رویدادهای مهم
روابط عمومی انجمن

روابط عمومی انجمن

Lorem ipsum dolor sit amet, consectetur adipiscing elit. Mauris hendrerit justo a massa dapibus a vehicula tellus suscipit. Maecenas non elementum diam.
آدرس وب سایت: http://smartaddons.com
چهارشنبه, 23 فروردين 1396 13:37

سید اشرف الدین حسینی معروف به گیلانی بنابر شعر منظوم خود چنین بر میاید که در قزوین به دنیا امده در شش ماهگی یتیم گشته است . در جوانی به کربلا و نجف رفته و پنج سال در آنجا زندگی کرده سپس به ایران بازگشته . در بیست و دوسالگی به تبریز رفته و تحصیلات مقدماتی را در آنجا را در تبریز گذرانده . چندی بعد به گیلان رفته و در رشت سکنا گزیده است
سید اشرف مشهورترین شاعر ملی عهد مشروطه است و ی هر هفته اشعار فکاهی و انتقادی خویش را در روزنامه نسیم شمال - که خود منتشر میکرد - چاپ میکرد دفاع از استقلال ایران و دشمنی با تجاوزکاران بیگانه بزرگترین هدف هنری او بود که همه را در قالب اشعار هنری و آتشین خود بیان میکرد در شعر اصیل او نیز وطن فروشان ، دشمن ازادی ، خیانتکاران و همه کسانی که در بند کشور و مردم نبودند به باد ریشخند و مسخره میگیرد

سید اشرف مردی ازاده بود ک مربان و فروتن و بی اعتنبا به مال و مقام اشعار خود را میسرود و با حافظه عجیبی که داشت هر چه میسرود بدون یاداشت ار بر میخواند .در سراسر زندگی مجرد زندگی کرد تا در سال 1305 شایع کردند به بیماری جنون مبتلا شده و او را به تیمارستان بردند تا در سال 1312 - 1352 هجری - در گذشت
آرامگاه سید اشرف الدین الحسینی روبروی مقبره سپهدار رشتی در ابن بابویه «شهر ری» قرار دارد. محل مزبور را ابراهیم فخرائی در سال ۱۳۶۴ به کمک پسر یکی از توزیع کنندگان روزنامه نسیم شمال پیدا نمود و به شش نفر از گیلانیان ساکن تهران که اشتیاق زیارت این قبر را داشتند نشان دادند. با هزینه مهدی آستانه‌ای روی سنگ قبر قدیمی آن، سنگی به وسعت تمامی قبر از مرمر کار گذاشته شد که نام مدیر روزنامه نسیم شمال بر آن نقش بسته‌است.
دست مزن ! چشم ، ببستم دو دست راه مرو چشم ، دو پایم شکست
حرف مزن قطع نمودم سخن نطق مکن ! چشم ببستم دهن
هیچ نفهم ! این سخن عنوان مکن خواهش نافهمی انسان مکن
لا شوم ، کور شوم ، کر شوم لیک محال است که من خر شوم
چند روزی همچو خران زیر بار ؟ سر ز فضای بشریت بر آر

ای فعله تو هم داخل آدم شدی امروز بیچاره چرا میرزا قشمشم شدی امروز ؟
در مجلس اعیان به خدا راه نداری زیرا که زر و سیم به همراه نداری
در سینه بی کینه بجز آه نداری
چون پیر نود ساله چرا خم شدی امروز بیچاره چرا میرزا قشمشم شدی امروز ؟
هرگز نکند فعله به ارباب مساوات هرگز نشود صاحب املاک دموکرات
بی پول تقلا مزن ای بهلوس لات

چهارشنبه, 23 فروردين 1396 13:37

میرزاده عشقی (۱۲۷۳ همدان - ۱۳۰۳ تهران)، شاعر، روزنامه‌نگار، نویسنده و نمایشنامه نویس دوران مشروطیّت و مدیر نشریه قرن بیستم بود؛ که در دوره نخست وزیری رضاخان، به دستور رئیس اداره تأمینات نظمیه (شهربانی) وقت، ترور شد. وی از جمله مهمترین شاعران عصر مشروطه به شمار می‌رود که از عناصر هویت ملی در جهت ایجاد انگیزه و آگاهی در توده مردم بهره گرفت.[۱]

محتویات [نهفتن]
۱ زندگی
۱.۱ اقامت در استانبول
۱.۲ شعر و ادبیات
۱.۳ روزنامه‌نگاری
۱.۴ مخالفت با جمهوری
۱.۵ حقوق زنان
۲ ترور عشقی
۲.۱ نحوه ترور
۳ آثار
۳.۱ نمایشنامه
۴ نمونه شعر
۵ دربارهٔ او
۶ پانویس
۷ منابع
۸ پیوند به بیرون
زندگی[ویرایش]
جنبش مشروطه
Constitutional forces in Tabriz.jpg
عده‌ای از اعضای گروه فوج نجات تبریز.
سال ۱۹۰۹ میلادی.
شاهان قاجار
نام
دورهٔ پادشاهی
آقامحمد خان
فتحعلی شاه
محمدشاه
ناصرالدین شاه
مظفرالدین شاه
محمدعلی شاه

احمدشاه
۱۱۷۵–۱۱۶۱
۱۲۱۳–۱۱۷۶
۱۲۲۶–۱۲۱۳
۱۲۷۵–۱۲۲۶
۱۲۸۵–۱۲۷۵
۱۲۸۸–۱۲۸۵

۱۳۰۴–۱۲۸۸
[نمایش]
نخست‌وزیران قاجار
[نمایش]
چهره‌ها
[نمایش]
احزاب و گروه‌ها
[نمایش]
رویدادهای مهم
[نمایش]
کتاب‌ها
ن ب و
میرزاده عشقی نام اصلیش «سید محمدرضا کردستانی» و فرزند «حاج سید ابوالقاسم کردستانی» بود و در تاریخ دوازدهم جمادی‌الآخر سال ۱۳۱۲ هجری قمری مطابق ۲۰ آذرماه ۱۲۷۳ خورشیدی و سال ۱۸۹۴ میلادی در همدان زاده شد. سالهای کودکی را در مکتب‌خانه‌های محلی و از سن هفت سالگی به بعد در آموزشگاه‌های «الفت» و «آلیانس» به تحصیل فارسی و فرانسه اشتغال داشته، پیش از آنکه گواهی نامه از این مدرسه دریافت کند در تجارتخانه یک بازرگان فرانسوی به شغل مترجمی پرداخته و به زبان فرانسه مسلط شد.
دوره تحصیلی وی تا سن هفده سالگی بیشتر طول نکشید، در آغاز سن ۱۵ سالگی به اصفهان رفت، سپس برای اتمام تحصیلات به تهران آمد، بیش از سه ماه نگذشت که به همدان بازگشت وچهار ماه بعدش به اصرار پدر برای تحصیل عازم پایتخت شد ولی عشقی از تهران به رشت و بندر انزلی رهسپار و از آنجا به مرکز بازآمد. هنگامی که در همدان به سر می‌برد اوائل جنگ جهانی اول ۱۹۱۴–۱۹۱۸ میلادی به عبارت دیگر دوره کشمکش سیاست متفقین و دول متحده بود. عشقی به هواخواهی از عثمانی‌ها پرداخت و زمانی که چند هزار تن مهاجر ایرانی در عبور از غرب ایران به سوی استانبول می‌رفتند او هم به آنها پیوست و همراه مهاجرین به آنجا رفت.[۲]

اقامت در استانبول[ویرایش]
عشقی چند سالی در استانبول بود، در شعبه علوم اجتماعی و فلسفه دارالفنون باب عالی جزء مستمعین آزاد حضور می‌یافت، پیش از این سفر هم یک باربه همراهی آلمانیها به بیجار و کردستان رفته بود. «اپرای رستاخیز شهریاران ایران» را عشقی در استانبول نوشت. این منظومه اثر مشاهدات او از ویرانه‌های طاق کسری در مدائن هنگام عبور از بغداد و موصل به استانبول بوده‌است.
در سال ۱۳۳۳ ه.ق. «روزنامه عشقی» را در همدان انتشار داد. «نوروزی نامه» را نیز در سال ۱۳۳۶ ه.ق. پانزده روز پیش از رسیدن فصل بهار در استانبول سرود. عشقی از استانبول به همدان رفت و باز به تهران شتافت. او چند سال آخر عمرش را در تهران به سر برد، نمایشنامه «کفن سیاه» را در باب روزگار زنان و حجاب آنان با مسمط نوشت. در واقع این اثر با ثمرش، تاریخچهٔ تز انقلاب مشروطیت و دوره‌ای که شاعر می‌زیست می‌باشد.[۳] عشقی گاه گاهی در روزنامه‌ها و مجلات اشعار و مقالاتی منتشر می‌ساخت که بیشتر جنبهٔ وطنی واجتماعی داشت، چندی هم شخصاً روزنامه «قرن بیستم» را با قطع بزرگ در چهار صفحه منتشر می‌کرد که امتیازش به خود او تعلق داشت لیکن بیش از ۱۷ شماره انتشار نیافت.

در آخرین کابینه حسن پیرنیا، مشیرالدوله از طرف وزارت کشور به ریاست شهرداری اصفهان انتخاب گردید ولی نپذیرفت.

عشقی پس از بازگشت در صف مخالفان جدی سردار سپه درآمد.

شعر و ادبیات[ویرایش]
میرزاده عشقی از جمله پیشگامان شعر نو شناخته می‌شود و از نخستین ادبای معاصر ایران است که به مقوله شعر نو توجه نمود و، پیش از نیما یوشیج، اشعاری به سبک نو سرود. لازم به یاداوری است که نخستین آثار نیما یوشیج برای نخستین بار در روزنامه قرن بیستم میرزاده عشقی چاپ شد.[۴]
شاید شعرهای عشقی به علت عمر کوتاه شاعری‌اش هیچ‌گاه مجال پخته شدن پیدا نکردند، اما صراحت لهجه، نکته‌بینی و تحلیل بسیار فنی او در مورد تحولات سیاسی و اجتماعی دوره خودش بسیار مشهوداست. زبان اشعار عشقی به زبان شفاهی عامه مردم نزدیک است و گاه برای بیان صحنه‌های پرشور و مهیج به اندازه کافی رسا نیست.[۵]

روزنامه‌نگاری[ویرایش]

صفحه اول شماره نخست سال دوم روزنامه قرن بیستم
با درگرفتن جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴ میلادی ۱۲۹۳ خورشیدی زمانی که بیست سال داشت، در همدان روزنامه‌ای با نام «نامهٔ عشقی» را به راه انداخت. شماره‌های اول و سوم این روزنامه به تاریخ‌های ۱۸ ذیقعده ۱۳۳۳ ه.ق. و۲۷ محرم ۱۳۳۴ ه.ق. (۱۲۹۳ خورشیدی) خبر می‌دهد. «روزنامه قرن بیستم» که شماره‌های آن در سه سال و اندی به زحمت از بیست گذشت، بسیار نامنظم انتشار می‌یافت، خواننده چندانی نداشت و شهرتی را اگر فرض کنیم شهرتی به دست آورد، مدیون نام خود عشقی بود. به گفتهٔ عشقی روزنامه «قرن بیستم» در زمان انتشارش تنها دو مشترک داشت.

