نفس کورهٔ آهن تنگ است دلم چون دهن کوزهٔ سیماب از حادثه سوزم که برآورد ز من دود وز نایبه نالم که فروبرد به من ناب بیمارم و چون گُل که نهی در دم کوزه گه در عرق ام غرقه و گه در تبم از تاب چون زال به طفلی شده‌ام پیر ز احداث زآن است که رد کردهٔ احرارم و احباب خرسندی من دل دهدم گر ندهد خلق سیمرغ، غم زال خورد گر نخورد باب همّت به سرم کرد که جاه آمد مپذیر عزلت به دلم گفت که فقر آمد دریاب مگزین درِ دونان چو بود صدر قناعت منگر مه نخشب چو بود ماه جهانتاب

مقام شاعری خاقانی[ویرایش]
خاقانی از سخنگویان قوی‌طبع و بلندفکر و یکی از استادان بزرگ زبان پارسی و در درجهٔ اول از قصیده‌سرایان عصر خویش است. توانایی او در استخدام معانی و ابتکار مضامین در هر قصیدهٔ او پدیدار است.[۱۷]

به بیان بدیع‌الزمان فروزانفر: «می‌توان گفت که بسیاری اطلاع و احاطهٔ خاقانی بر لغات عربی و فارسی و اصطلاحات فلاسفه و اطباء و دقت ادبی او در ترکیب الفاظ سبب پوشیدگی آرا و افکار سادهٔ وی گردیده، چندان که گمان می‌رود مضامین ابیاتش نیز سراسر پیچیده و فکر او از حد طبیعی بیرون است، و این خیال اگر هم در قسمتی از ابیات او با واقع مطابقت کند ولی در بسیاری از آن با حقیقت سازگار نیاید».[۱۸]

دیوان خاقانی از منظر مقام سخنوری و توانایی، از پیچیده‌ترین دیوان‌هاست و به همین سبب، در بین عامه مردم از توجه کمتری برخوردار است. چون هم فهم درست و لذت بردن از اشعارش نیاز به سطح بسیار بالایی از چیرگی به زبان پارسی و دیگر دانش‌ها مانند پزشکی کهن ایرانی که بیشتر بر مبنای گیاه‌شناسی و داروشناسی بود، نجوم، تاریخ، قرآن‌شناسی و حدیث‌شناسی دارد؛ و هم اینکه خواننده باید با شعر پارسی از دیدگاه فنی و به اصطلاح «صنعت شعر»، به حد کافی مطلع باشد تا بتواند به اشعار پرمغز خاقانی بدرستی پی‌ببرد.

شعر خاقانی سبکی دیریاب و بغرنج دارد و بیشتر، نظمی است هنرمندانه با گرایش‌های سخنوری و دقایق لفظی.

خاقانی از بلندپایه‌ترین شاعران پارسی‌گوی و از جمله ادیبانی است که مورد استقبال و اقتباس دیگر شاعران قرار گرفته است. شاعران بلندپایه‌ای مانند سعدی و حافظ بسیاری از ابداعات و مضامین او را استقبال و تضمین نموده‌اند. هم اکنون بسیاری از خیابان‌های ایران به نام این شاعر بزرگ نام گذاری شده‌اند که از جمله آنها می‌توان خیابان خاقانی در شهرستان ساری را نام برد.

چهارشنبه, 23 فروردين 1396 13:33

جمال‌الدین ابومحمّد الیاس بن یوسف بن زکی بن مؤیَّد، متخلص به نظامی و نامور حکیم نظامی (زادهٔ ۵۳۵ هـ. ق در گنجه[۶][۷] – درگذشتهٔ ۶۰۷–۶۱۲ هـ. ق) شاعر و داستان‌سرای ایرانی[۸][۹][۱۰][۱۱][۱۲][۱۳] و پارسی‌گوی حوزهٔ تمدن ایرانی در قرن ششم هجری (دوازدهم میلادی)، که به‌عنوان پیشوای داستان‌سرایی در ادب فارسی شناخته شده‌است.[۱۴] آرامگاه حکیم نظامی، در شهر گنجه در جمهوری آذربایجان فعلی قرار دارد.

نظامی در زمرهٔ گویندگان توانای شعر فارسی است، که نه‌تنها دارای روش و سبکی جداگانه است، بلکه تأثیر شیوهٔ او بر شعر فارسی نیز در شاعرانِ پس از او کاملاً مشهود است. نظامی از دانش‌های رایج روزگار خویش (علوم ادبی، نجوم، علوم اسلامی، فقه، کلام و زبان عرب) آگاهی وسیع داشته و این خصوصیت از شعر او به‌روشنی دانسته می‌شود.

خمسهٔ نظامی به همت رستم علی‌اف به زبان روسی ترجمه و منتشر شده‌است.

محتویات [نهفتن]
۱ زندگی‌نامه
۱.۱ درگذشت و آرامگاه
۲ سروده‌ها
۲.۱ مخزن الاسرار
۲.۲ خسرو و شیرین
۲.۳ لیلی و مجنون
۲.۴ هفت پیکر
۲.۵ اسکندرنامه
۲.۶ دیوان قصاید و غزلیات
۳ متن‌شناسی و تصحیحات برجسته
۴ سبک‌شناسی
۴.۱ زبان شعر و سبک سخن سرایی نظامی
۴.۲ شعر غنایی
۴.۳ گرایش‌های عرفانی
۵ نظامی و پیشینیان
۵.۱ نظامی و فردوسی
۵.۲ نظامی و فخرالدین اسعد گرگانی
۶ نظامی و معاصران
۶.۱ نظامی و خاقانی
۷ سانسور آثار نظامی
۸ ساقی نامه‌های نظامی
۹ تأثیر نظامی بر شعر دوره‌های بعد
۹.۱ مقلدان خمسهٔ نظامی
۹.۲ در سطح جهانی
۹.۳ تأثیر هنر نظامی بر ادبیات ترکی
۱۰ جعل هویت نظامی
۱۰.۱ گنجه
۱۱ نگارخانه
۱۲ منابع
۱۲.۱ منابع انگلیسی
۱۲.۲ منابع روسی
۱۳ پانویس
۱۴ پیوند به بیرون
زندگی‌نامه[ویرایش]

تندیس نیم تنه از نظامی، گنجه
از زندگانی نظامی اطلاعات دقیق در دست نیست و در بارهٔ سال تولد و وفات او نقل‌های تذکره‌نویسان مختلف است. آنچه مسلم در شهر گنجه می‌زیست و در همین شهر وفات یافت است.[۱۵] وی خیلی زود یتیم شدخطای یادکرد: خطای یادکرد: برچسب تمام کنندهٔ بدون برچسب [۱۶] و از ابتدا توسط دایی مادرش بزرگ شد و تحت حمایت وی تحصل نمود. مادر او از اشراف کرد بوده و این بر پایهٔ یک بیت از دیباچهٔ لیلی و مجنون («گر مادر من رئیسهٔ کرد...») دانسته شده‌است.[۱۷][۱۸][۱۹] خودش نام و نسبش را در ابیاتش آورده، که بنا بر این شعر، نام خودش الیاس و نام پدرش یوسف بن زکی بن مؤید بوده است:

