رویدادهای مهم
روابط عمومی انجمن

روابط عمومی انجمن

Lorem ipsum dolor sit amet, consectetur adipiscing elit. Mauris hendrerit justo a massa dapibus a vehicula tellus suscipit. Maecenas non elementum diam.
آدرس وب سایت: http://smartaddons.com
چهارشنبه, 23 فروردين 1396 13:33

ابوالمجد مجدود بن آدم سنایی غزنوی یا حکیم سنایی (۴۷۳-۵۴۵ قمری)، از بزرگ‌ترین شاعران قصیده‌گو و مثنوی‌سرای زبان پارسی است، که در سدهٔ ششم هجری می‌زیسته است. سنایی شاعری است که برای نخستین بار عرفان را به صورت جدی وارد شعر فارسی کرد، اما عرفان او نزدیک به شرع و اخلاق است.[۱] تصوف سنایی با آن‌که از سخنان قلندران و اهل ملامت نیز مایه می‌گیرد، چیزی معتدل است.
سنایی طی عمر خود سه حالت شخصیتی مختلف پیدا کرده‌است. نخست مداح و هجاگوی بوده، پس از آن وعظ و نقد اجتماعی روی آورده و دست آخر عاشق و قلندر و عارف شده‌است. سنایی تا آخر عمر گرفتار این سه حالت بوده است.[۲]

محتویات [نهفتن]
۱ زندگی
۲ برخورد با لای‌خوار
۳ رفتن به بلخ
۴ مضامین عرفانی
۵ سنایی و مولانا
۶ آثار سنایی
۷ پانویس
۸ منابع
۹ پیوند به بیرون
زندگی[ویرایش]
حکیم سنایی در سال ۴۷۳ هجری قمری در شهر غزنه (واقع در افغانستان) دیده به جهان گشود.در سال ۵۴۵ هجری قمری در همان شهر درگذشت. نام او را عوفی مجدالدین آدم السنائی و حاجی خلیفه آدم نیز نوشته‌اند. محمد بن علی الرقا از معاصران او در دیباچه حدیقةالحقیقه نام او را «ابوالمجدودبن آدم السنائی» نوشته است. این حاکی از آن است که نام‌های دیگری که بر روی او نهاده‌اند غلط است. در دیوان سنایی ابیاتی به چشم می‌خورد که در آن سنایی خود را «حسن» خوانده است. در این بیت سنایی می‌گوید:

حسن اندر حسن اندر حسنم تو حسن خلق و حسن بنده حسن
به‌خاطر این بیت بعضی از محققان می‌گویند که نام او در اصل حسن بوده و وی بعدها نام «مجدود» را برای خود انتخاب کرده است. در ابتدا سنایی طبق عادت آن زمان به دربار سلاطین روی آورد و به دستگاه غزنویان راه یافت. او در ابتدا به مداحی پرداخت تا این‌که یک‌باره شیدا شد و دست از جهان و جهانیان شست.

برخورد با لای‌خوار[ویرایش]
لای‌خوار (آنکه پیوسته دُرد و لای شراب می‌خورد) نام و لقب مردی خاک‌نشین و معاصر سنائی بود و گویند انقلاب خاطر سنائی در سیر و سلوک و پیمودن عوالم معنوی را موجب این مرد بوده است.