مخالفت با جمهوری[ویرایش]
میرزاده عشقی در ابتدا با ملک الشعرای بهار و سید حسن مدرس (از نمایندگان فراکسیون اقلیت در مجلس چهارم) مخالف بود و مطالب و اشعار تندی بر علیه آن دو نوشت، اما در جریان غائله جمهوریت که از دی ماه سال ۱۳۰۲ شروع شد، در پی مخالفت با رضاخان و جمهوری، با بهار و مدرس که آنان نیز از مخالفان رضاخان و جمهوری بودند، دست دوستی و اتحاد داد. پس از ترور عشقی، بهار طی نطق پیش از دستور خود در مجلس، به شدت به دولت وقت به واسطه تعلل در دستگیری عاملان ترور عشقی حمله کرد و خواهان مجازات آنان شد. همچنین، سید حسن مدرس، رهبر فراکسیون اقلیت مجلس، تدارک مفصلی برای تشییع جنازه میرزاده عشقی داد و مجلس ختمی برای وی در مسجد سپهسالار برگزار نمود.[۶]

حقوق زنان[ویرایش]
میرزاده عشقی همچنین از جمله نخستین و برجسته‌ترین روشنفکران عصر مشروطه به شمار می‌رود که مدافع حقوق زنان بود و از آزادی زنان و حضور آنان در جامعه دفاع می‌کرد. از جمله می‌توان به ارتباط میرزاده با انجمن نسوان وطنخواه و زنان آزادی‌خواهی همچون قمرالملوک وزیری اشاره کرد. برای مثال، به نوشته الیز ساناساریان در کتاب جنبش حقوق زنان در ایران، انجمن نسوان وطنخواه در اردیبهشت سال ۱۳۰۳، با کمک میرزاده عشقی تئاتری با مضمون دفاع از آزادی و رهایی زنان در پارک اتابک اجرا کرد.
زبیده جهانگیری، دختر خوانده قمر الملوک وزیری، در کتاب خود با عنوان «قمری که خورشید شد» می‌نویسد قمر به تشویق و دلگرمی‌های میرزاده عشقی و عارف قزوینی، در اجرای کنسرت‌های موسیقی اش در لاله زار مصمم می‌گردید و در برابر تهدیدهای مخالفان خود، از حمایت و پشتیبانی آنها برخوردار بود. چند شبی قبل از کنسرت معروف گراند هتل نامه تهدید آمیز برایش فرستاده بودند. نزدیکانش نیز به او هشدار داده بودند؛ ولی گوش قمر بدهکار نبود. هروقت بیم آن می‌رفت که منصرف شود دیداری با میرزاده عشقی یا با عارف تردیدش را برطرف می‌ساخت.[۷]

میرزاده عشقی با بسیاری از روشنفکران، هنرمندان و ادبای زمان خود از جمله حسین بهزاد، نیما یوشیج و ملک الشعرای بهار روابط نزدیک و صمیمانه‌ای داشت.

ترور عشقی[ویرایش]

شعری که بر روی آرامگاه عشقی نوشته شده است
عشقی، زبانی آتشین و نیش‌دار داشت. در آغاز زمزمهٔ جمهوریت، عشقی دوباره روزنامه «قرن بیستم» را با قطع کوچک در هشت صفحه منتشر کرد که یک شماره بیشتر انتشار نیافت و بر اثر مخالفت، روزنامه‌اش توقیف شد و خود شاعر نیز به دست دو نفر در بامداد دوازدهم تیر ماه ۱۳۰۳ خورشیدی در خانه مسکونی‌اش جنب دروازه دولت، سه راه سپهسالار، کوچه قطب الدوله هدف گلوله قرار گرفت و در ۳۱ سالگی، چشم از جهان فروبست. دو روز پیش از آن یکی از دوستانش (میر محسن خان) به طور اتفاقی، در اتاق محرمانه اداره تامینات خبر «عشقی، محرمانه کشته شود» را شنیده بود.[۸]
مزار او در ابن بابویه و در گوشه‌ای متروک (در نزدیکی مزار نصرت الدوله فیروز) قرار دارد.

نحوه ترور[ویرایش]

آرامگاه میرزاده عشقی در گورستان ابن‌بابویه، شهر ری
دو سه شب بود که دو نفر ناشناس پیرامون خانهٔ عشقی کشیک می‌کشیدند. عشقی به توصیه دوستانش از خانه بیرون نمی‌رفت و کسی را هم نزد خود نمی‌پذیرفت. تمام شب دوازدهم تیر ماه ۱۳۰۳ را عشقی ناراحت به سر برده بود. صبح آن شب عشقی، خسته، لب حوض دستهایش را می‌شست. پسر عموی او که از چندی پیش مراقب او بود بیرون رفته بود. کلفت خانه هم برای خرید رفته بود و در خانه را باز گذاشته بود. در حیاط باز شد و سه نفر بدون اجازه وارد خانه عشقی شدند، عشقی از آنها پرسید که چه کار دارند؟ آنها جواب دادند که شب گذشته، شکایتی از سردار اکرم همدانی به منزل او داده‌اند که عشقی آن را به چاپ برساند و اکنون برای گرفتن جواب عریضه آمده‌اند. عشقی خندان تعارف کرده و می‌خواست برای پذیرایی آنها را به اتاق ببرد و در حالی که با یکی از آنان صحبت کنان جلو بود، یکی از دو نفر، از عقب تیری به سوی او خالی کرد و بی درنگ هر سه نفر فرار کردند. عشقی فریاد کشید و خود را به کوچه رسانید. در آنجا از شدت درد به جوی آب افتاد. همسایه‌ها به صدای تیر و فریاد عشقی جوان، سراسیمه از خانه بیرون ریختند و «محمد هرسینی» نوکر مخبرالدوله قاتل را دستگیر نمود. اسم قاتل «ابوالقاسم بهمن» و از مهاجرین قفقاز بود.
عشقی را به بیمارستان شهربانی بردند. در تختخوابی افتاده و لحافی رویش کشیده شده بود. رنگش به کلی پریده بود و عرق مرگ بر صورتش نشسته بود. تنش سرد شده واز سرما به خود می‌پیچید. به دلیل درد ناله می‌کرد و داد می‌زد که یا مرا از اینجا بیرون ببرید و یا یک گلوله دیگر به من بزنید و آسوده‌ام بکنید. گلولهٔ سربی از طرف چپ زیر قلبش گیر کرده بود. خون زیادی می‌آمد. بعداز چهار ساعت درد و شکنجه، عشقی چشم از جهان بربست.
پیراهن خونینش را روی جنازه‌اش گذاشته و تابوت را به مسجد سپهسالار بردند. صبح روز بعد تمام تهران عزادار بود. دانشمندان، دانش آموزان، کاسب کارها واهالی محل طوق و علم بلند کرده و جنازهٔ شاعر جوان را در حالی که پیراهن خونین او روی تابوت بود برداشته و حرکت کردند. هر کس جنازه را می‌دید می‌گریست و می‌گفت: تهران چنین سوگواری را یک بار دیگر نخواهد دید.[۹]
این شعر معروف بر کنار سنگ قبر وی حک شده است:

خاکم به سر، ز غصه به سر خاک اگر کنم خاک وطن که رفت، چه خاکی به سر کنم؟
من آن نیم به مرگ طبیعی شوم هلاک وین کاسه خون به بستر راحت هدر کنم
معشوق عشقی ای وطن ای مهد عشق پاک ای آن که ذکر عشق تو شام و سحر کنم
دو سال پس از قتل عشقی، دیوان عالی تمیز رای بر برائت ابوالقاسم بهمن داد. ابولقاسم بهمن نیز در سال ۱۳۲۶ در حالت مستی، زیر دیوار میخانه‌ای که با وزش باد بر سرش خراب شد، مرد.[۱۰]

آثار[ویرایش]
نمایشنامه[ویرایش]
داستان بیچاره زاده (جمشید ناکام) – سال ۱۲۹۳
کفن سیاه – سال ۱۲۹۴
رستاخیز سلاطین ایران –سال ۱۲۹۴
حلوا الفقرا –سال ۱۳۰۰
بچه گدا و دکتر نیکوکار- سال ۱۳۰۰
تئاتر درموضوع میتینگ – سال ۱۳۰۱
ایده‌آل پیرمرد دهگانی (سه تابلو مریم) – سال ۱۳۰۲[۱۱]
نمونه شعر[ویرایش]
شعر "چه معامله باید کرد؟" و"مستزاد مجلس چهارم"، در توصیف نمایندگان دوره چهارممجلس شورای ملی از تندترین و معروف‌ترین اشعار عشقی است:

قسمتی از مستزاد مجلس چهارم[۱۲]

این مجلس چارم به خدا ننگ بشر بود دیدی چه خبر بود؟
هر کار که کردند ضرر روی ضرر بود دیدی چه خبر بود؟
این مجلس چارم، خودمانیم، ثمر داشت؟ والله ضرر داشت
صد شکر که عمرش چو زمانه به گذر بود دیدی چه خبر بود؟
دیگ وکلا جوش زد و کف شد و سر رفت باد همه دررفت
ده مژده که عمر وکلا عمر سفر بود دیدی چه خبر بود؟
دیگر نکند هو نزند جفته مدرس در ساحت مجلس
بگذشت دگر مدتی ار محشر خر بود دیدی چه خبر بود؟
دیگر نزند با قر وقنبیله معلق یعقوب جعلق
یعقوب خر بارکش این دونفر بود دیدی چه خبر بود؟
چه معامله باید کرد؟[۱۳]
بعد از این بر وطن و بوم و برش باید رید به چنین مجلس و بر کر و فرش باید رید
به حقیقت در عدل ار در این بام و بر است به چنین عدل و به دیوار و درش باید رید
آن‌که بگرفته از او تا کمر ایران گه به مکافات الا تا کمرش باید رید
پدر ملت ایران اگر این بی پدر است به چنین ملت و گور پدرش باید رید
به مدرس نتوان کرد جسارت اما آن‌قدر هست که بر ریش خرش باید رید
این حرارت که به خود احمد آذر دارد تا که خاموش شود بر شررش باید رید
شفق سرخ نوشت آصف کرمانی مرد غفرالله کنون بر اثرش باید رید
آن دهستانی تحمیلی بی مدرک لر از نوک پاش الی فرق سرش باید رید
گر ندارد ضرر و نفع مشیرالدوله بهر این ملک به نفع و ضررش باید رید
گر رَود موتمن‌الملک به مجلس گاهی احتراماً به سر رهگذرش باید رید
غزل «دزد پاتختی»

هزار بار مرا مرگ به از این سختی است

برای مردم بدبخت، مرگ خوشبختی است

گذشت عمر به جان کندن، ای خدا مُردم

زدست این همه جان کندن، این چه جان‌سختی است

رسید جان به لبم، هر چه دست و پا کردم

برون نشد، دگر این منتهای بدبختی است

رجال ما همه دزدند و دزد، بدنام است

که دزد گردنه، بدنامِ دزد پاتختی است

رجال صالح ما، این رجال خنثای اند

که از رجال دگر، امتیازشان لختی است

زنان کشور ما زنده‌اند و در کفن اند

که این اصولِ سیه بختی، از سیه رختی است

بمیر «عشقی» ار آسایش آرزو داری

که هر که مُرد شد آسوده، زنده در سختی است

دربارهٔ او[ویرایش]
تله فیلم «مرگ یک شاعر»، به کارگردانی حسن هدایت بر اساس زندگی میرزاده عشقی ساخته شده است؛ این فیلم روز ۲۵ بهمن سال ۱۳۹۲ و ۲۸ مرداد ۱۳۹۵، از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد.