در خط نظامی ار نهی گام بینی عدد هزار و یک نام
والیاس که الف بری ز لامش هم با نود و نه است نامش
ز اینگونه هزار و یک حصارم با صد کم یک سلیح دارم
گر شد پدرم به سنت جد یوسف، پسر زکی مؤید
دربارهٔ زادگاه پدری او اختلاف نظر است. برخی از منابع او را از اهالی تفرش[۲۰] یا فراهان[۲۱] و برخی او را از طبقه دهقانان (ایرانیان) آران می‌دانند. در رابطه با پدر او، بهروز ثروتیان این بیت در لیلی و مجنون را شاهد می‌آورد («دهقان فصیح پارسی‌زاد - از حال عرب چنین کند یاد») و می‌نویسد: «دهقان فصیح پارسی‌زاد: نظامی گنجهای/عرب:مجنون و پدر او/یادداشت- سرآغاز بندهای لیلی و مجنون همه به توضیحی کنایی آراسته‌است و شاعر بالکنایه اشاره می‌کند که این بخش از خود اوست یا در داستان اصلی و به زبان عربی آمده‌است. بیت اول بند ۳۶ از اهمیت به‌سزایی از نظر تاریخ تحقیق در زندگی و آثار نظامی برخوردار است و آن اینکه شاعر شغل و موقعیت اجتماعی خود را که «دهقان» بوده‌است و همچنین نژاد او که خود را «پارسی زاده» می‌نامد، به تصریح بیان داشته و هیچ‌گونه تردیدی در صحت بیت و مطلب نیست و با تحقیق دربارهی دهقانان قرن ششم در آذربایجان و بررسی «پارسی» که آیا نظر او «ایرانی» است یا زبان «پارسی» و یا هر دو، گوشهای از حیات و موقعیت اجتماعی شاعر آشکار می‌گردد.[۲۲]"[۲۳]"

پدر نظامی (یوسف) به تصریح صریح خود او در «لیلی و مجنون»، پارسی بوده‌است، چنان‌که گوید: دهقان فصیح پارسی زاد /از حال عرب چنین کند یاد. دهقان به معنی یک ایرانی اصیل و مالک زمین‌های کشاورزی ست، چنان‌که فردوسی گوید: از ایشان هر آن کس که دهگان بدند/ ز تخم و نژاد بزرگان بدند. این تعبیر دهگان، بعدها از باب اطلاق جزء به کلّ به همهٔ ایرانیان اطلاق شده است؛ در عین حال، واژهٔ دهقان به معنی «تاریخ‌نگار» هم به کار رفته‌است، چنان‌که تعبیر نظامی که دهقان را به صفت «فصیح» متصف می‌کند، به همین معنی اخیر است و باز در همین معنی فردوسی هم گفته‌است: ز دهقان کنون بشنو این داستان/ که برخواند از گفتهٔ باستان. یا: سراینده دهقان موبد نژاد/ از این داستانم چنین کرد یاد. پس نظامی که خود را «دهقان فصیح پارسی زاد»، معرفی می‌کند، باید هم ایرانی نژاده و اصیل، هم تاریخ‌دان و سخنور و هم صاحب زمین‌های کشاورزی باشد. نقش دهگانان در حفاظت از فرهنگ و تاریخ ایران در عصر اسلامی و نیز در گردآوری خراج و ایصال آن به دولت مرکزی، نیز قابل ذکر است. خلاصه آن‌که خاندان نظامی در گنجه یک خاندان دهگان با آگاهی فرهنگی و تمکّن مادی بوده‌اند. یکی از قرائن این سوابق خانوادگی، آشنایی تاریخی ما با پدر نظامی «مؤید مطرزی» و عمو یا برادر یا عموزاده‌اش به نام قوامی مطرزی از پارسی‌گویان قصیده و غزل سرای آذربایجان است".[۲۴]

وحید دستگردی می‌نویسد: «برای اثبات این مطلب که آیا زادبوم نظامی همان شهر گنجه است یا آنکه در عراق عجم متولد و در زمان کودکی با پدر به گنجه رفته، دلیلی در اشعارش نیست، ولی تقریباً تمام تذکره نویسان می‌نگارند که در گنجه متولد شده‌است، اما عراقی الاصل بودن وی مسلم است. بدین دلیل که در همه جا عراق را ستایش و همواره به دیدار عراق و مسافرت بدین صوب اظهار شوق کرده‌است و از آن جمله است (مخزن الاسرار ص ۱۷۹):

گنجه گره کرده گریبان من بیگرهی گنج عراق آن من
بانگ برآورده جهان کای غلام گنجه کدام است، نظامی کدام؟
(خسرو و شیرین ص ۳۶۱):

عراقی وار بانگ از چرخ بگذاشت به آهنگ عراق این بانگ برداشت
شرفنامه (ص ۵۳)

عراق دل‌افروز باد ارجمند که آوازهٔ فضل از او شد بلند
از اشاره‌های موجود در خسرو و شیرین دانسته می‌شود که اولین همسر او، کنیزکی که دارای دربند به عنوان هدیه برایش فرستاده بود، زمانی که نظامی سرودن خسرو و شیرین را به پایان رساند و پسرشان محمد هفت سال بیشتر نداشت، از دنیا رفته بوده‌است.[۲۵] هرچند برخی از محققان مانند وحید دستگردی با استناد یک بیت، نام این کنیزک را آفاق دانستند، اما سعید نفیسی می‌گوید: «مرحوم وحید دستگردی ازین بیت که گوید:

سبک رو چون بت قبچاق من بود گمان افتاد خود آفاق من بود
استنباط عجیبی کرده و نام این کنیزک و همسر نظامی را «آفاق» دانسته‌است و متوجه نبوده‌است که مراد وی از «گمان افتاد خود آفاق من بود» این نیست که نامش آفاق بوده بلکه مقصود اینست که چنین باو دل بسته بوده‌است که او را همه چیز خود می‌دانسته و در نزد او جانشین همهٔ آفاق و در برابر همهٔ آفاق بوده‌است. البته در زمان ما معمول شده‌است که نام زنان را «آفاق» بگذارند اما در زمان نظامی این کلمه در نام زنان معمول نبوده و نظیر آن در جای دیگر نشده‌است و بسیار بعید می‌نماید که نام این همسر آفاق بوده باشد»[۲۶]

از این اشعار آشکار می‌گردد که گذشته از کنیز و همسری که هنگام نظم خسرو و شیرین از دست داده‌است، همسر دیگری از دست داده که هنگام لیلی و مجنون زنده نبوده و همسر سومی از دست او رفته که هم کنیز بوده و چنان‌که که خود گوید جز وی مرد دیگری ندیده یعنی باکره بوده‌است و هنگام نظم اقبال نامه زنده نبوده‌است. به نظر می‌رسد که از این دو همسر دیگر فرزندی نداشته‌است. در لابلای شعرهای نظامی اشاره‌هایی به دو همسر بعدی او نیز دیده می‌شود که هر دو در زمان حیات شاعر درگذشته‌اند.[۲۷]