شرح آن را بدینگونه نوشته‌اند: سبب توبهٔ سنائی آن بود که در زمستانی که سلطان محمود جهت تسخیر بعض از دیار کفر از غزنین بیرون رفته بود سنائی در مدح او قصیدتی در سلک نظم کشیده متوجه اردوی وی شد تا به عرض رساند در اثناء راه بدر گلخنی رسید که یکی از مجذوبان مشهور به لای خوار ساقی خود را می‌گفت قدحی پر کن به کوری محمود سبکتکین. ساقی گفت محمود پادشاهی است مسلمان و به امر جهاد مشغولی می‌نماید لای خوار گفت مردکی است ناخوشنود و آنچه در تحت حکم وی درآمده است ضبط نمی‌تواند کرد می‌رود که مملکت دیگر بگیرد و آن قدح را درکشید باز با او گفت قدحی دیگر پر کن بکوری سنائی شاعر. ساقی گفت سنائی مردی است شاعر فاضل مقید متقی لطیف طبع. لای‌خوار گفت اگر وی از لطف طبع بهره‌ور بودی به کاری اشتغال نمودی که وی را به کار آمدی، گزافی چند در کاغذی نوشته که به هیچ کار نمی‌آید و نمی‌داند که او را برای چه کار آفریده‌اند. سنائی از شنیدن این سخن متحیرشده از شراب غفلت هشیار گشت و به سلوک مشغول شد؛ و بر خرد خرده دان ارباب فضل و عرفان پوشیده نماند که از مضمون این حکایت چنان به وضوح می‌پیوندد که اشتهار شیخ سنائی به نظم اشعار در زمان سلطنت محمود غزنوی بوده باشد و حال آنکه از کتاب حدیقه الحقیقه که در سلک منظومات حقیقت آیات آن جناب انتظام دارد چنان ظاهر می‌شود که شیخ سنائی معاصر بهرام‌شاه بوده و کتاب را بنام نامی آن پادشاه عالیجاه نظم نموده و سلطان محمود در سنه ۴۲۱ وفات یافته و نظم حدیقه چنان‌که هم از آن کتاب بتحقیق می‌انجامد در سنهٔ سبع و ثلاثین و خمسمائه به اتمام پیوسته و از ملاحظهٔ این دو تاریخ که متفق اهل خبر است نزد اولیا [ ء فضل ] صفت. وضوح می یابدکه صحت حکایت مجذوب لای خوار بغایت [ نا ] مناسب است والعلم عنداﷲ.[۳]

دولتشاه گوید: سبب توبهٔ حکیم سنائی آن بود که او مدح سلاطین گفتی وملازمت حکام کردی، نوبتی در غزنین مدحی جهت سلطان ابواسحاق ابراهیم غزنوی گفته بود و سلطان عزیمت هند داشت به تسخیر قلاع کفار هند و حکیم می‌خواست به تعجیل قصیده را بگذراند قصد ملازمت سلطان کرد و در غزنین دیوانه‌ای بود که او را لای‌خوار گفتندی و از معنی خالی نبود همواره در شرابخانه‌ها درد شراب جمع کردی و در گلخنها تجرع نمودی چون حکیم سنائی به در گلخن رسید از گلخن ترنمی شنود و قصد گلخن کرد شنود که لای خوار با ساقی خود می‌گوید پر کن قدحی تا به کوری چشم ابراهیمک غزنوی بنوشم، ساقی گفت ... (الخ نظیر آنچه در حبیب السیر نقل شده است). حکیم چون این سخن بشنید از حال برفت و بر او این سخن کارگر آمد و دل او از خدمت مخلوق بگردید و از دنیا دل سرد شد و دیوان مدح ملوک را در آب انداخت و طریقت انقطاع و زهد و عبادت را شعار خود ساخت ...[۴]

رفتن به بلخ[ویرایش]
سنایی چند سالی از دوران جوانی را در شهرهای بلخ و سرخس و هرات و نیشابور گذراند. می‌گویند در زمانی که در بلخ بود به کعبه رفت. بعد از این‌که از مکه بازگشت مدتی در بلخ ماند.