چهارشنبه, 23 فروردين 1396 13:36

سید احمد ادیب پیشاوری (۱۲۶۰-۱۳۴۹ق/۱۸۴۴-۱۹۳۰م)، فرزند شهاب الدین، از سخن‌سرایان و ادیبان قرن چهاردهم قمری و از شاگردان ملاهادی سبزواری. از حوادث سیاسی زندگی او انقلاب مشروطه و جنگ جهانی اول بود. او انقلاب مشروطه را فتنه‌ای از جانب انگلیس می‌پنداشت و مرثیه‌ای به عربی در سوگ بردار شدن شیخ فضل الله نوری سروده است.

ادیب اگرچه در دورۀ مشروطه می‌زیست، سروده‌هایش از نظر زبان، ساختار، وزن و درون مایۀ شعری با سبک رایج متفاوت است. زبان شعری ادیب به خلاف زبان شعر مشروطه که از سادگی و روانی برخوردار بود، پیچیده و دشوار است.

محتویات [نهفتن]
۱ نسب و زادگاه
۲ فتنه انگلیس و جدایی پیشاور
۳ مهاجرت برای تحصیل
۳.۱ محضر بزرگان
۳.۲ سکونت در تهران
۳.۳ شاگردان
۴ رویکرد سیاسی
۴.۱ انقلاب مشروطه
۴.۲ تنفر از اروپاییان
۴.۳ جنگ جهانی اول
۴.۴ مخالفت با قرارداد ۱۹۱۹
۵ آثار
۶ پانویس
۷ منابع
۸ پیوند به بیرون
نسب و زادگاه
او به گفتۀ برخی در دهکده‌ای کوهپایه‌ای میان افغانستان و پیشاور، و به گفتۀ برخی دیگر در شهر پیشاور ولادت یافت.[۱] تذکره نویسان برای تاریخ ولادت وی افزون بر ۱۲۶۰ق، [۲] سال‌های ۱۲۵۵ق، [۳] ۱۲۵۷ق[۴] و ۱۲۷۵ق[۵] را نیز ذکر کرده‌اند.

پدر ادیب معروف به سید شاه بابا و نیاکان او همگی از بزرگان صوفیه بودند و در سیر و سلوک نسبت خود را به شهاب الدین سهروردی می‌رساندند.[۶]

فتنه انگلیس و جدایی پیشاور
در ۱۲۶۶ق/۱۸۴۹م که ادیب کودکی بیش نبود، زادگاه وی پیشاور به دست انگلیس از افغانستان جدا شد و به هندوستان پیوست.[۷] همین امر سبب شورش مردم پیشاور و مبارزات طولانی ایشان با نیروهای انگلیسی شد.[۸] ادیب نیز همراه پدر و بسیاری از بستگان خویش در یکی از جنگ‌ها یی که پیش از ۱۲۸۰ق روی داد، شرکت جست و پدر و تمامی بستگانش را از دست داد و خود از این مهلکه جان به در برد.[۹]

مهاجرت برای تحصیل
محضر بزرگان
پس از آن ادیب به خواست مادرش مهدعلیا، رهسپار کابل شد و نزدیک به دو سال در زمرۀ شاگردان آخوند ملامحمد، معروف به آل ناصر درآمد و سپس به غزنین رفت و در باغ فیروزه، مرقد حکیم سنایی، اقامت گزید و نزد سعدالدین غزنوی، ادب و حکمت آموخت و از آنجا به شهرهای هرات و جام سفر کرد و سپس به مشهد رفت و نزد میرزا عبدالرحمان مدرس و کسان دیگر به فراگیری حکمت، ریاضی و ادبیات پرداخت و از آنجا راهی سبزوار شد و در دو سال آخر زندگانی حاج ملا هادی سبزواری محضر وی و فرزندش را دریافت. ادیب پس از درگذشت ملاهادی با دیگر به مشهد بازگشت. او اگر چه در این هنگام به ادیب هندی شهرت یافته، در مدرسۀ رضویه و مدرسه میرزا جعفر به تدریس می‌پرداخت، برای فراگیری ریاضی محضر غلامحسین شیخ الاسلام حاضر می‌شد.[۱۰]

سکونت در تهران
در ۱۳۰۰ق، ادیب به پیشنهاد میرزا سعید خان گرمرودی وزیر خارجه که در آن روزگار تولیت آستان قدس را برعهده داشت، راهی تهران شد و به سفارش میرزا سعید خان در منزل محمد علیخان قوام الدوله که گویا دارای کتابخانه‌ای ارزشمند نیز بود، اقامت گزید.

ادیب تا پایان زندگانی تأهل اختیار نکرد و پس از مرگ قوام الدوله در منزل دیگر دوستداران خود چون میرزا حسن خان محتشم السلطنه، علیرضا خان قراگوزلو بهاءالملک و اعتماد الدوله روزگار گذراند و سرانجام در منزل بهاء الملک درگذشت و در شهر ری به خاک سپرده شد.[۱۱]

احاطه ادیب بر بسیاری از علوم زمان خود و تبحر فراوان در لغت پارسی و تازی و نیز برخورداری از حافظه بسیار قوی، او را از برجسته‌ترین ادیبان عصر خویش ساخت. فروزانفر شاعری را از کمترین هنرهای وی شمرده، و ادیب را پس از خواجه نصیر الدین طوسی، در تاریخ علم و ادب ایران بی‌همتا دانسته است.[۱۲]

شاگردان
پس از ورود ادیب به تهران، بسیاری از دانش پژوهان و ادب دوستان در پی همنشینی و دانش اندوزی از وی برآمدند، اما دیرجوشی و تندخویی ادیب سبب شد که او تنها به شرکت در انجمنی ادبی که در خانۀ سید محمد بقا تشکیل می‌شد، بسنده نماید.[۱۳] با حضور در این جلسات و نیز درس‌های خصوصی ادیب که به ندرت تشکیل می‌شد، ادیبان و سخنورانی چون محمد قزوینی، محتشم السلطنۀ اسفندیاری، عباس اقبال آشتیانی، سدید السلطنۀ مینابی، بدیع الزمان فروزانفر و مجتبی مینوی از محضر او بهره‌مند شدند.[۱۴]

رویکرد سیاسی
ادیب در زندگی طولانی خود شاهد رویدادهای فراوانی در ایران، منطقه و جهان بود که در بسیاری از آنها نقش و تأثیر انگلیس دیده می‌شد و او به سبب رویدادهای پیشاور، از کودکی کینه‌ای عمیق نسبت به انگلیس داشت؛ از این رو در برابر هر آنچه که نقش انگلیس در آن نمودار بود، از خود واکنش نشان می‌داد. بازتاب این امر در آثارش به ویژه دیوان و قیصرنامه به چشم می‌خورد که خود نموداری روشن از اندیشۀ سیاسی و اجتماعی ادیب است.

انقلاب مشروطه
از مهم‌ترین حوادثی که در دورۀ زندگی ادیب در ایران روی داد، انقلاب مشروطیت، سرنگونی حکومت قاجار و به قدرت رسیدن رضاخان بود که در این میان، حوادث انقلاب مشروطیت بازتاب فراوانی در دیوان او یافته است. او انقلاب مشروطه را فتنه‌ای از جانب انگلیس می‌پنداشت و مرثیه‌ای به عربی در سوگ بردار شدن شیخ فضل الله نوری و قطعه‌ای در ردّ مشروطه و ذم مجلس نشینان نیز سروده است.[۱۵]

تنفر از اروپاییان
اشغال افغانستان، هند، عراق و مصر از سوی انگلیس نیز از رویدادهای دیگری است که بر اندیشه و ذهن ادیب تأثیر نهاد و سبب شد که او با بینشی ضداروپایی در دیوان خویش بارها از غفلت و ناآگاهی مردم خاورزمین یادکند.[۱۶] او همواره از هندوستان که در جوانی ناگزیر به ترک آن شده بود، با اندوه بسیار یاد می‌کرد[۱۷] و سبب سلطۀ استعمار را، بی‌کفایتی امیران، ناآگاهی مردم و دوری مسلمانان و هندوها از کتاب‌های دینی خویش می‌دانست.[۱۸] وی بر آن بود که ایجاد حرکتی عظیم و مردمی، تنها در پرتو اتحاد مسلمانان و هندوها میسر است.[۱۹]

ادیب پیشاوری:
بر آمد زلندن یکی گَندِه پیر ندیده جهانش به جادو نظیر
به جز عِرقِ دینی که در تَنت نیست رهایی از این زال جوزَنت[۲۰] نیست
بگیر ای پسر، محضر[۲۱] دین به دست که آری در این دیو ساحر شکست
قیصرنامه، ص۴۹۶-۴۹۸، ۵۰۵.
جنگ جهانی اول
جنگ جهانی اول از مهم‌ترین حوادث بین المللی بود که در دوره زندگی ادیب روی داد. در طول جنگ گرایشی شدید به پشتیبانی از آلمان و تنفر از سیاست انگلستان در میان ایرانیان پدید آمده بود که از آن به «‌آلمان دوستی‌» تعبیر کرده‌اند. ادیب نیز با زمینه‌ای که از پیش در وی مهیا شده بود، با این اندیشه همسو گشت، [۲۲] چنانکه افزون بر بخش عمده‌ای از اشعار دیوان خویش، اثری مستقل نیز به نام قیصرنامه بدان موضوع اختصاص داد. ادیب در قیصرنامه[۲۳] و نیز دیوان[۲۴] از یک سو به ستایش از قیصر آلمان و شرح دلاوری‌های او، سرداران و هم پیمانانش پرداخت و از سوی دیگر حملۀ خود را متوجه انگلیس و متحدانش مانند صربستان، روس، بلژیک و آمریکا کرده، و آمریکا را ناجی انگلیس از گرداب جنگ به شمار آورده است.[۲۵]

البته همسویی ادیب با اندیشۀ «‌آلمان دوستی‌» را نمی‌توان به معنای گرایش فکری او به این جریان دانست. به نظر می‌رسد که وی، تنها به قصد دامن زدن به جو ضد انگلیسی بدان پرداخته است. چه، ادیب هدایای ارسالی ویلهلم قیصر آلمان را که ترجمۀ بخش هایی از قیصرنامه را خوانده بود، نپذیرفت و اظهار داشت که انگیزۀ وی از سرودن قیصرنامه تنها مخالفت با انگلیس بوده است.[۲۶]

مخالفت با قرارداد ۱۹۱۹
پس از جنگ جهانی، دولت وقت انگلیس، تلاش کرد با انعقاد پیمان نامه‌ای با دولت ایران، تمامی امورات کشوری و لشکری ایران را زیر نظر مستشاران خود درآورد به گونه‌ای که کشور با مجوز آنها اداره شود. این پیمان که به قرارداد ۱۹۱۹ میلادی (۱۲۹۸ خورشیدی) معروف شد، در حدود ۹ ماه مذاکرات پنهانی با وثوق الدوله (نخست وزیر وقت) و پرداخت رشوه‌ای ۴۰۰ هزار تومانی صورت گرفت.

این قرارداد به سبب تضاد با قانون اساسی و همچنین مخالفت‌های داخلی و خارجی، هیچ گاه اجرایی نشد. ادیب در مقابل این قرارداد ننگین هم به شدت موضع گرفت، و با آنکه وثوق الدوله شخص اول اجرایی کشور بود، ادیب بدون هیچ پروایی، سردمداران این پیمان را به زیر تیغ تند شعر خود می‌آورد.