درگذشت و آرامگاه[ویرایش]
نوشتار اصلی: آرامگاه نظامی گنجوی

آرامگاه نظامی در گنجه
نظامی همه عمر خود را در گنجه در زهد و عزلت بسر برد و تنها در سال ۵۸۱ سفری کوتاه به دعوت سلطان قزل ارسلان (درگذشتهٔ ۵۸۷) به سی فرسنگی گنجه رفت و از آن پادشاه عزت و حرمت دید. نظامی هرچند شاعری مدح‌پیشه نبوده، با تعدادی از فرمانروایان معاصر مربوط بوده‌است، از جمله: فخرالدین بهرامشاه پادشاه ارزنگان از دست‌نشاندگان قلج ارسلان سلطان سلجوقی روم که کتاب مخزن الاسرار را به نام او کرده‌است، اتابک شمس‌الدین محمد جهان پهلوان که منظومه خسرو و شیرین به او تقدیم شده‌است، طغرل بن ارسلان سلجوقی و قزل ارسلان بن ایلدگز که در همین منظومه از ایشان نام برده‌است، ابوالمظفر اخستان بن منوچهر شروانشاه که لیلی و مجنون را به نام او کرده‌است.

نظامی در فاصلهٔ سال‌های ۶۰۲ تا ۶۱۲ در گنجه درگذشت و آرامگاهی به او در همان شهر منسوب است.

سروده‌ها[ویرایش]
نوشتار اصلی: خمسه نظامی
متن مربوطه در ویکی‌نبشته: نظامی گنجوی
مجموعه‌ای از گفتاوردهای مربوط به نظامی گنجوی در ویکی‌گفتاورد موجود است.

خمسهٔ نظامی، به قلم سال ۱۵۲۴ در هرات، واقع در موزه هنرهای متروپولیتن نیویورک
اثر معروف و شاهکار بی‌مانند نظامی، خمسه یا پنج گنج است که در قلمرو داستان‌های غنایی امتیاز بسیار دارد و او را باید پیشوای این‌گونه شعر در ادب فارسی دانست. شاعر بر روی هم رفته سی سال از زندگانی خود را بر سر نظم و تدوین آنها گذاشته است. خمسه یا پنج گنج نظامی شامل پنج مثنوی است:

مخزن الاسرار[ویرایش]
از نمونه‌های بارز ادبیات تعلیمی در زبان فارسی است.[۲۸] در بحر سریع، در حدود ۲۲۶۰ بیت مشتمل بر ۲۰ مقاله در اخلاق و مواعظ و حکمت. در حدود سال ۵۷۰ هجری و در آستانه چهل سالگی[۲۹] شاعر به اتمام رسیده‌است و از آن است این ابیات:

هر که تو بینی ز سپید و سیاه بر سرکاری است درین کارگاه
جغد که شوم است به افسانه در بلبل گنج است به ویرانه در
هر که درین پرده نشانیش هست درخور تن قیمت جانیش هست
خسرو و شیرین[ویرایش]

خسرو برای بار اول شیرین را در چشمه‌ای مشغول شنا می‌بیند. صحنه‌ای مشهور در ادبیات فارسی
در بحر هزج مسدس مقصور و محذوف، در ۶۵۰۰ بیت، که به سال ۵۷۶ ه.ق. نظمش پایان گرفته‌است. ابیات زیر در توصیف آب‌تنی شیرین از آنجاست:

چو قصد چشمه کرد آن چشمهٔ نور فلک را آب در چشم آمد از دور
سهیل از شعر شکرگون برآورد نفیر از شعری گردون برآورد
پرندی آسمان‌گون بر میان زد شد اندر آب و آتش در جهان زد
لیلی و مجنون[ویرایش]

لیلی و مجنون در مکتبخانه. نگارگری نسخه‌ای از روایت نظامی در دوره تیموری
اگرچه نام لیلی و مجنون پیش از نظامی گنجوی نیز در اشعار و ادبیات فارسی به چشم می‌خورد، ولی نظامی برای نخستین بار، آن را به شکل منظومه‌ای واحد به زبان فارسی در ۴۷۰۰ بیت به درخواست پادشاه شروان به نظم کشید. نظامی خود از بابت این سفارش ناراضی و بی‌میل بوده‌است و کار را در چهار ماه به پایان برده‌است.

وزن این مثنوی جدید بوده و پس از نظامی شعرای زیادی در این وزن داستان‌های عاشقانه سروده‌اند. همچنین ده‌ها شاعر در ایران، هند و ترکستان منظومه‌هایی را به استقبال از لیلی و مجنون نظیره پردازی کرده و شعرای دیگری نیز به داستان نظامی شاخ و برگ بیشتری افزوده و یا آن را تغییر داده‌اند. در بحر هزج مسدس اخرب مقبوض مقصور و محذوف، نظم این مثنوی به سال ۵۸۸ هجری به پایان رسیده‌است و از آنجاست:

مجنون چو حدیث عشق بشنید اول بگریست، پس بخندید
از جای چو مار حلقه برجست در حلقهٔ زلف کعبه زد دست
می‌گفت گرفته حلقه در بر کامروز منم چو حلقه بر در
هفت پیکر[ویرایش]
(که آن را بهرام‌نامه و هفت گنبد نیز خوانده‌اند)، در بحر خفیف مسدس مخبون مقصور و محذوف، در ۵۱۳۶ بیت، در سرگذشت افسانه‌ای بهرام گور. از آن منظومه است در وصف ایران:

همه عالم تن است و ایران دل نیست گوینده زین قیاس خجل
چونکه ایران دل زمین باشد دل ز تن به بود یقین باشد
مینگیز فتنه میفروز کین خرابی میاور در ایران زمین
تو را ملکی آسوده بی داغ و رنج مکن ناسپاسی در آن مال و گنج

یک نسخه نایاب از منظومه هفت‌پیکرنظامی، متعلق به موزه پرگامون، آلمان.
اسکندرنامه[ویرایش]
در بحر متقارب مثمن مقصور و محذوف، در ۱۰۵۰۰ بیت، مشتمل بر دو بخش شرفنامه و اقبالنامه که در حوالی سال ۶۰۰ به اتمام رسیده‌است؛ و از آنجاست این ابیات در مرگ دارا:

سکندر چو دانست کآن ابلهان دلیرند بر خون شاهنشهان
پشیمان شد از کرده پیمان خویش که برخاستش عصمت از جان خویش
چو در موکب قلب دارا رسید ز موکب روان هیچ‌کس را ندید
تن مرزبان دید در خاک و خون کلاه کیانی شده سرنگون
دیوان قصاید و غزلیات[ویرایش]
دفتر هفتم خمسه و یا گنجینه گنجوی:

دیوان اشعار او مشتمل بر قصاید، غزلیات، قطعات و رباعیات است. نمونه غزل:

عاشق شده‌ام بر تو تدبیر چه فرمایی از راه صلاح آیم یا از ره رسوایی؟
تا جان و دلم باشد من جان و دلت جویم یا من به کنار افتم یا تو به کنار آیی
در دوستیت شهری گشتند مرا دشمن بر من که کند رحمت؟ گر هم تو نبخشایی
زین سان که منم بی تو دور از تو مبادا کس نه دسترسی بر تو نه بی تو شکیبایی
نمونه قصیده:

فرق‌ها باشد میان آدمی تا آدمی کز یک آهن نعل سازند از یکی دیگر سنان
اصل هندو در سیاهی یک شب نسب دارد ولیک هندویی را دزد یابی، هندویی را پاسبان
از تجمل هیچ ناید، زر فدی کن زر فدی تا همه ساله چو زر هم پیر باشی هم جوان
با حسین و آدم آخر آب و نان دانی چه کرد؟ خاک هر پایی مشو از بهر مشتی آب و نان
متن‌شناسی و تصحیحات برجسته[ویرایش]
نخستین کسی که سعی وافری بر ارائهٔ مجموعه‌ای منسجم و مصحح از آثار نظامی به کار برد وحید دستگردی بود که حاصل کارش بین ۱۳۱۳ تا ۱۳۱۷ خورشیدی منتشر شد. پس از وی چاپ‌های دیگری نیز انتشار یافت که از جملهٔ آنها مجموعهٔ شش جلدی با تصحیح و توضیح دکتر بهروز ثروتیان است که از سال ۱۳۶۳ تا ۱۳۷۹ توسّط انتشارات توس به چاپ رسیده است،[۳۰] و دوباره در سال ۱۳۸۶ با تصحیح و شرح مجدد توسط انتشارات امیرکبیر منتشر شده‌است.[۳۱] این اثر در فهرست میراث مستند برنامه حافظه جهانی یونسکو از سوی ایران ثبت گردیده است.[۳۲]

سبک‌شناسی[ویرایش]
زبان شعر و سبک سخن سرایی نظامی[ویرایش]

نسخهٔ خطی از خمسهٔ نظامی، اثر هنرمند ایرانی کمال‌الدین بهزاد، مربوط به ۱۴۹۴ میلادی، که ماجرای معراج پیامبر اسلام را بازگو می‌کند.
نظامی از شاعرانی است که باید او را در شمار ارکان شعر فارسی و از استادان مسلم این زبان دانست. وی از آن سخنگویانی است که مانند فردوسی و سعدی توانست به ایجاد و تکمیل سبک و روشی خاص دست یابد.

وی در انتخاب الفاظ و کلمات مناسب و ایجاد ترکیبات خاص تازه و ابداع معانی و مضامین نو و دلپسند و تصویر جزئیات با نیروی تخیل و دقت در وصف مناظر و توصیف طبیعت و اشخاص و به کار بردن تشبیهات و استعارات مطبوع و نو، در شمار کسانی است که بعد از خود نظیری نیافته‌است.[۳۳]

ضمناً بنا بر عادت اهل زمان از آوردن اصطلاحات علمی و لغات و ترکیبات عربی وافر و بسیاری از اصول و مبانی حکمت و عرفان و علوم عقلی به هیچ روی ابا نکرده و به همین سبب و با توجه به دقت فراوانی که درآوردن مضامین و گنجانیدن خیالات باریک در اشعار خود داشت، سخن او گاه بسیار دشوار و پیچیده شده‌است. با این حال مهارت او در ایراد معانی مطبوع و قدرت او در تنظیم و ترتیب منظومه‌ها و داستان‌های خود باعث شد که آثار او بزودی مورد تقلید قرار گیرد.[۳۴]

نظامی گرچه شاعری داستان‌سراست و بیشتر به داستان‌های عاشقانه و یا به قول خود وی به «هوسنامه» ها پرداخته‌است، ولی او شاعری است حکیم و اندیشه‌ور، آشنا با فرهنگ و تاریخ ایران، که در پس قصه‌ها و هوسنامه‌هایش نکاتی عمیق نهفته‌است، و به همین سبب است که او چند بار از خوانندگان مثنوی‌هایش خواسته‌است تا رازها و رمزهای موجود در شعر او را نیز کشف کنند، از جمله در این دو بیت در هفت پیکر:

هر چه در نظم او ز نیک و بد است همه رمز و اشارت خرد است
هر یک افسانه‌ای جداگانه خانهٔ گنج شد نه افسانه
[۳۵]

اشعار نظامی گنجوی با سرچشمه فرهنگ ایرانی او، ایران پیشااسلامی و پسااسلامی را وحدت می‌بخشد.[۳۶]

شعر غنایی[ویرایش]
داستان‌سرایی در زبان فارسی به وسیله نظامی شروع نشده لیکن تنها شاعری که تا پایان قرن ششم توانسته‌است ادبیات غنایی را به حد اعلای تکامل برساند نظامی است.

گرایش‌های عرفانی[ویرایش]

مَخزَن‌الاَسرار
برخی از غزلیات نظامی درونمایه فلسفی و کلامی دارد. نظامی مفاهیم فلسفی و کلامی را معمولاً بی توسل به اصطلاحات فنی آن بکار برده است و اندیشه‌هایی چون اغتنام فرصت و دم غنیمتی، زود گذر بودن عمر، بی‌اعتباری جهان و گذرا بودن آن اشاره می‌کند.[۳۷][۳۸]

نظامی و پیشینیان[ویرایش]
نظامی و فردوسی[ویرایش]
پاره‌ای از داستانهای نظامی در شاهنامه نیز آمده‌است، ولی نظامی از لحاظ سبک و سخنوری از فخرالدین اسعد گرگانی نیز بهره برده‌است.[۳۹]

او در کتابهای خسرو و شیرین و لیلی و مجنون و اسکندرنامه و هفت پیکر از فردوسی و شاهنامه نام می‌آورد. برای نمونه در اسکندرنامه فردوسی را سخنگوی پیشینه دانای توس می‌خواند.

از ان خسروی می که در جام اوست شرف نامهٔ خسروان نام اوست
سخنگوی پیشینه دانای توس که آراست روی سخن چون عروس
همچنین برخی از ابیات نظامی با شاهنامه تطبیق دارد:

فردوسی:

چنان دان که شاهی و پیغمبری دو گوهر بود در یک انگشتری
نظامی:

نزد خرد شاهی و پیغمبری چو دو نگین است در انگشتری
فردوسی:

جهان را بلندی و پستی تویی ندانم چه‌ای هر چه هستی تویی
نظامی:

همه نیستند آنچه هستی تویی پناه بلندی و پستی تویی
نظامی و فخرالدین اسعد گرگانی[ویرایش]
نظامی هر چند نمونه عالی کار فخرالدین اسعد گرگانی در ویس و رامین را پیش روی داشته، با زیرکی و جوهر شناسی خاص خود داستانهایی را برای منظوم کردن پیش کشیده که بیشتر مقبول طبع ایرانیان مسلمان واقع شده است.[۴۰]

نظامی و معاصران[ویرایش]
نظامی و خاقانی[ویرایش]
از معاصران خود با خاقانی دوستی داشت، و چون خاقانی درگذشت، نظامی در رثایش چنین سرود:

به دل بودم که خاقانی دریغا گوی من گردد دریغا زانکه من گشتم دریغاگوی خاقانی
سانسور آثار نظامی[ویرایش]
در دوران حکومت جمهوری اسلامی و سیاست‌های آن در ممیزی متون کلاسیک، آثار نظامی به ویژه منظومه خسرو و شیرین بارها سانسور و برخی از ابیات آن در چاپ‌های مختلف حذف شده‌اند.[۴۱] برخی اظهار نظرهای نویسندگان، شاعران و مترجمان سرشناس در اینباره:

محمدعلی اسلامی ندوشن:ممیزی آثار کلاسیک و ترجمه‌ها درست نیست؛ زیرا آثاری است که دیگران ایجاد کرده‌اند و ما حق نداریم در آن‌ها دست ببریم. اگر ممیزی در مملکت ما وجود دارد باید حدود کار ممیزی مشخص باشد، راجع جزییات نظری نیست. اما دست بردن در متون کلاسیک صلاحیت می‌خواهد.[۴۲]

پرویز خائف: نظامی محرم‌ترین و محترم‌ترین زبان را در صحنه‌های مختلف دارد. کلمات او به صورتی است که ممیزی فکری و روحی و ایمانی کرده است. کلمه‌ای در خسرو و شیرین نمی‌توان یافت که خلاف حریم باشد، تشبیهات و تصاویرش را در پرده‌هایی می‌گیرد که عیان نباشد. حرفی که دربارهٔ خسرو و شیرین زده شده است، بسیار نابجا و ناحق است زیرا شرح حال نظامی را نخوانده‌اند.[۴۳]

ساقی نامه‌های نظامی[ویرایش]

برگی از خمسه
برخی پژوهشگران، نظامی گنجوی را پایه‌گذار ساقی‌نامه می‌دانند. بعدها شاعران دیگر مانند حافظ نیز راه نظامی را ادامه داده و ساقی‌نامه را به سبکی در ادبیات فارسی تبدیل نمودند.[۴۴] نظامی در آغاز داستان‌های اسکندر نامه، به قصد براعت استهلال دو بیت ساقی نامه آورده است. دوبیت ساقی نامه، چکیده داستانی است که بعد از آن می‌آید.

تأثیر نظامی بر شعر دوره‌های بعد[ویرایش]
مقلدان خمسهٔ نظامی[ویرایش]
نوشتار اصلی: نظیره‌سازی از خمسهٔ نظامی
بخش بزرگی از ادبیات منظوم فارسی، تقلید از آثار نظامی است.[۴۵] نظامی به دلیل سبک سخن سرایی و زبان شعر مخصوص به خودش، مورد تقلید بسیاری از شاعران قرار گرفته است.

تشیع جنازه مجنون
لیلی و مجنون نظامی، سرآغازی شد برای مثنوی‌های بیشماری که در دوره بسیار طولانی به تقلید از آن پرداختند. این سروده‌های تقلیدی تقریباً در تمامی زبان‌هایی که خود را تحت نفوذ فرهنگی زبان و ادبیات فارسی می‌دانستند (مانند فارسی، کردی و پشتو) سروده شدند؛ ولی تنها تعداد کمی از این سروده‌ها ماندگار شدند.[۴۶]

نخستین مقلد بزرگ منظومه لیلی و مجنون نظامی در زبان فارسی، امیرخسرو دهلوی است. بعدها نورالدین عبدالرحمن جامی نیز در هفت پیکر خود منظومه لیلی و مجنون را بازآفرینی کرده‌است. در دوره تیموری و دوره صفوی چندین شاعر در ایران و هند، از جمله هاتفی خرجردی، میرزا محمدقاسم گنابادی و هلالی جغتایی لیلی و مجنون را بازآفرینی کردند و این روند تا دوره قاجار نیز ادامه یافته‌است.[۴۷] علاوه بر این سلمان ساوجی نیز از شعرایی است که سخت تحت تأثیر لیلی و مجنون نظامی بوده‌است و این تأثیر در فراق‌نامه او مشهود است.[۴۸] سهیلی جغتایی نیز منظومه‌ای با عنوان لیلی و مجنون و به پیروی از نظامی سروده‌است.[۴۹] تازه‌ترین منظومه‌های لیلی و مجنون از نامی اصفهانی و سرانجام حسن اهتمام (۱۳۳۵ خورشیدی) است. در مجموع به گفته حسن ذوالفقاری، ۸۶ نظیره‌پرداز به استقبال لیلی و مجنون نظامی رفته‌اند.[۵۰]

روایت امیرخسرو دهلوی، جنبه عشق زمینی بیشتری داشته و مجنون و لیلی دست‌کم برای یک شب به مراد دل می‌رسند. در این روایت اشتیاق لیلی بیش از مجنون است. برخلاف روایت نظامی، در روایت دهلوی خبری از ازدواج لیلی نیست؛ ولی در عوض مجنون با خدیجه، دختر رئیس قبیله ازدواج می‌کند؛ ولی طاقت نمی‌آورد و باز سر به بیابان می‌گذارد. به گفته محمدجعفر محجوب، علاوه بر فضل تقدم، روایت نظامی بر روایت امیرخسرو دهلوی برتری انکارناپذیری دارد.[۵۱]

روایت جامی با این هردو متفاوت است. به گفته او مجنون که جوانی عیاش است عاشق لیلی می‌شود، ولی به کام نمی‌رسد. در روایت جامی، مجنون پیش از لیلی می‌میرد. بخش اضافه روایت جامی آن است که مجنون در سلک گدایانی در می‌آید که لیلی به آنان نذری می‌دهد. در این میان لیلی کاسه او را می‌شکند و مجنون از این اتفاق سرمست می‌شود.[۵۲]

اگر با من نبودش هیچ میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی؟
مجنونی که در روایت ملاعبدالله هاتفی جامی (خواهرزاده نورالدین عبدالرحمان جامی) به تصویر کشیده می‌شود، فردی بهانه‌جو و زیبایی طلب است که از خردسالی جز در آغوش زیبارویان آرام نمی‌گرفته‌است.[۵۳]

علاوه بر منظومه‌هایی که به نقل روایت لیلی و مجنون پرداخته‌اند، شعرای دیگر فارسی زبان با شیوه دیگری به این داستان اشاره کرده‌اند. برخی از آنان مضامین گفته شده در روایت‌های قبلی را در اشعار خود به کار برده‌اند و برخی دیگر بدون روایت کامل داستان، مضامین نویی بر داستان افزوده‌اند و یا حوادث فرعی داستان را به ابتکار خود تغییر داده و به گونه متفاوتی بیان کرده‌اند و به ذکر حوادثی پرداخته‌اند که در هیچ‌یک از روایات قبلی داستان گفته نشده‌است. برای نمونه عطار نیشابوری از شعرایی است که اگرچه روایت کاملی از عشق لیلی و مجنون را به نظم نیاورده، ولی حکایات و مضامین فراوانی بر آن افزوده‌است.[۵۴] برخی از این حکایات حتی با اصل داستان نظامی نیز در تناقض است. برای نمونه عطار، مولوی و وحشی بافقی همگی از روی نازیبای لیلی خبر می‌دهند.[۵۵]

در سطح جهانی[ویرایش]