آنچه که سنایی را از غزنی به بلخ کشاند، غیر از عشقی که در جوانی بدان گرفتار بود، تا حدی نیز امید به احسان «خواجه اصیل الملک هروی» داشت. در بلخ، سنایی از احسان خواجه اصل هروی بی‌بهره نماند اما زود میانه آنها برهم خورد و تند زبانی‌های سنایی او را گرفتار آزار و محنت کرد و بلخ را رها کرد و بار سفر به مقصد «سرخس» بست. در سرخس نیز کژخویی، بد زبانی و بینوایی خود را همراه برد و شکایت او از فقر و تنگدستی اقتصادی در این دوره از عمر او در اشعارش بازتاب یافته است. پس از آن سنایی به «هرات» رفت و مدتی در آنجا ساکن شد و سپس به «نیشابور»، «خوارزم»، «بلخ» و راهی حج شد. پس از بازگشت از حج دوباره به بلخ آمد، اما زیارت مکه او را کاملاً دگرگون کرده بود و آثار تحول درونی و انقلاب فکری در سنایی آغاز شد و دل از ستایشگری و زندگی بی‌بندبار گذشته گرفت و به پرهیزکاری و زهد روی آورد. سنایی پس از مدتی اقامت در بلخ، دوباره راهی سرخس شد و تا سال‌ها به آسودگی در آنجا زیست و از ستایش و حرمت بسیاری در نزد مردم سرخس برخوردار بود. «قوام الدین درگزینی» وزیر معروف عراق در دستگاه «سلجوقیان»، در سرخس به جستجوی سنایی برآمد و خواست تا او را دوباره به دربار ببرد اما سنایی که دیگر سر صحبت با اهل دنیا فرود نمی‌آورد درخواست او را رد کرد و از سرخس بیرون شد. خبرگزاری فارس: نگاهی به زندگی، آثار و آرامگاه سنایی غزنوی. بازدید: مارس ۲۰۱۶.

سنایی، مثنوی سیرالعباد الی معاد را در سرخس سروده و با مدح سیف الدین محمد بن منصور قاضی سرخس به پایان برده است.

وی پس از خروج از سرخس به شهرهای خراسان مسافرت کرد و دوباره به زادگاه خود غزنی بازگشت اما دیگر هرگز به دربار سلاطین پا نگذاشت و مشغول سرایش قصاید زهدآمیز خود شد.

در سال ۵۱۸ ق که به غزنین برگشت یادگار پرارزش سفرهایش مقداری از قصاید وی است. بعد از بازگشت به غزنین می‌گویند که خانه‌ای نداشت و یکی از بزرگان غزنین به نام خواجه عمید احمدبن مسعود به او خانه‌ای بخشید و سنایی تا پایان عمر در غزنین در عزلت به سر برد؛ و در این ایام مثنوی حدیقةالحقیقه را نوشت.[۵]

نصایح و اندرزهای حکیم سنایی دلاویز و پرتنوع، شعرش روان و پرشور و خوش‌بیان، و خود او، در زمرهٔ پایه‌گذاران نخستین ادبیات منظوم عرفانی در زبان فارسی به‌شمارآمده است (صفحهٔ ۴۲، حافظ‌نامه، شرح الفاظ، اعلام، مفاهیم کلیدی و ابیات دشوار حافظ.)

او در مثنوی، غزل و قصیده توانایی خود را به‌وضوح نشان داده است.

سنایی دیوان مسعود سعد سلمان را، هنگامی که مسعود در اسارت بود، برای او تدوین کرد و با اهتمام سنایی، دیوان مسعود سعد همان زمان ثبت و پراکنده شد و این نیز از بزرگواری سنایی حکایت می‌کند.

مضامین عرفانی[ویرایش]
بسیاری از مفاهیم و مضامین بلند اخلاقی و عرفانی، برای نخستین بار، با سحر و سادگی سخن دلنشین، زلال، و از جان برخاستهٔ حکیم سنایی به ادبیات کهن فارسی وارد شد.

این سخن تحفه‌ای‌ست ربانی رمز اسرارهای روحانی
خاطر ناقصم چو کامل شد به سخن‌های بکر حامل شد
هر نفس شاهدی دگر زاید هریک از یک شگرف‌تر زاید
شاهدانی به چهره همچو هلال در حجاب حروف زهره جمال
در مقامی که این سخن خوانند عقل و جان سِحر مطلقش دانند
خاکیان جان نثار او سازند قدسیان خرقه‌ها دراندازند
طریق‌التحقیق
همین بذرهای اولیهٔ سخنان روحانی و عرفانی است که سنایی پراکنده کرد، و عطار و مولانا و سعدی و حافظ و جز آنان، در طول بیشتر از سه قرن، آن‌ها را به اوج پختگی، صلابت، روانی، و پرمعنایی رسانیدند.