ادیب پیشاوری:
منم پور ایران و، بر مام خویش مرا غیرت آید زاندازه بیش
به بیگانه نفروشم این مام را کجا زشت و ننگین کنم نام را؟
به آتش بسوزم تنی را که او خلاف آورد اندر این گفتگو...
قیصرنامه، ص۴۷۴.
آثار
۱. قیصرنامه:
این کتاب سروده‌ای است حماسی در قالب مثنوی و به بحر متقارب که نزدیک به ۱۴هزار بیت دارد و ادیب به پیشنهاد عبدالرسولی – که بخش اعظم اشعار وی را گردآورده – آن را قیصرنامه نامید.[۲۷]
ادیب در این منظومه با تسلطی که بر ظرایف و دقایق شعر پارسی داشته، از سویی به سبک فردوسی و با همان لحن حماسی موضوعی تازه چون جنگ جهانی اول را به نظم کشیده، و از سویی دیگر چون مولوی در خلال هر داستان، حکایات و امثال مناسب گنجانده است.[۲۸] درون مایۀ اصلی این اثر ستایش دلاوری‌های قیصر آلمان در برابر انگلیس و هم پیمانان اوست. او در نیمۀ اول کتاب پیروزی‌های نظامی آلمان را با شوری وصف ناشدنی به نظم درآورده[۲۹] اما از نیمۀ دوم که جنگ با سازش آلمان به پایان می‌رسد، تنها به نکوهش انگلیس پرداخته است.
ادیب در این اثر از تمثیل‌های گوناگون، صورخیال و واژگانی غنی بهره جسته، و آن را از گزارش نامۀ جنگ جهانی اول به منظومه‌ای حماسی مبدل ساخته، و با افزودن بهاریه‌ها و ساقی نامه[۳۰] گه‌گاه بدان رنگی غنایی بخشیده و با استفاده از عناصر ایرانی، به تصاویر جنگ جهانی جلوه‌ای آشنا داده است، [۳۱] چنانکه از ابزارها و ادوات جنگی جدید با بیانی استعاری چون «‌آتشین خشت »، «‌آتشین دیگ »، «‌پران شهاب‌» و «‌آتشین تیر‌» یاد کرده است.[۳۲] از قیصرنامه دست نوشته هایی در تهران، کتابخانه مجلس و کتابخانه مینوی، همچنین در مشهد، کتابخانه فرخ موجود است.[۳۳]
۲. دیوان:
این اثر شامل ۴۲۰۰ بیت قصیده، غزل و قطعۀ فارسی و ۳۷۰ بیت سروده‌های عربی ادیب است. زمان سرودن اشعار به درستی روشن نیست، ولی به گفتۀ عبدالرسولی اشعاری که ادیب پیش از ۱۳۱۵ق (زمان آشنایی وی با ادیب) سروده، تقریبا از میان رفته، اما او اشعاری را که ادیب پس از آن تاریخ سروده، گرد آورده است. ادیب اگرچه در دورۀ مشروطه می‌زیست، سروده‌هایش از نظر زبان، ساختار، وزن و درون مایۀ شعری با سبک رایج متفاوت است. زبان شعری ادیب به خلاف زبان شعر مشروطه که از سادگی و روانی برخوردار بود، پیچیده و دشوار است. واژگان در شعر او به گونه‌ای انتخاب شده که در بسیاری از موارد بدون مراجعه به فرهنگ، فهم آن ممکن نیست. افزون بر این، ادیب به انتخاب اوزان، قوافی و ردیف‌های دشوار که دور از شیوۀ زمان او بود، پرداخته، و در برخی موارد به استقبال از قصیده سرایان بزرگی چون خاقانی و انوری رفته است.[۳۴]
درون مایۀ شعری او نیز بیشتر دربارۀ موضوعاتی چون جنگ جهانی اول، ستایش قیصر آلمان، نکوهش استعمار انگلیس و انقلاب مشروطه و مسائل هندوستان است. در مجموع از شیوۀ سخن سرایی ادیب برمی آید که او در کنار نوآوری‌های ویژۀ خود، هنوز به سنت‌های «‌بازگشت ادبی‌» پایبند بوده، و در سرودن بسیاری از قصایدش به شاعرانی چون خاقانی، انوری، ناصرخسرو نظر داشته است[۳۵] و‌گاه مانند خاقانی بسیاری از دانسته‌های خویش را در علوم مختلف، در سروده هایش گنجانده است.[۳۶]
غزلیات ادیب نیز آمیخته‌ای از شور و شوق غزلیات مولانا با سبک خاص خاقانی است.[۳۷] دیوان ادیب در ۱۳۱۲ش به کوشش علی عبدالرسولی در تهران به چاپ رسید.
۳. تصحیح تاریخ بیهقی و حواشی و تعلیقات بر آن:
این اثر در ۱۳۰۷ق به کوشش محمد علی قوام الدوله (معاون الملک) و مقدمۀ ذکاء الملک فروغی در تهران چاپ شد. ادیب در حواشی این کتاب به مقتضای متن توضیحاتی در زمینه‌های واژگان، اعلام، نام‌های جغرافیایی، اصطلاحات فلسفی، امثال و اشعار عربی داده، و‌گاه نیز به اغلاطی که از سوی ناسخان به متن راه یافته، پرداخته است.
۴. رسالۀ نقد حاضر در تصحیح دیوان ناصر:
این اثر توضیح و تصحیح دیوان ناصرخسرو است. این رساله از پرسش‌های علی عبدالرسولی دربارۀ ابیات دشوار دیوان ناصرخسرو و پاسخ‌های ادیب بدان‌ها گرد امده و ادیب توضیحات و تنقیحات خویش را با امثال و شواهد فلسفی و‌گاه اشعاری مناسب در آمیخته است.[۳۸] این رساله همراه با دیوان ادیب به چاپ رسیده است.
۵. رساله در بیان قضایای بدیهیات اولیه:
پاسخ‌های ادیب به پرش‌های مهدی قلی خان هدایت (مخبر السلطنه) است که در مجالس مباحثه به قلم عبدالرسولی به کتابت درآمده است. [۳۹] این رساله نیز همراه دیوان ادیب چاپ شده است.
۶. ترجمه اشارات ابن سینا:
ادیب به خواهش برخی از دوستان، اشارات ابن سینا را ترجمه و پاره‌ای از بخش‌های ان را شرح کرده است. [۴۰] این رساله تاکنون به چاپ نرسیده است.
۷. به گفتۀ پارسای تویسرکانی، ادیب شرحی بر اقوال حکما و مشکلات اشعار شعرای عرب، در حدود ۸ مجلد دست نویس نگاشته، که اصل آن در کتابخانۀ مدرسۀ عالی سپهسالار نگهداری می‌شود و تاکنون چاپ نشده است.[۴۱]
۸. جنگ یونان و عثمانی:
این اثر در حدود سال ۱۳۱۴ق در ۸۰۰ بیت، دربارۀ جنگ یونان و عثمانی سروده شده، و تنها نسخۀ آن، نزد سدید السلطنه موجود بوده و تاکنون به چاپ نرسیده است.[۴۲]
۹. حکایت تاجر:
منظومه‌ای در بحر متقارب و نزدیک به ۱۸۰۰ بیت که ادیب در ۶ ماه پایانی عمرش آن را سروده، و حکایت تاجری است که خواهرش را ربوده‌اند.[۴۳]
۱۰. منظومه‌ای دربارۀ قرارداد ایران و انگلیس:
این منظومه در بحر متقارب و دربارۀ معایب قرارداد ۱۹۱۹م ایران و انگلیس است و نزدیک به ۸هزار بیت دارد.[۴۴]
۱۱. قصۀ یوسف و زلیخا:
این منظومۀ ناتمام، نزدیک به ۴هزار بیت دارد و در بحر متقارب است و تا مراجعت برادران یوسف ادامه یافته است.[۴۵]
۱۲. داستان دختر نقاش:
این اثر منظومه‌ای است در شرح یک مسافرت و ادیب در آن کوشش داشته که احساسات و عواطف دختر نقاش را تصویر کند.[۴۶]
افزون بر اینها ادیب منظومۀ ناتمام زهره و منوچهر سرودۀ ایرج میرزا را نیز به پایان رسانده است.[۴۷] به گفتۀ ابوالحسنی، شماری از دست نویس‌های ادیب که حاصل پژوهش او در زمینه‌های گوناگون بوده، در حیات او توسط یکی از خدمتگذارانش که قصد فروش آنها را داشته، ربوده شد و دیگر اثری از آنها به دست نیامد.[۴۸]

 

چهارشنبه, 23 فروردين 1396 13:36

ایرج میرزا (پاییز ۱۲۵۲ یا ۱۲۵۳ خورشیدی در تبریز[۱][۲] -‏ ۲۲ اسفند ۱۳۰۴ خورشیدی در تهران)[۳] ملقب به «جلال‌الممالک» و «فخرالشعرا»، از جمله شاعران برجستهٔ ایرانی در عصر مشروطیت (اواخر دوره قاجار و اوایل دوره پهلوی)[۴] و از پیشگامان تجدد در ادبیات فارسی بود.[۵] ایرج میرزا در قالب‌های گوناگون شعر سروده و ارزشمندترین اشعارش مضامین انتقادی، اجتماعی، احساسی و تربیتی دارند. شعر ایرج ساده و روان و گاهی دربرگیرندهٔ واژه‌ها و گفتارهای عامیانه است و اشعار او از جمله اشعار اثرگذار بر شعر دوره مشروطیت بود.

محتویات [نهفتن]
۱ زندگینامه
۲ شخصیت
۲.۱ دیدگاه سیاسی
۲.۲ دیدگاه مذهبی
۲.۳ دیدگاه اجتماعی
۳ یادواره
۴ نقد ایرج
۵ آثار
۵.۱ مثنوی عارف‌نامه
۵.۲ مثنوی زهره و منوچهر
۶ پانویس
۷ جستارهای وابسته
۸ منابع
۹ پیوند به بیرون
زندگینامه[ویرایش]
او فرزند صدرالشعرا غلامحسین‌میرزا، نوهٔ ایرج پسر فتحعلی‌شاه و نتیجهٔ فتحعلی شاه قاجار بود. تحصیلاتش در مدرسه دارالفنون تبریز صورت گرفت و در همان مدرسه مقدمات عربی و فرانسه را آموخت. وقتی امیرنظام گروسی مدرسه مظفری را در تبریز تاسیس کرد، ایرج میرزا سمت معاونت آن مدرسه را یافت و در این سمت مدیریت ماهنامه ورقه (نخستین نشریه دانشجویی تبریز) را برعهده گرفت. در نوزده سالگی لقب «ایرج بن صدرالشعرا» یافت. لیکن بزودی از شاعری دربار کناره گرفت و به مشاغل دولتی مختلفی از جمله کار در وزارت فرهنگ (معارف آن‌زمان) پرداخت. سپس به استخدام اداره گمرک درآمد و پس از مشروطیت هم در مشاغل مختلف دولتی از جمله وزارت کشور در سمت فرماندار آباده و معاونت استانداری اصفهان خدمت کرد. ایرج میرزا در پی یک سکته قلبی در منزلی در تهران درگذشت. ایرج میرزا به زبان‌های ترکی، فارسی، عربی و فرانسه تسلط داشت و روسی نیز می‌دانست و خط نستعلیق را خوب می‌نوشت. آرام‌گاه ایرج میرزا در گورستان ظهیرالدوله تهران قرار دارد.[۶][۷][۸][۹][۱۰][۱۱]

شخصیت[ویرایش]
ایرج به گروهی از شاهزادگان قاجار تعلق داشت که در حکمرانی بر کشور سهم مؤثری نداشتند ولی با این وجود، تعلق خاطر خود را به نسب و اشرافیت خود حفظ کرده بودند. ایرج نیز مانند پدرش صدرالشعرا، گاه دچار فقر و تنگدستی می‌شد و از همین رو همفکری و همدردی با تهیدستان و روح اعتراض به نابرابری‌های اجتماعی در وی زنده بود. او به سبب خصلت ولخرجی، سفرهای مداوم و تغییر مکرر شغل، برخلاف میل باطنی خود گاه مجبور به مدیحه‌سرایی اعیان و اشراف می‌شد ولی به نحو ملایم اما مؤثر از این کار ابراز دلتنگی و بیزاری می‌کرد.[۱۲][۱۳]

کسانی که از نزدیک با ایرج ارتباط داشته‌اند، گفته‌اند که او در زندگی روزمره مردی متین و موقر بوده و در جمع به لفظ قلم سخن می‌گفته اما هنگام حضور در محافل خصوصی و در میان دوستان، این حریم به یکباره از میان می‌رفت و به بذله‌گویی مبدل می‌شد.[۱۴] یک پروفسور خاورشناس روسی که در زمان حیات ایرج او را ملاقات کرده درباره او می‌گوید:[۴]

مردی بود سیاه‌سوخته و لاغراندام و متوسط‌القامه و در رفتار و گفتار شکیبا و بردبار. اشعار ایرج وقتی خودش آنها را می‌خواند، جان می‌گرفت...