تصویر دیباچهٔ کتاب ترجمهٔ انگلیسی لیلی و مجنون نظامی، توسط جیمز آتکینسون در ۱۸۳۶م
منظومه لیلی و مجنون نظامی به زبان‌های گوناگونی مانند آلمانی، فرانسوی، انگلیسی،[۵۶] روسی و ارمنی ترجمه شده‌است. در ادبیات ارمنی از دیدگاه مشابهت در جدال میان عشق و آداب و رسوم جامعه، منظومه «آنوش» (۱۸۹۲ میلادی) اثر هوهانس تومانیان با لیلی و مجنون مقایسه می‌شود.[۵۷] در ادبیات کردی منظومه مثنوی «مه‌م و زین» (قرن ۱۷ میلادی) اثر احمد خانی از نظر فضای ایرانی داستان، با آن قابل مقایسه‌است.[۵۸]

در زبان اردو نیز، آنچه به تقلید از لیلی و مجنون سروده شده، همگی تأثیر گرفته از زبان فارسی و روایت‌های فارسی لیلی و مجنون بوده‌است.[۵۹]

تأثیر هنر نظامی بر ادبیات ترکی[ویرایش]
شاعران ترک، چنان علاقه‌ای به نظامی و آثار او، به ویژه مثنوی‌های خمسه دارند، که تاریخ مثنوی‌سرایی در ادبیات ترکی را با نام نظامی پیوند زده‌اند. بیشتر مثنوی‌های صد سال اخیر ترکی، به پیروی و یا در استقبال و ترجمه و تفسیر خمسهٔ نظامی سروده شده‌اند.[۶۰]

علاوه بر ترجمه لیلی و مجنون نظامی به زبان ترکی،[۵۶] در ادبیات ترکی منظومه‌های تقلیدی‌ای از لیلی و مجنون سروده شدند که اغلب تحت تأثیر لیلی و مجنون نظامی بوده و به داستان اصلی وفاداری نشان داده‌اند.[۶۱] ازجمله شاعران ترک که مثنوی لیلی و مجنون سروده‌اند، محمد فضولی است. این مثنوی در سال ۹۴۲ قمری سروده شده‌است. اعتقاد بر این است که این مثنوی تحت نفوذ نظامی سروده شده‌است؛ ولی یک محقق ترک به نام نهاد تارلان مدعی است که فضولی در سرودن این منظومه تحت تأثیر هیچ‌کس نبوده و این منظومه را زاده قریحه و شخصیت فضولی دانسته‌است.[۶۲]

جعل هویت نظامی[ویرایش]
نوشتار اصلی: کارزار نمایاندن نظامی به عنوان شاعر ملی آذربایجان

تصویر نظامی در منات آذربایجان (۱۹۹۳)
یکی از پژوهشگران جمهوری آذربایجان بیتی را به نظامی منسوب کرد[۶۳] که از دید فنی (قافیه) نادرست است (گرگ با ترک قافیه نمی‌شود و ایراد ادبی دارد)[۶۴] و در هیچ نسخهٔ خطی وجود ندارد. همچنین در ادبیات پارسی و فرهنگ ایرانی همواره گرگ جانوری خونخوار و دَدمنش به شمار آمده‌است. بیت جعلی مورد نظر (که بدون هیچ بیت پیشین و پسین جعل شده‌است) چنین است[۶۵].

پدر بر پدر، مر مرا ترک بود به فرزانگی هر یکی گرگ بود
نظامی در ابیات راستینش نیز گرگ را حیوانی نادان و وحشی معرفی می‌کند و آن را کمتر از شیر و روبه می‌داند:

ز آن بر گرگ روبه راست شاهی که روبه دام بیند گرگ ماهی
با وجود اینکه تمامی آثار نظامی گنجوی فارسی است[۶۶]، قوم‌گرایان پان‌ترکیست دیوان یک شاعر دیگر به نام نظامی قونوی (از دوران حکومت عثمانی)[۶۷] را به نظامی گنجوی منسوب می‌کنند[۶۸]

تمبر بزرگداشت نظامی، چاپ شوروی، ۱۹۸۱
جمهوری آذربایجان سالیانی هست که در رابطه با تحریف نظامی گنجوی ادعاهای غیرعلمی مطرح می‌کند[۶۹]. جمهوری آذربایجان با نصب مجسمه او در میدانهای مختلف جهان، آن را شاعر آذربایجانی و غیرایرانی معرفی کند. پروفسور پائولا اورساتی (Paola Orsatti)، استاد زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه ساپینتزای (Sapienza) شهر رُم، نصب مجسمه نظامی در رم را یک تحریف تاریخی می‌داند: «اما پرده‌برداری از مجسمه‌ای از نظامی گنجوی در شهر رُم با عنوان «شاعر آذربایجانی» باید ما را به خود بیاورد تا در برابر چنین تحریف‌هایی واکنش نشان دهیم».[۷۰] و همچنین استاد ایوان میخالویچ استبلین-کامنسکی، پروفسور و رئیس بخش شرق‌شناسی دانشگاه سینت پترزبورگ در رابطه با مجسمه نظامی در یکی از میدانهای آن شهر و تحریف تاریخ می‌گوید:"برای نمونه ادعا آنها یک مجسمه در میدان کمنوستورسک نصب کردند و او را "شاعر بزرگ آذربایجانی" نامیدند. در حالیکه نظامی گنجوی حتی ترکی صحبت نمی‌کرد. آنها می‌گویند چون در سرزمین امروزی به نام جمهوری آذربایجان زندگی می‌کرد. اما نظامی تمامی آثارش به فارسی است"[۷۱]. همچنین در سال ۲۰۱۲ کتابی به نام «دربارهٔ سیاسی‌سازی شاعر ایرانی نظامی گنجوی در دوران نوین»، نوشته سیاوش لرنژاد و علی دوست‌زاده که اکتبر ۲۰۱۲ (مهرماه ۱۳۹۱)به زبان انگلیسی منتشر شده‌است به بررسی این اقدام‌ها و تحریف‌ها و بدخوانی‌ها و برداشت‌های اشتباه و غرض‌آلوده از سروده‌های نظامی به دست دانشمندان شوروی و «ناسیونالیست» ‌های جمهوری آذربایجان و پان‌ترکان می‌پردازد. این کتاب به طور رایگان در روی اینترنت قرار گرفت.[۶۹] خانم دکتر پائولا اورساتی (Paola Orsatti)، استاد زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه ساپینتزای (Sapienza) شهر رُم، دربارهٔ این کتاب چنین می‌نویسد:[۶۹] «این کتاب فهرست کاملی از تحریف‌هایی را بررسی می‌کند که به منظورهای ناسیونالیستی به وجود آورده شدند و امروزه در زمینه پژوهش‌های مربوط به شاعر بزرگ ایرانی، نظامی گنجوی، رایج شده‌اند. این تحریف‌ها از زمانی آغاز شدند که دولت شوروی تصمیم گرفت هشتصدمین سالگرد نظامی را جشن بگیرد. نویسندگان این کتاب با نگاهی دقیق و انتقادی استدلال‌هایی را بررسی می‌کنند که دانشمندان شوروی و نیز به تازگی نویسندگان جمهوری آذربایجان دربارهٔ نظامی مطرح کرده‌اند تا او را به اصطلاح «شاعر آذربایجانی» بخوانند و آثار او را جزو به اصطلاح «ادبیات آذربایجانی» بدانند. نویسندگان این کتاب نادرست‌بودن این ادعاها را نشان می‌دهند. گذشته از این بخش‌های انتقادی، کتاب حاضر بخش‌های سازنده‌ای هم دارد و آن هم اطلاعات و آگاهی‌هایی است که نویسندگان از منبع‌های دست اول از جمله از راه بازخوانی دقیق آثار نظامی و دیگر شاعران هم‌روزگار او و نیز منبع‌های تاریخی هم‌روزگار او در پیش چشم ما گذاشته‌اند. این کتاب پژوهشی جالب و با دقت مستندشده در زمینه ادبیات کلاسیک فارسی است و نیز به پرسش‌هایی دربارهٔ وضعیت تاریخی و قوم‌نگاری و زبانی منطقه ارّان و تراقفقاز پاسخ می‌دهد.»