سنایی و مولانا[ویرایش]
معانی و الفاظ نوظهور عرفانی در شعر و سخن سنایی در اشعار و اندیشه‌های دیگر استادان سخن فارسی همچون مولانا تأثیر گذارده و در مواردی بازتاب مستقیم داشته‌اند.

مولانای بلخی عطار نیشابوری و سنایی غزنوی را به‌منزلهٔ روح و چشم خود می‌دانست:

عطار روح بود و سنایی دو چشم او ما ازپی سنایی و عطار آمدیم
آثار سنایی[ویرایش]
قصاید، غزلیات، رباعیات، قطعات و مفردات سنایی در دیوان اشعار وی گرد آمده است. جز دیوان، آثار دیگر او عبارت‌اند از:

حدیقةالحقیقه: این منظومه که در قالب مثنوی سروده شده است، محتوای عرفانی دارد. این منظومه را الهی‌نامه یا فخری‌نامه سنایی نیز خوانده‌اند. کار سرودن حدیقةالحقیقه در سال ۵۲۵ ق پایان یافته است و پنج تا حدود دوازده هزار بیت است.
طریق‌التحقیق: منظومه دیگری در قالب مثنوی است که به وزن و شیوه حدیقةالحقیقه سروده شده است و کار سرودن آن در سال ۵۲۸ ق، سه سال بعد از اتمام حدیقةالحقیقه، تمام شده است.
سیرالعباد الی المعاد: منظومه‌ای رمزی و عرفانی است شامل هفتصد بیت که در آن از موضوعات اخلاقی سخن رفته است. سنایی در این اثر به طریق تمثیل، از خلقت انسان و نفوس و عقل‌ها صحبت به میان آورده است. سنایی آن را در سرخس سروده است.
کارنامهٔ بلخ: هنگام توقف شاعر در بلخ سروده شده و حدود پانصد بیت است و چون به طریق مزاح سروده شده، آن را مطایبه‌نامه نیز گفته‌اند و به گوشه‌هایی از زندگی خود و پدر و بعضی از معاصرانش پرداخته است.
عشق‌نامه: شامل حدود هزار بیت در قالب مثنوی است و در چهار بخش حقایق، معارف، مواعظ و حکم گرد آمده است.
عقل‌نامه: منظومه‌ای است که در سبک و وزن عشق‌نامه در قالب مثنوی سروده شده است.
مکاتیب: نوشته‌ها و نامه‌هایی از سنایی است که به نثر فارسی نوشته شده و از آن با نام مکاتیب یا رسائل سنایی یاد می‌شود.
تحریمة القلم: مثنوی بسیار کوتاهی در حدود صد بیت که خطاب به قلم سروده و سپس وارد بعضی مسائل عرفانی می‌شود.
منبع: تازیانه‌های سلوک، دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی

دوشنبه, 21 فروردين 1396 15:42

غیاث الدین ابوالفتح، عمر بن ابراهیم خیام (خیامی) در سال ۴۳۹ هجری (۱۰۴۸ میلادی) در شهر نیشابور و در زمانی به دنیا آمد که ترکان سلجوقی بر خراسان، ناحیه ای وسیع در شرق ایران، تسلط داشتند. وی در زادگاه خویش به آموختن علم پرداخت و نزد عالمان و استادان برجسته آن شهر از جمله امام موفق نیشابوری علوم زمانه خویش را فراگرفت و چنانکه گفته اند بسیار جوان بود که در فلسفه و ریاضیات تبحر یافت. خیام در سال ۴۶۱ هجری به قصد سمرقند، نیشابور را ترک کرد و در آنجا تحت حمایت ابوطاهر عبدالرحمن بن احمد , قاضی القضات سمرقند اثربرجسته خود را در جبر تألیف کرد.