دیدگاه سیاسی[ویرایش]
نوشتار اصلی: جنبش مشروطه
ایرج به همراه ملک‌الشعرا بهار، بلندترین صدای شعر دورهٔ مشروطه بود. او بر خلاف بهار که از زاویه میهن‌پرستی به مشروطه می‌نگریست، بیشتر از دیدگاه یک بورژوای اشرافی، منتقد روابط اجتماعی بود.[۱۵] و ضمن آنکه توده مردم را فاقد شعور سیاسی و درک اجتماعی می‌دانست، دوری از خطر در افتادن با قدرتمندان و پیروی از مصلحت را برای دوستان تجویز می‌کرد.[۱۶]

رعایا جملگی بیچارگان اند که از فقر و فنا آوارگان اند
تمام از جنس گاو و گوسفندند نه آزادی نه قانون می‌پسندند
برای همچو ملت همچو مردم نباید کرد عقل خویش را گم
باوجود آنکه ایرج به شاهزادگی خود مباهات می‌کرد، ولی ابیاتی نیز در نقد و بدگویی درباره محمدعلی شاه و احمد شاه از وی باقی‌مانده‌است؛ بنابراین او فارغ از حب و بغض و تعصب بی‌جا، منش روشنفکری و آزاداندیشی را پیشه خود ساخته بود. تا جایی که در قیام کلنل محمدتقی‌خان پسیان، از مشاورین او به شمار می‌رفت.[۱۷] او محافظه‌کارانه، دخالت در سیاست را تا جایی تجویز می‌کرد که به منافع شخصی لطمه نخورد؛ ولی در عین حال عقاید وطن‌پرستانه‌ای نیز از خود بروز می‌داد.[۱۶]

ایرج اسکندری که فضای آن زمان را به چشم دیده بود. بعدها در خاطرات خویش توضیح داد ترانه های عارف این شاعر ملی و آزادیخواه ایرانی، تأثیری شگرف در شنوندگان داشت و آنها را به نفع جمهوری به حرکت در می آورد.[۱۸]

دیدگاه مذهبی[ویرایش]
ایرج موضع سختی در برابر حجاب داشته‌است. این موضع را می‌توان به راحتی در قطعه «کاروانسرا» مشاهده کرد. در جای‌جای دیوان ایرج از این مقوله سخن رفته و همین موضع باعث مخالفت دو گروه متفاوت، با ایرج و افکار او شده‌است: گروهی که به دلیل تمایلات مذهبی با ایرج مخالفت اصولی و عقیدتی داشتند و گروهی که به لحاظ سیاسی به دنبال فرصتی برای ضربه زدن به او بودند. به هرحال با روی کار آمدن حکومت غیر مذهبی رضا شاه، گروه دوم از جمع مخالفان جدا شده و طرفدار او شدند.[۱۹]

نمونه خط نستعلیق ایرج میرزا
در سردر کاروانسرایی تصویر زنی به گچ کشیدند
ارباب عمایم این خبر را از مخبر صادقی شنیدند
گفتند که واشریعتا، خلق روی زن بی نقاب دیدند
آسیمه‌سر از درون مسجد تا سردر آن سرا دویدند
ایمان و امان به سرعت برق می‌رفت که مؤمنین رسیدند
این آب آورد و آن یکی خاک یک پیچه ز گِل بر او بریدند
ناموس به باد رفته‌ای را با یک دو سه مشت گل خریدند
چون شرع نبی از این خطر جست رفتند و به خانه آرمیدند
غفلت شده بود و خلق وحشی چون شیر درنده می‌جهیدند
بی پیچه زن گشاده‌رو را پاچین عفاف می‌دریدند
لب‌های قشنگ خوشگلش را مانند نبات می‌مکیدند
بالجمله تمام مردم شهر در بحر گناه می‌تپیدند
درهای بهشت بسته می‌شد مردم همه می‌جهنمیدند
می‌گشت قیامت آشکارا یکباره به صور می‌دمیدند
طیر از وَکَرات و وحش از جُحر انجم ز سپهر می‌رمیدند
این است که پیش خالق و خلق طلاب علوم روسفیدند
با این علما هنوز مردم از رونق ملک ناامیدند
این شاعر همچنین برخی از عقب‌ماندگی کشور را به سبب عمل گروهی از روحانیون و روضه‌خوانان می‌دانست. او غزلی در هجو شیخ فضل‌الله نوری دارد.[۲۰] و علی‌رغم اینکه به عنوان یک شاعر سیاسی شناخته نمی‌شود، در برابر او موضع‌گیری نموده‌است.[۲۱]

ایرج در هجونامه مشهور خود به روحانیون قشری و ریاکار به شدت می‌تازد ولی در عین حال علمای حقیقی را نیز مستثنی می‌کند:

... در ایران تا بود ملا و مفتی به روز بدتر از این هم بیفتی
فقط یک وقت یک آزاده بینی یکی چون آیت‌الله‌زاده بینی...
به رغم این ایرج در لابه‌لای اشعار خود تمایلات و عقاید مذهبی‌اش را نیز آشکار می‌کند. از آن جمله در قصیده‌ای که در نعت پیامبر اسلام سروده:

... مسافری تو و ناچار بایدت زادی که زاد باید مر مرد را به گاه رحیل
کدام زاد نکوتر ز حب پیغمبر که خلق را سوی ایزد ولای اوست دلیل...
یا مراثی با مطلع «رسم است هر که داغ جوان دید دوستان» و «سرگشته بانوان وسط آتش خیام» که در مورد حوادث عاشورا سروده و یا اشعار متعددی مانند «اندر خبر بود که نبی شاه حق پرست» و «گفـتم رهیـن مهـر تو شد این دل حزین» و همچنین «خوش آن که او را در دل بود ولای علـی» که در وصف علی بن ابیطالب سروده است. به عنوان نمونه دیگر از ابیاتی که عقاید مذهبی او را نمایان می‌کند می‌توان به خاتمه شعر مشهور «نصیحت به فرزند» که خطاب به کودک خردسالش خسرو میرزا سروده اشاره کرد:

... من می‌روم و تو ماند خواهی وین «دفتر درس» خواند خواهی
این جا چو رسی مرا دعا کن با فاتحه روحم آشنا کن.
دیدگاه اجتماعی[ویرایش]
ایرج منتقد اوضاع جامعه سنتی زمان خویش بود. او به راحتی با زبان مطایبه و طنز، از برخی از رسوم ایرانیان (مانند بلند شدن جلوی پای اشخاص هنگام ورود به مجلس) انتقاد می‌کرد.[۲۲]

نام این رم را چو نادانان ادب بنهاده‌اند بیشتر از صاحبان سیم و زر رم می‌کنند
گر وزیری از درآید رم مفصل می‌شود دیگر آنجا اهل مجلس معتبر رم می‌کنند
او اگرچه در خصوص روابط کارگر و کارفرما با دیگر شعرای معاصر خویش همچون فرخی یزدی، میرزاده عشقی و عارف قزوینی همصدا می‌شد، ولی در این خصوص از چارچوب رفع تکلیف فراتر نرفته و تنها به کبر و غرور کارفرما ایراد می‌گرفت و به عمق روابط بی‌رحمانه استثماری بی‌توجه می‌ماند.[۲۳]

ایرج همراه با سید اشرف الدین حسینی (معروف به گیلانی)، مدیر روزنامه نسیم شمال، و مخبرالسلطنه هدایت از اولین شاعرانی است که شعرهایی را بطور خاص برای کودکان سروده‌اند. شعرهایی چون شوق درس خواندن، مهر مادر، کلاغ و روباه، خرس و صیادان، دو نفر دزد خری دزدیدند، نصیحت به فرزند، ما که اطفال این دبستانیم از نمونه‌های اینگونه اشعار هستند که مضمون دلنشینی و جذابی را با زبان بسیار ساده و روانی مطرح می‌کنند. برخی از این اشعار ترجمۀ منظوم ایرج میرزا از قصه های ژان دو لا فونتن هستند که مستقیماً از زبان فرانسه توسط او به فارسی برگردانده شده است[۲۴].

وی چندین شعر نیز در احترام به مادر دارد. شعرهایی چون «قلب مادر» با مطلع «داد معشوق به عاشق پیغام/که کند مادر تو با من جنگ» و «مهر مادر» با مطلع «گویند مرا چو زاد مادر / پستان به دهان گرفتن آموخت» از معروفترین اشعار فارسی در مورد احترام به مادر هستند.