در سال ۲۰۰۷ نوروز علی محمداف، دانشمند فرهنگی تالش بخاطر پشتیبانی از فرهنگ تالشی به زندان روانه شد (بنگرید به [Novruzali Mammadov] در ویکی‌پدیای انگلیسی).[۷۲] یکی از اتهامات دولت جمهوری آذربایجان علیه وی این بود که نظامی گنجوی را در یک نشریه غیرترک و تالش خوانده بود.[۷۳][۷۴] در سال ۲۰۰۹ نوروز علی محمداف در زندان جان سپرد[۷۵].

گنجه[ویرایش]

برگی از خمسهٔ نظامی، مربوط به ۱۵۴۸ میلادی که در شیراز نگهداری می‌شود.
گنجه از قرن چهارم هجری مرکز ولایت ارّان بود، و تا پیش از یورش مغولان از زیباترین شهرهای آسیای غربی به شمار می‌رفت.[۷۶] نام گنجه، از لغت «گنج» فارسی برگرفته شده است.[۷۷] زبان محاورهٔ مردم ارّان مثل ساکنان سایر نواحی شمال غرب ایران، گونه‌ای از زبان پهلوی (یا فهلوی) بوده‌است.[۷۸] جغرافی‌نویسان قدیم آن زبان را ارّانی نامیده‌اند. ابن حوقل می‌گوید: «مردم بردعه (مرکز قدیم ارّان) به ارّانی سخن می‌گویند». مقدسی در احسن‌التقاسیم توضیح بیشتر در بارهٔ آن زبان دارد و می‌گوید: «در ارّان به ارّانی سخن می‌گویند و فارسی ایشان قابل فهم است، و در پاره‌ای حرف‌ها به زبان خراسانی نزدیک است.» اما زبان نوشتاری شاعران و نویسندگان آن دیار را «فارسی ارانی» نامیده‌اند (در برابر فارسی دری). آمیزش لهجه‌ها و زبان‌های نواحی مختلف ایران، و رواج سخن خاقانی و نظامی به مدت هشتصد سال در سراسر ایران، موجب شد که بسیاری از تعبیرهای خاص آنان وارد فرهنگها یا زبان شاعران و نویسندگان دیگر شده و جزو فارسی دری درآید.[۷۹]

بنابر قول گیراگوس گاندزاکـِتسی (تاریخ‌نگار و کشیش ارمنی در دوران نظامی گنجوی و خود نیز از اهالی شهر گنجه)، پیش از حمله مغولان به شهر گنجه، شهر گنجه دارای انبوه جمعیت پارسیان و اقلیتی از مسیحیان بود[۸۰][۸۱]. باید توجه داشت که گیراگوس بین پارسی و عربی و ترک تفاوت می‌گذاشته‌است و وقتی در متن خود ساکنان شهر گنجه را پارسی می‌خواند منظورش پارسی است نه نام عمومی برای تمام مسلمانان. او برای اعراب از واژهٔ «تاچیک» (Tachik همان تاجیک یا تازیک = تازی = عرب = مسلمان - نیز بنگرید به نوشتارهای پارسی میانه همچون جاماسپ‌نامه) استفاده می‌کند و عربان را تاچیک می‌خواند. او ترکان را تئورک (T'urk) می‌نویسد. برای نمونه در فصل ۱۸ می‌نویسد که «جلال‌الدین محمد خوارزمشاه سپاهیان خود را از میان ایرانیان (پارسیان) و تاچیکان و تئورکان گرد آورد.»[۸۱][۸۲].

در کتاب نزهت المجالس نیز شعرهایی از بیست و چهار شاعر پارسی‌گوی اهل گنجه از پیش از یورش مغولان ذکر شده‌است و وجود این تعداد شاعر پارسی‌گوی تنها از شهر گنجه، که در قرن ششم و هفتم در شمال‌غرب ایران قدم به عرصه گذاشته‌اند و در زبان همگانی ایرانیان ـ فارسی ـ شعر سروده‌اند، نشان‌دهندهٔ رواج بازار شعر و ادب پارسی در عصر نظامی و همچنین مؤید آن است که در ارّان، زبان و ادب فارسی، زبان مردم کوچه و بازار و دربار بوده‌است[۸۳][۸۴][۸۵].