 بیوگرافی حکیم عمر خیام نیشابوری (Khayyam)http://www.karkan.ir/wp-content/uploads/2010/04/karkan.ir_0174-108x150.jpg 108w" sizes="(max-width: 342px) 100vw, 342px">

خیام سپس به اصفهان رفت و مدت ۱۸ سال در آنجا اقامت گزید و با حمایت ملک شاه سلجوقی و وزیرش نظام الملک، به همراه جمعی از دانشمندان و ریاضیدانان معروف زمانه خود، در رصد خانه ای که به دستور ملکشاه تأسیس شده بود، به انجام تحقیقات نجومی پرداخت. حاصل این تحقیقات اصلاح تقویم رایج در آن زمان و تنظیم تقویم جلالی (لقب سلطان ملکشاه سلجوقی) بود.

در تقویم جلالی، سال شمسی تقریباً برابر با ۳۶۵ روز و ۵ ساعت و ۴۸ دقیقه و ۴۵ ثانیه است. سال دوازده ماه دارد ۶ ماه نخست هر ماه ۳۱ روز و ۵ ماه بعد هر ماه ۳۰ روز و ماه آخر ۲۹ روز است هر چهارسال، یکسال را کبیسه می خوانند که ماه آخر آن ۳۰ روز است و آن سال ۳۶۶ روز است هر چهار سال، یکسال را کبیسه می خوانند که ماه آخر آن ۳۰ روز است و آن سال ۳۶۶ روز می شود در تقویم جلالی هر پنج هزار سال یک روز اختلاف زمان وجود دارد در صورتیکه در تقویم گریگوری هر ده هزار سال سه روز اشتباه دارد.

بعد از کشته شدن نظام الملک و سپس ملکشاه، در میان فرزندان ملکشاه بر سر تصاحب سلطنت اختلاف افتاد. به دلیل آشوب ها و درگیری های ناشی از این امر، مسائل علمی و فرهنگی که قبلا از اهمیت خاصی برخوردار بود به فراموشی سپرده شد. عدم توجه به امور علمی و دانشمندان و رصدخانه، خیام را بر آن داشت که اصفهان را به قصد خراسان ترک کند. وی باقی عمر خویش را در شهرهای مهم خراسان به ویژه نیشابور و مرو که پایتخت فرمانروائی سنجر (پسر سوم ملکشاه) بود، گذراند. در آن زمان مرو یکی از مراکز مهم علمی و فرهنگی دنیا به شمار می رفت و دانشمندان زیادی در آن حضور داشتند. بیشتر کارهای علمی خیام پس از مراجعت از اصفهان در این شهر جامه عمل به خود گرفت.
دستاوردهای علمی خیام برای جامعه بشری متعدد و بسیار درخور توجه بوده است. وی برای نخستین بار در تاریخ ریاضی به نحو تحسین برانگیزی معادله های درجه اول تا سوم را دسته بندی کرد، و سپس با استفاده از ترسیمات هندسی مبتنی بر مقاطع مخروطی توانست برای تمامی آنها راه حلی کلی ارائه کند. وی برای معادله های درجه دوم هم از راه حلی هندسی و هم از راه حل عددی استفاده کرد، اما برای معادلات درجه سوم تنها ترسیمات هندسی را به کار برد؛ و بدین ترتیب توانست برای اغلب آنها راه حلی بیابد و در مواردی امکان وجود دو جواب را بررسی کند. اشکال کار در این بود که به دلیل تعریف نشدن اعداد منفی در آن زمان، خیام به جوابهای منفی معادله توجه نمی کرد و به سادگی از کنار امکان وجود سه جواب برای معادله درجه سوم رد می شد. با این همه تقریبا چهار قرن قبل از دکارت توانست به یکی از مهمترین دستاوردهای بشری در تاریخ جبر بلکه علوم دست یابد و راه حلی را که دکارت بعدها (به صورت کاملتر) بیان کرد، پیش نهد.