گویند مرا چو زاد مادر، پستان به دهن گرفتن آموخت
شب ها سر گاهواره من بیدار نشست و خفتن آموخت
دستم بگرفت و پا به پا برد تا شیوه راه رفتن آموخت
یک حرف و دو حرف برزبانم الفاظ نهاد و گفتن آموخت
لبخند نهاد بر لب من بر غنچه گل شکفتن آموخت
پس هستی من ز هستی اوست تا هستم و هست دارمش دوست[۲۵]
اما آثار تربیتی اینگونه ادبیات کودک، توسط پروین اعتصامی و بعدها توسط صمد بهرنگی به‌طور جدی به چالش کشیده شد.[۲۶] آثار ایرج از اولین دوره یکسان شدن کتاب‌های درسی در ایران، در کتاب‌های درسی چاپ شده‌است.[۲۷]

ایرج همچنین ازجمله نخستین مردانی در ایران شناخته می‌شود که از جنبش‌های حامی حقوق زنان حمایت کرده‌است.[۲۸]

یادواره[ویرایش]

آرامگاه ایرج میرزا
برخی از دوستان و شاعران هم‌دوره با ایرج میرزا مانند محمدحسین شهریار و وحید دستگردی، در سوگ او اشعاری سروده‌اند. قطعه زیر یکی از دو قطعه‌ای است که ملک‌الشعرا بهار به یاد ایرج سروده‌است.[۲۹]

ایرجا رفتی و اشعار تو ماند کوچ کردی تو و آثار تو ماند
بعد عمری دل یاران بردن دل ما سوختی از این مردن
قلم شاعری از کار افتاد ادبیات ز مقدار افتاد
بی تو رندی و نظربازی مُرد راستی سعدی شیرازی مُرد
همچنین قمرالملوک وزیری در رثای ایرج میرزا ترانه «امان از این دل» را در دستگاه سه‌گاه خوانده‌است.[۳۰][۳۱] به گفته مرتضی نی‌داوود، ایرج میرزا چندی در جوانی واله قمر بود.[۳۲] بولواری در شهر مشهد به نام ایرج میرزا نام‌گذاری شده بود که در سال ۱۳۸۸ به دلیل آنچه «ادبیات مستهجن» ایرج خوانده شد، به جلال آل احمد تغییر نام یافت.[۳۳][۳۴]

نقد ایرج[ویرایش]
ایرج با وجود آشنایی به فرهنگ و ادبیات فرانسه و با آنکه به میزان مجاز بودن ورود هزل به حوزه عفت عمومی در آن زبان آشنا بود، ولی به وفور از معانی زشت، الفاظ رکیک و مضامین مستهجن در اشعار خود استفاده کرده‌است. اینگونه واژه‌ها چنان زیاد در اشعار او استفاده شده‌اند که به اعتقاد برخی کارشناسان، نمی‌توان دیوان ایرج را در دسترس کودکان قرار داد.[۳۵]

ایرج از نوزده سالگی به عنوان شاعر در دستگاه ولیعهد منصوب شده بود و برای عیدها و مراسم رسمی شعر می‌سرود. اما از آنجا که از سرودن مدایح درباری بیزار بود از این شغل خارج شد و پیشه منشی‌گری و دبیری را بر عهده گرفت. بیزاری از شعر که مربوط به این دوران سرودن مدایح بی‌معنی و بی‌روح است باعث شده بود تا حتی در روزگاری که شعر را به خواهش دل خود می‌سرود نیز این کار را جدی نگیرد و به جای اینکه از شعر برای مطرح کردن مباحث اخلاقی و اجتماعی و سیاسی استفاده کند بدان به چشم وسیله‌ای برای تفنن و تصفیه حساب‌های شخصی استفاده می‌کرد و اگر هم مسائل سیاسی و اجتماعی و اخلاقی در شعر او مطرح شده به عنوان یک مسئله فرعی جلوه کرده‌است. اسدالله طلعت تبریزی منظومه‌ای ۲۳۴ بیتی در انتقاد از عارف‌نامه ایرج میرزا سروده و در آن به این نکته اشاره کرده بود:

تو ایرج دانم استاد زمانی جهان شعر را چون آسمانی
بلی تو آسمانی، من زمینم تو صاحب خرمنی، من خوشه‌چینم
ولیکن کاستی خود رتبه‌ات را ز بس بی‌ربط خواندی خطبه‌ات را
نفهمیدی مقام خویشتن را به جای بد کشانیدی سخن را
این مسئله را طرفداران ایرج نیز قبول دارند که او قدر ذوق و قریحه شعری خود را ندانسته و بر میزان نفوذ و تاثیر کلام خود واقف نبود.

افزون بر اینگونه اشعار و کلمات رکیک، شعر ایرج با همه پختگی از نظر فن شعر نیز خالی از اشکال نیست. برخی از این نواقص چنین است:[۳۶]

اسقاط حرف «عین» بدل از اسقاط «همزه» در برخی ابیات مانند اسقاط عین در کلمه «عرضه» در بیت زیر:
اعیاد گذشته که مدیح عرضه نمودم اینجا بدی، امروز ندانم به کجایی؟
جمع بستن کلمات عربی با دستور فارسی، مانند کلمه «مستمندین» در بیت زیر:
نه شانه بود، که آن گیسوان به هم می‌دوخت کلید محبس دل‌های «مستمندین» بود
وارد کردن کلماتی که جواز ورود به شعر ندارند مانند «فقط» در شعر فارسی.
استفاده مکرر از ساروج‌های ادبی مانند «مر» و «ایدون» به ضرورت شعری
آثار[ویرایش]
آثار ایرج را می‌توان به دو بخش پیش و پس از مشروطه تقسیم کرد. اشعار دوره پیش از مشروطه او که محصول دوران جوانی اوست، بیشتر قصایدی در ستایش رجال زمان و بزرگان قاجار است. بخش بزرگی از این دسته اشعار ایرج امروزه در دست نیست. اشعار دوره پس از مشروطه ایرج که بیشتر به انتقادهای اجتماعی در قالب مضامین بکر اختصاص دارد، دارای اعتبار ادبی بیشتری هستند.[۸][۹][۳۷] بخشی از آثار منظوم وی، در پاسخ به مسابقات ادبی (مطروحه) انجمن‌های شعرا و یا نشریات معتبر ادبی بوده‌است. قطعات «دل مادر» و «هدیه عاشق» در پاسخ به مطروحه‌های مجلات «ایرانشهر» و «اقدام» سروده شده‌اند.[۳۸]

استفاده تقریباً بی‌نظیر ایرج از زبان ساده و خروج او از چارچوب‌ها و قالب‌های رایج در شعر فارسی، باعث شده تا شعر او، جایگاه ویژه‌ای نسبت به شاعران هم دوره خود در ادبیات فارسی بیابد. او علاوه بر اینکه پا را از هنجارهای پذیرفته شده و رایج شعر دوره خود فراتر گذاشته، معانی و مضامین جدید و فلسفه واقع گرایانه‌ای را به شعر فارسی داخل می‌کند که باعث ایجاد فضای جدید ادبی پس از خود می‌شود. پرهیز از اغراق‌های غیر ضروری رایج در شعر معاصرین و نزدیکی هرچه بیشتر به واقعیات روزمره، از خصوصیات شعر او است.[۳۹] آثار و اشعار ایرج میرزا مشتمل بر غزلیات، قصاید، قطعات و چندین مثنوی ازجمله مثنوی زهره و منوچهر و مثنوی عارف‌نامه است.

مثنوی عارف‌نامه[ویرایش]
نوشتار اصلی: عارف‌نامه
عارف‌نامه معروفترین شعر ایرج میرزا و از مشهورترین منظومه‌های ادبیات فارسی است. شعری در قالب مثنوی در ۵۱۵ بیت که در اصل در هجو عارف قزوینی سروده شده ولی شاعر در ضمن آن به بیان مسائل سیاسی و اجتماعی با نگاه انتقادی نیز می‌پردازد. نکوهش حجاب و مخالفت با خانه‌نشینی زنان، انتقاد از سیاست‌مداران و فضای سیاسی کشور و اعتراض به رواج بچه‌بازی و رابطه با همجنس از مضامین دیگر این شعر است که با بیانی طنزآمیز و هزلی مطرح شده‌اند.

عارف‌نامه به رغم محبوبیت و شهرت فراوان خود مورد انتقادات و مخالفت‌های فراوان نیز قرار گرفته و شاعران معاصر ایرج نیز چندین منظومه مفصل در انتقاد از آن سرودند و ایرج میرزا نیز چندین شعر در پاسخ به ایشان سروده‌است. انگیزه برخی مخالفت‌ها دفاع از عارف قزوینی و برخی دیگر دفاع از حجاب و برخی نیز انتقاد از عبارات بی‌ادبانه در این شعر بوده‌است.

مثنوی زهره و منوچهر[ویرایش]
نوشتار اصلی: زهره و منوچهر
زهره و منوچهر مثنوی عاشقانه‌ای از ایرج میرزا است که برگرفته از اسطوره «ونوس و آدونیس» از اساطیر یونانی است. در طول تاریخ شاعران و نویسندگان بزرگی آثار مهمی را مورد این عشق نافرجام و تلخ خلق کرده‌اند از جمله منظومه ونوس و آدونیس اثر ویلیام شکسپیر که شعر ایرج میرزا نیز برداشت آزادی از شکسپیر است. هرچند ایرج تغییرات زیادی در داستان داده و با ذکر مسائل فرهنگی ایران آن را بومی کرده‌است. برای مثال ادونیس شکارچی به یک نظامی جوان ایرانی تبدیل شده و زهره نیز وقتی از جامه افلاکی در آمده و جامه خاکیان را بر تن می‌کند به رسم زنان ایران مقنعه بر سر دارد و وقتی از شاهکارهای خود سخن می‌گوید از خلق هنرمندانی چون کمال‌الملک و پروردن قمرالملوک و دادن قلم در کف دشتی و ساز به دست درویش خان سخن می‌گوید. محصول سالهای پایانی عمر ایرج است و به همین جهت ناتمام مانده و بعدها احتمالاً توسط سید عبدالحسین حسابی تکمیل شده‌است.[۴۰]

چهارشنبه, 23 فروردين 1396 13:36

محمدصادق ادیب الممالک فراهانی، فرزند حسین ملقب به امیرالشعرا و متخلص به امیری و پروانه شاعر، ادیب و روزنامه نگار دوره مشروطه که در روز ۱۱ مرداد ماه ۱۲۳۹ در قریه گازران ار توابع اراک به‌دنیا آمد.
او در پانزده سالگی و پس از مرگ پدرش بر اثر فشار طلبکاران و ظلم شاهزاده عبد الحمید میرزا ناصر الدوله به تهران آمد و به پایمردی حسنعلی‌خان امیر نظام گروسی، به دستگاه طهماسب میرزا مؤید الدله راه یافت.
ادیب از سال1268 تا 1272 همراه امیر نظام در مناطقی مانند آذربایجان، کردستان، کرمانشاه به سر می‌برد. درسالهای 1273 و 1274 در تهران به سر می‌برد بردو در دارالترجمه دولتی مشغول به کار بود. در سال 1275 بار دیگر همراه امیرنظام به آذربایجان رفت و هنگامیکه مدرسه لقمانیه تبریز در سال 1276 افتتاح شد، نیابت ریاست آنجا را عهده دار گشت و در همین سال روزنامه ادب را در تبریز منتشر ساخت. در سال 1279 راهی خراسان شد و انتشار روزنامهٔ ادب را تا سال 1280 در آنجا پی گرفت. در سال 1281 به تهران آمد و سردبیری روزنامهٔ ایران سلطانی را تا سال 1282 عهده دار شد. در این سال به بادکوبه رغت و انتشار بخش فارسی روزنامه ارشاد را که به ترکی منتشر می‌شد، بر عهده گرفت.
در سال 1285 بار دیگر به تهران بازگشت و این بار سردبیری روزنامه مجلس به او سپرده شد. او در سال 1286 روزنامه عراق عجم را در همین شهر منتشر ساخت. در دوران استبداد محمد علیشاه یعنی در سال 1289 ادیب به صف مشروطه خواهان پیوست . در سال 1290 وارد عدلیه یا دادگستری امروزی شد و تا پایان عمر به ریاست چندین شعبه عدلیه در شهرهای اراک، سمنان، ساوجبلاغ و یزد منصوب شد. او در روز ۲ اسفند ۱۲۹۵ در شهر یزد سکته کرد و در همین سال پس از بازگشت به تهران در این شهر درگذشت و به خاک سپرده شد. آرامگاه او در شهر ری است.
امیری در انواع شعر بسیار تواناست در شیوه سخن سرایی پیرو استادان قدیم و هم طراز قاآنی وسروش میباشد .او نیز مانند پیشینیان شاعری را با مداحی شروع کرد و به قصد دریافت صله و تامین معاش قصاید تملق امیز و بلند بالایی در وصف امیران و بزرگان زمان خود سرود .
ادیب الممالک مردی است به تمام معنی ادیب که در لغت فارسی وتازی تبحر دارد و بر ادب و تاریخ و قصص و روایات عرب و عجم مسلط میباشد و همین امر سبب شده که نه تنها قصاید و مدایح بلکه اشعار سیاسی او نیز از دسترس فهم مردم عامه خارج گرد

نماز شام کز قندیل کوکب چراغان کرد گردون ، خیمه شب
فرو بستند گویی نو عروسان به گردن عقد لولوی مثقب
و یا گسترده بر طاقی به عمدا پرندی نیلگون یکسر مذهب
و یا چون خیمه ای یا میخ زرین که از مشکین طنابستی مطنب
و یا با کلک زرین بر نبشتند به مشکین لوح سطری چند معرب

چهارشنبه, 23 فروردين 1396 13:36

سید ابوالقاسم قائم مقام (زاده ۱۱۵۸ خورشیدی در هزاوه اراک - درگذشته ۱۲۱۴ خورشیدی در تهران) صدر اعظم ایران، سیاست‌مدار، ادیب، شخصیت برجسته و تأثیرگذار ایران‌زمین در عرصه حکومت و سیاست و نیز ادب و هنر نیمهٔ اول قرن سیزدهم هجری بود.