چهارشنبه, 23 فروردين 1396 13:33

اوحدالدّین محمّدبن محمّد انوری معروف بهانوری ابیوردی و «حجّة‌الحق» از جملهٔ شاعران و دانشمندان ایرانی سده ۶ قمری در دوران سلجوقیان است. وی در یکی از دهات کوچک ناحیه ابیورد یا باورد در نزدیکی میهنه که باذنه خوانده می شده است تولد یافته است که از توابع خابران یا دشت خاوران است .تخلص شاعر نخست خاوری بوده است به اعتبار نسبتش به ناحیه دست خاوران و تخلص انوری را در دوران کمال شاعری برگزید
انوری استاد قصیده سرای شعر پارسی و آراسته به هنرهای خوش‌نویسی و موسیقی بوده‌است. او از دانش‌های ریاضیات، فلسفه و موسیقی بهره‌ور و در دستورات اخترشناسی به زبان خود مرجع بوده‌است. وجود گواه‌ها و نشانه‌هایی در شعر انوری سخن از آگاهی او از موسیقی دارد و همین امر برخی از پژوهندگان را برانگیخته تا او را موسیقی‌دانی تحصیل کرده بدانند
انوری از مردم روستای بازنه (بدنه) ابیورد و پدرش از کارگزاران درباری و به گفته‌ای سرپرست میهنه بود. او برای پسر خود میراث فراوانی به جا گذاشت که انوری همه را صرف خوش‌گذرانی و عیاشی کرد و پس از مدتی از فرط تهی‌دستی، ناچار به شاعری در دربار شاهان شد.
به گفته دولتشاه سمرقندی، او در جوانی، چندی در مدرسه منصوریه توس به دانش آموختن علم‌ها پرداخت و دانش‌های عقلی و نقلی از قبیل فلسفه، اخترشناسی، موسیقی، ریاضیات، پزشکی، منطق و ادبیات عرب را فرا گرفت. در شعرهای او اشاره‌ای است که بر اثر علاقه به آثار پورسینا، عیون الحمة او را به خط خود کتابت کرده‌است.
انوری سفرهایی به موصل، بغداد، بلخ، مرو، نیشابور و فرارود کرده‌است، ولی در دوران کمال شاعری اقامت‌گاهش مرو، تختگاه سلطان سنجر سلجوقی بود. هنگامی که قطعه‌ای در هجو مردم بلخ به نام انوری منتشر شد، خشم و غوغایی در مردم بلخ برانگیخت و کار به آنجا کشید که قصد کشتنش را کردند، اما جمعی از بزرگان بلخ به شفاعت از او برخاستند و انوری جان سالم به در برد.
انوری دارای طبعی قوی بوده، در بیان معانی مشکل به صورتی روان مهارت داشت، و چیره‌دستی خود در قصیده و غزل را به اثبات رسانید. آرامگاه وی در بلخ است.
آثار ادبی
دیوان شعرهایش را کسانی چون سعید نفیسی و مدرس رضوی تصحیح و بازنگری کرده‌اند. انوری در قصیده و قطعه اعجاز می‌کند و از تلمیح گویان چیره دست است. از حیث روانی الفاظ و کلمات و ترکیب‌ها به متنبی و سید حمیری و ابوالعتاهیه شبیه‌است در زبان عرب. از لحاظ عقیدتی بسیاری چون قاضی تستری صاحب مجالس و الامین العاملی صاحب اعیان الشیعه و طهرانی مولف الذریعه و افندی و غیرهم قائل به تشیع وی هستند. از کتابهایی که درباره وی نگاشته شده‌است به مفلس کیمیا فروش شفیعی کدکنی می‌توان اشاره کرد. مدفن وی را گرچه بعضی تبریز دانسته‌اند اما به‌ظاهر گفتار درست‌تر در مورد محل دفنش، بلخ می‌باشد.
چه نازست آنکه اندر سر گرفتی؟ به یکباره دل از ما برگرفتی
ترا گفتم که با من آشتی‌کن رهاکرده، رهی دیگر گرفتی
دریغ آن دوستی! با من به‌یکبار شدی در جنگ و خشم از سرگرفتی
مرا در پای غم کُشتیّ و رفتی هوای دیگری در سر گرفتی
نگر تا حلقهٔ اقبال ناممکن نجنبانی سَلیما! اَبلها! لا! بلکه مرحوما و مسکینا
«سنایی» گرچه از وجه مناجاتی همی‌گوید به شعری در ز حرص آنکه یابد دیدهٔ بینا
که «یارب» مر سنایی را سنایی ده تو در حکمت چنان کز وی به رشک آید روان «بوعلی سینا»
و لیکن از طریق آرزو پختن خرد داند که با تخت زمرد بس نیاید کوشش مینا
برو جان پدر تن در مشیت ده که دیر افتد ز «یأجوج» تمنّی رخنه در سدّ «وَ لَوْ شِئْنا»
به استعداد یابد هر که از ما چیزکی یابد نه اندر بَدْوِ فطرت، پیش از کان الفتی طینا
انوری از جمله بزرگترین شاعران ایران و از کسانی است که در تغییر سبک سخن فارسی اثری آشکار دارد و او از کسانی است که هم از دوره خود استادی و هنرش در شعر معلوم گشت و پس از او شاعران همه او را به استادی و عظمت مقام ستوده اند . وی طبعی قوی و اندیشه یی مقتدر و مهارتی وافر در آوردن معانی دقیق و مشکل در کلام روان و نزدیک به لهجه مخاطب زمان داشت . بزرگترین وجه اهمیت او در همین نکته اخیر یعنی استفاده از زبان محاوره در شعر است و او بدین ترتیب طریقه یی تازه ابداع کرد که علاوه بر مبتنی بودن بر زبان مخاطب با رعایت سادگی و بیپیرایگی کلام و آمیزش آن با لغات و ترکیبات عربی و استفاده از اصطلاحات علمی و فلسفی بیسار و مضامین و افکار دقیق و تخیلات و تشبیهات و استعارات بسیار همراه است .
وقتی انوری سادگی و روانی کلام خود را با خیالات دقیق غنایی ب هم میامیزد ، غزل هایی شیوای زیبای مطبوع و دل انگیز خود را پدید می آورد و الحق باید اورا در غزل از کسانی شمرد که آن را مانند ظهیر فارابی پیش از سعدی به عالی ترین مراحل کمال و لطف نزدیک کرده و بیهوده نیست اگر بعضی، انوری را پیشرو سعدی در غزل دانسته اند .
انوری در سرودن قطعات نیز توانا بوده و در این نوع از شعر اقسام معانی را از مدح و هجو گرفته تا وعظ و تمثیل به بهترین وجه به کاربرده است به حدی که بعد از او کمتر کسی توانست در این نوع از کلام هم طراز او گردد
سال وفات انوری همانند سال تولد او معلوم نیست و با حدس قوی میتوان گفت که وفات او در یکی از سالهای سال 566 - ۵۸۳ هجری - و یا 68 - 585 هجری - و یا 570 - 587 هجری - میباشذ
به سمرقند اگر بگذری ای باد سحر نامه‌ی اهل خراسان به بر خاقان بر
نامه‌ای مطلع آن رنج تن و آفت جان نامه‌ای مقطع آن درد دل و سوز جگر
نامه‌ای بر رقمش آه عزیزان پیدا نامه‌ای در شکنش خون شهیدان مضمر
نقش تحریرش از سینه‌ی مظلومان خشک سطر عنوانش از دیده‌ی محرومان تر
ریش گردد ممر صوت ازو گاه سماع خون شود مردمک دیده ازو وقت نظر
تاکنون حال خراسان و رعایات بودست بر خداوند جهان خاقان پوشیده مگر
نی نبودست که پوشیده نباشد بر وی ذره‌ای نیک و بد نه فلک و هفت اختر
کارها بسته بود بی‌شک در وقت و کنون وقت آنست که راند سوی ایران لشکر
خسرو عادل خاقان معظم کز جد پادشاهست و جهاندار به هفتاد پدر
دایمش فخر به آنست که در پیش ملوک پسرش خواندی سلطان سلاطین سنجر
باز خواهد ز غزان کینه که واجد باشد خواستن کین پدر بر پسر خوب سیر
چون شد از عدلش سرتاسر توران آباد کی روا دارد ایران را ویران یکسر
ای کیومرث‌بقا پادشه کسری عدل وی منوچهرلقا خسرو افریدون فر
قصه‌ی اهل خراسان بشنو از سر لطف چون شنیدی ز سر رحم به ایشان بنگر
این دل افکار جگر سوختگان می‌گویند کای دل و دولت و دین را به تو شادی و ظفر
خبرت هست که از هرچه درو چیزی بود در همه ایران امروز نماندست اثر
خبرت هست کزین زیر و زبر شوم غزان نیست یک پی ز خراسان که نشد زیر و زبر
بر بزرگان زمانه شده خردان سالار بر کریمان جهان گشته لیمان مهتر
بر در دونان احرار حزین و حیران در کف رندان ابرار اسیر و مضطر
شاد الا بدر مرگ نبینی مردم بکر جز در شکم مام نیابی دختر