خیام همچنین توانست با موفقیت تعریف عدد را به عنوان کمیتی پیوسته به دست دهد و در واقع برای نخستین بار عدد مثبت حقیقی را تعریف کند و سرانجام به این حکم برسد که هیچ کمیتی، مرکب از جزء های تقسیم ناپذیر نیست و از نظر ریاضی، می توان هر مقداری را به بی نهایت بخش تقسیم کرد. همچنین خیام ضمن جستجوی راهی برای اثبات “اصل توازی” (اصل پنجم مقاله اول اصول اقلیدس) در کتاب شرح ما اشکل من مصادرات کتاب اقلیدس (شرح اصول مشکل آفرین کتاب اقلیدس)، مبتکر مفهوم عمیقی در هندسه شد.
در تلاش برای اثبات این اصل، خیام گزاره هایی را بیان کرد که کاملا مطابق گزاره هایی بود که چند قرن بعد توسط والیس و ساکری ریاضیدانان اروپایی بیان شد و راه را برای ظهور هندسه های نااقلیدسی در قرن نوزدهم هموار کرد. بسیاری را عقیده بر این است که مثلث حسابی پاسکال را باید مثلث حسابی خیام نامید و برخی پا را از این هم فراتر گذاشتند و معتقدند، دو جمله ای نیوتن را باید دو جمله ای خیام نامید. البته گفته می شودبیشتر از این دستور نیوتن و قانون تشکیل ضریب بسط دو جمله ای را چه جمشید کاشانی و چه نصیرالدین توسی ضمن بررسی قانون های مربوط به ریشه گرفتن از عددها آورده اند.

استعداد شگرف خیام سبب شد که وی در زمینه های دیگری از دانش بشری نیز دستاوردهایی داشته باشد. از وی رساله های کوتاهی در زمینه هایی چون مکانیک، هیدرواستاتیک، هواشناسی، نظریه موسیقی و غیره نیز بر جای مانده است. اخیراً نیز تحقیقاتی در مورد فعالیت خیام در زمینه هندسه تزئینی انجام شده است که ارتباط او را با ساخت گنبد شمالی مسجد جامع اصفهان تأئید می کند.

عده‌ای از تذکره‌نویسان، خیام را شاگرد ابن سینا و عده‌ای دیگر او را شاگرد امام موفق عارف معروف نوشته‌اند. تاریخنگاران و دانشمندان هم عصر خیام و کسانی که پس از او آمدند جملگی بر استادی وی در فلسفه اذعان داشته اند، تا آنجا که گاه وی را حکیم دوران و ابن سینای زمان شمرده اند. آثار فلسفی موجود خیام به چند رساله کوتاه اما عمیق و پربار محدود می شود. آخرین رساله فلسفی خیام مبین گرایش های عرفانی اوست.

اما گذشته از همه اینها، بیشترین شهرت خیام در طی دو قرن اخیر در جهان به دلیل رباعیات اوست که نخستین بار توسط فیتزجرالد به انگلیسی ترجمه و در دسترس جهانیان قرار گرفت و نام او را در ردیف چهار شاعر بزرگ جهان یعنی هومر، شکسپیر، دانته و گوته قرار داد. رباعیات خیام به دلیل ترجمه بسیار آزاد (و گاه اشتباه) از شعر او موجب سوء تعبیرهای بعضاً غیر قابل قبولی از شخصیت وی شده است. این رباعیات بحث و اختلاف نظر میان تحلیلگران اندیشه خیام را شدت بخشیده است. برخی برای بیان اندیشه او تنها به ظاهر رباعیات او بسنده می کنند، در حالی که برخی دیگر بر این اعتقادند که اندیشه های واقعی خیام عمیق تر از آن است که صرفا با تفسیر ظاهری شعر او قابل بیان باشد. خیام پس از عمری پربار سرانجام در سال ۵۱۷ هجری (طبق گفته اغلب منابع) در موطن خویش نیشابور درگذشت و وی را در امامزاده محروق به خاک سپردند.

آثار :

خیام آثار علمی و ادبی بسیار تالیف نمود که معروفترین آنها هفده رساله و کتاب به شرح زیر است:
۱- رساله فی براهین‌الجبر و المقابله به زبان عربی، در جبر و مقابله که فوق العاده معروف است و به‌وسیله دکتر غلامحسین  مصاحب در تهران به چاپ رسیده‌است.