محتویات [نهفتن]
۱ تبار
۲ زندگی سیاسی
۲.۱ عهدنامه ترکمانچای
۲.۲ به تخت نشانیدن و صدارت اعظمی محمدشاه
۲.۳ توطئه و قتل
۳ ویژگی‌های فردی
۳.۱ سیاست
۳.۲ ادبیات
۳.۳ خوشنویسی
۴ پانویس
۵ منابع
۶ پیوند به بیرون
تبار[ویرایش]
میرزا سید ابوالقاسم قائم مقام فراهانی، از سادات فرزند سیدالوزراء میرزا عیسی، از مردم هزاوه اراک بود. مادر او دخترعموی میرزا عیسی و دختر میرزا محمدحسین وفای فراهانی از وزیران دولت زند بود. اجداد او صاحب‌نام بودند و چند تن از آنان به خدمات مهم دولتی اشتغال داشتند. او در سال ۱۱۵۸ هجری شمسی به دنیا آمد و زیر نظر پدر دانشمند خود تربیت یافت و در تهران کارهای پدر را انجام داد و در آغاز جوانی علوم متداول را آموخت. هم اکنون نام وی بر بلندترین خیابان اراک است.

زندگی سیاسی[ویرایش]

قائم مقام فراهانی در صدراعظمی
میرزا ابوالقاسم سپس به تبریز نزد پدرش، که وزیر آذربایجان بود، رفت. چندی در دفتر عباس میرزا ولیعهد به نویسندگی اشتغال ورزید و در سفرهای جنگی با او همراه شد و پس از آنکه پدرش انزوا گزید، پیشکاری شاهزاده را به عهده گرفت. نظم و نظامی را که پدرش میرزا بزرگ آغاز کرده بود، تعقیب و با کمک مستشاران فرانسوی و انگلیسی سپاهیان ایران را منظم کرد و در بسیاری از جنگ‌های ایران و روس شرکت داشت.

در سال ۱۲۰۰ هجری شمسی پدرش میرزا بزرگ قائم مقام درگذشت و بین دو پسرش، میرزا ابوالقاسم و میرزا موسی، بر سر جانشینی پدر نزاع افتاد و حاجی میرزا آقاسی به حمایت میرزا موسی برخاست، ولی اقدامات او به نتیجه نرسید و سرانجام میرزا ابوالقاسم به امر فتحعلی شاه به جانشینی پدر با تمام امتیازات او نائل آمد و لقب «سیدالوزراء» و «قائم‌مقام» یافت و به وزارت نایب‌السلطنه ولیعهد ایران رسید و از همین تاریخ بود که اختلاف حاجی میرزا آقاسی و قائم مقام و همچنین اختلاف «بزیمکی (خودی)» و «اوزگه (بیگانه)» به وجود آمد. قائم مقام که ذاتاً مردی بینا و مغرور بود با بعضی از کارهای ولیعهد مخالفت می‌کرد، پس از یکسال وزارت در اثر تلقین بدخواهان به اتهام دوستی با روس‌ها از کار برکنار شد و سه سال در تبریز به بیکاری گذراند.

اما پس از سه سال معزولی و خانه نشینی، در سال ۱۲۰۴ هجری شمسی دوباره به پیشکاری آذربایجان و وزارت نایب‌السلطنه منصوب شد. در سال ۱۲۰۵ هجری شمسی فتحعلی شاه به آذربایجان رفت و مجلسی از رجال و اعیان و روحانیون و سرداران و سران ایلات و عشایر ترتیب داد تا دربارهٔ صلح یا ادامه جنگ با روس‌ها، به مشورت پردازند. در این مجلس تقریباً عقیده عموم به ادامه جنگ بود. اما قائم مقام بر خلاف عقیده همه با مقایسه نیروی مالی و نظامی طرفین، اظهار داشت که ناچار باید با روس‌ها از در صلح درآمد. این نظر، که صحت آن بعدها بر همه ثابت شد، در آن روز همهمه‌ای در مجلس انداخت و جمعی بر وی تاختند و او را به داشتن روابط نهانی با روس‌ها متهم کردند.

پس دوباره از کار برکنار و به خراسان اعزام شد. جنگ با روس‌ها ادامه یافت و به شکست ایران انجامید؛ تا در ماه آبان سال ۱۲۰۶ هجری شمسی برابر با نوامبر ۱۸۲۷ میلادی قوای روس به فرماندهی گراف پاسکوویچ تا تبریز راند. شاه قائم مقام را از خراسان خواست و دلجویی کرد و با دستورهای لازم و اختیار نامه عقد صلح به نام ولیعهد، به تبریز روانه نمود.

میرزا ابوالقاسم در کار صلح و بستن پیمان با روس، جدیت فراوان کرد و در ضمن معاهده، تزار را حامی خانواده عباس میرزا ساخت و پادشاهی را با وجود برادران بزرگ و مقتدر دیگر در فرزندان او مستقر کرد.

عهدنامه ترکمانچای[ویرایش]
عهدنامه ترکمانچای در یکم اسفند ۱۲۰۶ برابر با ۲۱ فوریه ۱۸۲۸ میلادی به خط قائم مقام تنظیم و امضا شد و قائم مقام، که خود حامل نسخه عهد نامه بود، به تهران آمد، و دربارهٔ آن توضیحات لازم داد و شش کرور تومان غرامت را که مطابق عهدنامه بایستی به دولت روس پرداخت شود، گرفت و بار دیگر به پیشکاری آذربایجان و وزارت ولیعهد به تبریز مراجعت کرد.

در اوایل سال ۱۲۱۲ هجری شمسی نایب‌السلطنه برای دفع فتنه یاغیان افغانی عازم هرات شد و قائم مقام را نیز همراه برد. عباس میرزا که بیماری سل داشت، در مشهد بستری شد و فرزند خود، محمد میرزا، را مأمور فتح هرات کرد. هرات در محاصره بود که عباس میرزا درگذشت و قائم مقام، که جنگ را صلاح نمی‌دانست، با یارمحمدخان افغانی عهدنامه صلح بست و به تهران بازگشت. محمد میرزا در ماه صفر سال ۱۲۵۰ هجری قمری به تهران وارد شد و در همان ماه جشن ولیعهدی او به جای پدر برپا شد و ولیعهد ایران به فرمانروایی آذربایجان و قائم‌مقام به وزارت او عازم تبریز شدند.

به تخت نشانیدن و صدارت اعظمی محمدشاه[ویرایش]

مزار وی در حرم شاه عبدالعظیم
زمانی که فتحعلی شاه در آبان ۱۲۱۳ در اصفهان درگذشت. این خبر به آذربایجان رسید و محمد شاه قصد عزیمت به پایتخت را کرد. قائم مقام، جهانگیر میرزا و خسرو میرزا، دو برادر شاه، را که در قلعه اردبیل زندانی بودند، را نابینا کرد تا وسایل جلوس او را فراهم آورد. در ماه رجب، در تبریز، خطبه به نام او خوانده شد و شاه به زودی به همراهی قائم‌مقام به تهران حرکت کرد و روز ۱۴ شعبان به تهران وارد شد و مجدداً تاجگذاری برگزار و قائم مقام را به منصب صدارت اعظم مشغول مملکت‌داری شد و ظل السلطان، فرمانفرما، ملک آرا، رکن الدوله و سایر اعمام شاه و گردنکشان دیگر را به جای خود نشاند.

توطئه و قتل[ویرایش]
با این همه خدمت، به صدارت محمد شاه دیر نپایید. سخت‌گیری‌های وی در رابطه با انگلستان که بدنبال ایجاد تجارتخانه و اخذ امتیاز از دولت ایران بود باعث دشمنی آن‌ها با وی گردید. سِر جان کمپبل، سفیر انگلیس، با اخذ بودجه و خرج آن در جهت بدنام کردن میرزا موفق شد باعث بدبینی مردم و حکومت به وی شود. از طرف دیگر میرزا ابوالحسن خان ایلچی که حقوق‌بگیر انگلیس بود و ماهانه ۱۰۰۰ روپیه از آن‌ها دریافت می‌کرد، اقدام به بدبین کردن شاه و القای این که قائم مقام با روس‌ها سر و سر دارد و به دنبال سرنگونی شاه است کرد و در حضرت عبدالعظیم بست نشست تا وقتی که شاه قایم مقام را خلع کند!

شاه در سال دوم سلطنت خود (۱۸۳۵ میلادی) دستور داد او را در باغ نگارستان، محل ییلاقی خانواده سلطنتی، زندانی و پس از چند روز خفه کردند و بدین قرار به زندگانی مردی که از بزرگان ایران و ابلغ المترسلین آن زمان بود، در سال ۱۲۱۴ هجری خورشیدی پایان داده شد.

ویژگی‌های فردی[ویرایش]
سیاست[ویرایش]
قائم مقام مردی فوق‌العاده باهوش و صاحب اندیشه و عزم ثابت و خلاصه «یک دیپلمات صحیح و با معنی ایرانی» بود که به واسطه اطلاعات و تجارب خود، به اوضاع و احوال سیاست همسایگان ایران به خوبی آشنا و به قدر تسلط کاردینال مازارن بر لویی چهاردهم، در مزاج شاه جوان ایران نفوذ داشت و با این حال محال بود از او امتیازاتی که به ضرر دولت باشد، به دست آورد.

انگلیسیها یقین داشتند تا او مصدر کار است، ممکن نیست بتوان در امور داخلی ایران رخنه کرد. نویسندگان بریتانیایی، که در آن تاریخ در ایران سیاحت می‌کردند، مانند لیوتنان کونولی، دکتر وولف و فریزر، همه در عین ستایش، قائم مقام را به دوستی با روس‌ها و تحریک عباس میرزا، نایب‌السلطنه، به سرپیچی از نصایح دوستان انگلیسی و طرح نقشه تصرف هرات متهم می‌کنند و حس بدبینی و دشمنی فوق‌العاده خود را نسبت به این مرد بزرگ، که در آن هنگام تنها کسی بود که می‌توانست ایران را به خوبی اداره کند، پنهان نمی‌دارند. او نمونهٔ بارز تدبیر و تیزبینی آمیخته با انسان دوستی میهن پرستانه بود.

ادبیات[ویرایش]
جنبش مشروطه
Constitutional forces in Tabriz.jpg
عده‌ای از اعضای گروه فوج نجات تبریز.
سال ۱۹۰۹ میلادی.
شاهان قاجار
نام
دورهٔ پادشاهی
آقامحمد خان
فتحعلی شاه
محمدشاه
ناصرالدین شاه
مظفرالدین شاه
محمدعلی شاه

احمدشاه
۱۱۷۵–۱۱۶۱
۱۲۱۳–۱۱۷۶
۱۲۲۶–۱۲۱۳
۱۲۷۵–۱۲۲۶
۱۲۸۵–۱۲۷۵
۱۲۸۸–۱۲۸۵

۱۳۰۴–۱۲۸۸
[نمایش]
نخست‌وزیران قاجار
[نمایش]
چهره‌ها
[نمایش]
احزاب و گروه‌ها
[نمایش]
رویدادهای مهم
[نمایش]
کتاب‌ها
ن ب و
قائم مقام نثر فارسی را که در آن زمان پر از مبالغه و تملق و عبارت‌پردازی‌های عربیِ مسجع، پیچیده و دور از ذهن بود و روز به روز در فرمان‌ها و مراسلات رو به انحطاط می‌رفت به نثر فصیح و روان برگردانید و پس از او بسیاری از منشیان دوره قاجار از سبک او پیروی کردند و به روش او به نگارش پرداختند. او در شعر نیز استعداد شگفت‌آور داشت اما اثر جاویدانش منشآت اوست.[۱]

مجموعه رسائل و منشآت قائم مقام، که حاوی چند رساله و نامه‌های دوستانه و عهد نامه‌ها و وقفنامه‌هاست و محمود خان ملک الشعراء مقدمه‌ای بر آن نوشته، به اهتمام شاهزاده فرهاد میرزا در سال ۱۲۴۲ ق در تهران چاپ شده‌است.

شعر ذیل منسوب به قائم مقام مربوط به دوران پس از عزل وی از مفام صدارت عظمایی است:

روزگار است این که گه عزت دهد گه خوار دارد

چرخ بازیگر از این بازیچه‌ها بسیار دارد

مهر اگر آرد بسی بیجا و بی‌هنگام آرد

قهر اگر آرد بسی ناساز و ناهنجار دارد

لشکری را گه به کام گرگ مردم خوار خواهد

کشوری را گه به دست مرد مردمدار دارد

خوشنویسی[ویرایش]
قائم مقام فراهانی هم چنین از خوشنویسان صاحب‌نام و تأثیرگذاران در روند خط فارسی است. او در خط شکسته نستعلیق که در آن زمان به مانند نثر فارسی پیچیده و درهم بود به شیوه خود اصلاحاتی کرد که دیگران از وی پیروی کردند. گرچه اهمیت کار خوشنویسی او به حد استادان طراز اول این هنر نیست اما کار او از این نظر مهم است که اصول خط شکسته را به نستعلیق نزدیک‌تر کرد و با ابداع اصولی جدید خدمتی شایسته به خط نویسی امروزی ایرانیان کرد. میرزا سلمان فراهانی ملقب به بیان‌السلطنه بیش از دیگران شیوه قائم مقام را استادانه نوشته‌است.[۱]

چهارشنبه, 23 فروردين 1396 13:36

فُروغی بَسطامی (زادهٔ ۱۲۱۳ در اندرات – درگذشتهٔ ۲۵ محرم ۱۲۷۴ در گرگان) از غزل‌سرایان دوره قاجار بود. او شاعر معاصر سه تن از پادشاهان قاجار بود: از زمان فتحعلی شاه نامور گشت، و در دوره‌های محمد شاه و ناصرالدین شاه به کار خویش ادامه داد.[۱]

محتویات [نهفتن]
۱ زندگی‌نامه
۲ شعر
۲.۱ نمونهٔ اشعار
۳ پانویس‌ها و منابع
۴ پیوند به بیرون
زندگی‌نامه[ویرایش]
میرزا عباس فرزند آقا موسی بسطامی فرزند حسنعلی‌بیگ بسطامی، معروف به میرزا عباس بسطامی با تخلص فروغی، در سال ۱۲۱۳هجری قمری، حین سفر خانواده‌اش به عتبات عالیات،[۱] در اندرات[نیازمند منبع] زاده شد. پس از چندی به همراه خانواده‌اش در ساری مازندران اقامت گزید. او پس از مدتی به گرگان آمد.[۱] او در نوجوانی در زمان فتحعلی شاه، مدتی را در شهر بسطام به سر برد؛ وزهمان‌روی به بسطامی منتسب گشت. او چندی را نیز در شهر کرمان، در خدمت حسنعلی میرزا شجاع‌السلطنه گذراند که در همان دوران، بنا به درخواست شجاع‌السلطنه، تخلص خود را به نام فرزند او «فروغ‌الدوله»، فروغی نهاد. فروغی بسطامی تا پیش از آن در شعرهایش، تخلص مسکین را به‌کارمی‌برد.[۱]

عموی او، دوست‌علی‌خان معیرالممالک، خزانه‌دار فتحعلی شاه قاجار بود.[۱] فروغی بسطامی پس از یک سال کسالت شدید[نیازمند منبع] در روز ۲۵ محرم ۱۲۷۴ قمری در گرگان[۲] درگذشت.

شعر[ویرایش]
او شاعری بود که در شعرهایش پادشاهان نخستین قاجار را می‌ستود.[نیازمند منبع] بیشترین و برجسته‌ترین شعرهایش در قالب غزل است. فروغی بسطامی از جرگهٔ شاعران صوفی‌منش بود. او در بهترین غزل‌های عارفانه‌اش لطافت و شیرینی را با رسایی و سادگی واژگان، به‌هم می‌سرشت.[۱]

هرچند که گفته می‌شود فروغی بسطامی، حدود بیست‌هزار بیت شعر داشته‌است، اما آنچه از او برجا مانده‌است و در زمان خود او هم به صورت پیوست دیوان قاآنی به چاپ رسید، چیزی در حدود پنج‌هزار بیت است.[۱]

نمونهٔ اشعار[ویرایش]
مردان خدا پردهٔ پندار دریدند یعنی همه جا غیر خدا هیچ ندیدند
یک طایفه را بهر مکافات سرشتند یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند
یک فرقه به عشرت در کاشانه گشادند یک زمره به حسرت سرانگشت گزیدند
جمعی به در پیر خرابات خرابند قومی به بر شیخ مناجات مریدند
یک جمع، نکوشیده، رسیدند به مقصد یک قوم دویدند و به جایی نرسیدند
فریاد، که در رهگذر آدم خاکی بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند
همّت طلب از باطن پیران سحرخیز زیرا که یکی را ز دوعالم طلبیدند
زنهار، مزن دست به دامان گروهی کز حق ببریدند و به باطل گرویدند
چون خلق در آیند به بازار حقیقت ترسم نفروشند متاعی که خریدند
کوتاه‌نظر غافل ازآن سرو بلند است کاین جامه به‌اندازهٔ هرکس نبریدند
مرغان نظرباز سبک‌سیر، فروغی از دامگه خاک برافلاک پریدند

چهارشنبه, 23 فروردين 1396 13:36

میرزا حبیب متخلص به قاآنی فرزند محمدعلی گلشن از شاعران بزرگ دربار فتحعلی‌شاه قاجار و محمدشاه قاجار و اوایل سلطنت ناصرالدین‌شاه قاجار بود. او به حکمت نیز علاقه سرشاری داشت.

قاآنی اصالتاً از ایل زنگنه کرمانشاه است ولی در شیراز متولد شد و چون از هفت سالگی یتیم گردید تحصیلات مقدماتی را در همان شیراز فرا گرفت و در اوان جوانی عازم مشهد شد تا در آنجا به ادامه تحصیل بپردازد و ضمناً میدان تازه‌ای برای کسب معاش پیدا کند. پدر قاآنی گلشن کرمانشاهی است و برادرزادهٔ قاآنی هم آیت‌الله میرزا محمدتقی شیرازی مشهور به میرزای دوم شیرازی است. پسر قاآنی هم شاعری بوده به نام سامانی که در ۱۲۸۵ ق وفات می‌کند.

قاآنی در ادبیات عرب و فارسی مهارت کافی یافت و به حکمت نیز علاقه سرشاری داشت و می‌توان گفت شهرت شاعری او لطمه به شهرت او به عنوان یک حکیم دانشمند زده‌است. در حکمت او را همپایه ملاصدرا و حاج ملاهادی سبزواری و در شرعیات مرتضی انصاری شمرده‌اند. از این رو فتحعلی‌شاه او را «مجتهدالشعراء» لقب داد و محمدشاه نیز قاآنی را «حسان‌العجم» می‌خواند، زیرا در شعر مخصوصاً قصیدهسرایی چنان بر کلام تسلط داشت که مایه اعجاب هر خواننده آثار اوست.

بنفشه رسته از زمین به طرف جوی‌بارها و یا گسسته حور عین ز زلف خویش تارها
ز سنگ اگر ندیده‌ای چه سان جهد شرارها به برگ‌های لاله بین میان لاله‌زارها
که چون شراره می‌جهد ز سنگ کوهسارها {{{2}}}
قاآنی شاید اولین شاعر ایرانی است که به زبان فرانسه تسلط داشت. همچنین در ریاضیات کلام و منطق نیز استادی مسلم به شمار می‌رفت، ولی افسوس که برای مضامین اشعارش از آن همه علم و اطلاعات وسیع استفاده کافی نکرد و شعر را وسیله‌ای برای ارتزاق و تفنن می‌دانست نه هنر.

قاآنی از لحاظ لفاظی و به کار بردن صنایع شعری و ابتکار در قوافی بی‌نظیر است. قاآنی علاوه بر دیوان اشعارش که در حدود هفده هزار بیت است کتابی به نام پریشان به سبک گلستان در نثر نگاشته که مضامین آن هم مملو از داستان‌های مستهجن و توام با الفاظ رکیک است. وفات قاآنی در سال ۱۲۷۰ اتفاق افتاد و در تهران مدفون شد.

شعر زیر از تفنن های بسیار زیبای قاآنی که مکالمه یک پیرمرد و یک کودک که هر دو لکنت زبان دارند است برای خواندن این قطعه باید ظرافتی خاص به کار برد.

پیرکی لال سحرگاه به طفلی الکن می‌شنیدم که بدین نوع همی‌راند سخن
کای ز زلفت صصصبحم شا شا شام تاریک وی ز چهرت شا شا شا مم صصصبح روشن
تتتریاکیم و بی شششهد للبت صصبر و تا تا تابم رررفت از تتتن
طفل گفتا: مممن را تتو تقلید مکن گگگم شو ز برم ای کککمتر از زن
مممی خواهی ممشتی به کککلت بزنم که بیفتد مممغزت ممیان ددهن؟
پیر گفتا وووالله که معلومست این که که زادم من بیچاره ز مادر الکن
هههفتاد و ههشتاد و سه سالست فزون گگگنگ و لا لا لا لم به خخلاق زمن
طفل گفتا خخدا را صصصد بار شششکر که برستم به جهان از مملال و ممهن
مممن هم گگنگم مممثل تتتو تتتو هم گگگنگی مممثل مممن