۲- رساله کون و تکلیف به عربی درباره حکمت خالق در خلق عالم و حکمت تکلیف که خیام آن را در پاسخ پرسش امام ابونصر محمدبن ابراهیم نسوی در سال ۴۷۳ نوشته‌است و او یکی از شاگردان پورسینا بوده و در مجموعه جامع البدایع باهتمام سید محی الدین صبری بسال ۱۲۳۰ و کتاب خیام در هند به اهتمام سلیمان ندوی سال ۱۹۳۳ میلادی چاپ شده‌است.

۳- رساله‌ای در شرح مشکلات کتاب مصادرات اقلیدس و این رساله در سال ۱۳۱۴ به اهتمام دکتر تقی ارانی به چاپ رسید که  از لحاظ ریاضی بسیار مهم است.

۴- رساله روضة‌القلوب در کلیات وجود.

۵- رساله ضیاء العلی.

۶- رساله میزان‌الحکمه.

۷- رساله‌ای در صورت و تضاد.

۸- ترجمه خطبه ابن سینا.

۹- رساله‌ای در صحت طرق هندسی برای استخراج جذر و کعب.

۱۰- رساله مشکلات ایجاب.

۱۱-رساله‌ای در طبیعیات.

۱۲- رساله‌ای در بیان زیگ ملکشهاهی.

۱۳- رساله نظام الملک در بیان حکومت.

۱۴- رساله لوازم‌الاکمنه.

۱۵- اشعار عربی خیام که در حدود ۱۹ رباعی آن بدست آمده‌است.

۱۶- نوروزنامه.

۱۷- رباعیات فارسی خیام که در حدود ۲۰۰ چارینه (رباعی) یا بیشتر از حکیم عمر خیام است و زائد بر آن مربوط به خیام نبوده  بلکه به خیام نسبت داده شده.

۱۸- عیون الحکمه.

۱۹- رساله معراجیه.

۲۰- رساله در علم کلیات.

۲۱- رساله در تحقیق معنی وجود.

برخی از رباعیات خیام:

اسرار ازل را نه تو دانی و نه من،
وین حرف معما نه تو خوانی و نه من؛
هست از پس پرده گفتگوی من و تو،
چون پرده برافتد، نه تو مانی و نه من.

—————————————————-

آنانکه ز پیش رفته‌اند ای ساقی،
در خاک غرور خفته‌اند ای ساقی،
رو باده خور و حقیقت از من بشنو:
باد است هر آنچه گفته‌اند ای ساقی.

—————————————————-

عمرت تا کی بخودپرستی گذرد،
یا در پی نیستی و هستی گذرد؛
می‌ خور که چنین عمر که غم در پی اوست
آن به که بخواب یا بمستی گذرد.

—————————————————-

دوران جهان بی می و ساقی هیچ است،
بی زمزمه نای عراقی هیچ است؛
هرچند در احوال جهان مینگرم،
حاصل همه عشرت است و باقی هیچ است.

—————————————————-

لب بر لب کوزه بردم از غایت آز،
تا زو طلبم واسطه عمر دراز،
لب بر لب من نهاد و میگفت بر از:
می ‌خور، که بدین جهان نمی‌آیی باز!

—————————————————-

تا کی غم آن خورم که دارم یا نه؛
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه،
پر کن قدح باده، که معلومم نیست
کاین دم که فرو برم برآرم یا نه.

—————————————————-

با باده نشین که ملک محمود اینست،
وز چنگ شنو، که لحن داوود اینست؛
از آمده و رفته دگر یاد مکن،
حالی خوش باش، زانکه مقصود این است.

—————————————————-

از آمدن بهار و از رفتن دی،
اوراق وجود ما همی گردد طی؛
می ‌خور، مخور اندوه که گفته است حکیم:
غمهای جهان چو زهر و تریاقش می.

—————————————————-

ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم،
وین یکدم عمر را غنیمت شمریم؛
فردا که ازین دیر کهن در گذریم
با هفت هزار سالگان سر بسریم

آرامگاه

مقبره خیام شاعر معروف در جنوب شهر نیشابور، در جوار مقبره امامزاده محمد محروق واقع است.

آرامگاه حکیم عمر خیام نیشابوری

نظامی عروضی در سال ۵۳۰ مقبره خیام را زیارت کرد. وی گوید: “مرا به گورستان حیره (نیشابور) بیرون آورد (راهنما) و بر دست چپ گشتم، در پایین دیوار باغی خاک او دیدم نهاده…” ویلیام جکسن نویسد: “این بنا را که فعلا بر قبر امامزاده موجود است ظاهراً در قرن هفدهم میلادی (قرن یازدهم هجری) به جای بینایی که در آن وقت مشرف به ویرانی بوده است، بنا کرده‌اند.”
بار دیگر در سال ۱۳۱۳ هجری شمسی مقارن با جشن هزاره فردوسی بنای دیگری ساخته شد که هنوز باقی است، و آن مشتمل است بر ستونی سنگی در وسط سکوی چهار گوش منصل به بقیه امامزاده محمد محروق.
انجمن آثار ملی در صدد احداث بنایی برآمد که بیش از بنای کنونی در خور مقام خیام باشد، و از لحاظ اینکه با وضع بنای تاریخی امامزاده محمد محروق تباین و عدم تناسبی نیابد، در نظر گرفت بنای دیگری در جانب دیگر باغ امامزاده مذکور به عنوان یادبود خیام احداث نماید.
طرح این بنای یادبود مشتمل است بر برجی به سبک برجهای عهد سلجوقی (معاصر خیام) منتهی با استخوان بندی آهنی و پوشش سنگی و تزینات کاشی کاری (حاوی رباعیات منتخب خیام) و گنبد متناسب و آب‌نماها و نهرهای آب و مستحدثات دیگر در اطراف وجوانب.
علاوه بر بنای یاد بود که در دست ساخت است، ابنیه جداگانه دیگری برای موزه و کتابخانه و مهمانسرا ساخته شده است. ضمناً خیابان مشجر آسفالتی به طول سه کیلومتر از جاده مشهد به سوی باغ خیام و از انجا به بقعه عطار احداث گردیده است.

داستانهایی از زندگی خیام

حجه‌الحق ، حکیم ابولفتح عمر بن ابراهیم خیامی نیشابوری از حکما و ریاضی‌دانان و شاعران بزرگ ایران در اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم است .
قدیمی‌ترین مأخذی که در آن از خیام نامی آمده چهار مقاله نظامی عروضی است و خلاصه سخن نظامی درباره وی آن است که : به سال ۵۰۶ در بلخ به خدمت خواجه امام عمر خیامی رسید و در میان مجلس عشرت از وی شنید که می‌گفت :«گور من در موضعی باشد که هر بهاری شمال بر من گل افشان می‌کند» و چون در سال ۶۳۰ به نیشابور رسید چند سال بود که از یشابور رسید چند سال بود که از وفات او می‌گذشت . و نیز درباره اختیار او در نجوم حکایتی دارد .

 بعد از نظامی عروضی ، ابوالحسن علی بن زید بیهقی صاحب تتمه صوان الحکمه ، که خود خیام در ایام جوانی ملاقات کرده بود چنین است : الدستور الفیلسوف حجه الحق الخیام در نیشابور ولادت یافته و نیاکان او هم از آن شهر بوده‌اندو او چندان بود که در اصفهان هفت بار کتابی را خواند و حفظ کرد و چون به نیشابور بازگشت آن را املا نمود و بعد از آنکه املاء او را با نسخه اصل مقابله کردند بین آنها تفاوت بسیار ندیدند . وی در تصنیف و تعلیم ضنت داشت و من از و تصنیفی ندیدم مگر کتابهای : مختصر فی الطبیعیات ، رساله فی الوجود ، رساله فی الکون و التکلیف … اما در اجزاء حکمت از ریاضیات و معقولات آگاه‌ترین کسان بود . روزی امام حجه‌السلام محمدالغزالی نزد او رفت و از و سؤالی در تعیین یک جزء از اجزاء قطبی فلک کرد . امام عمر در جواب او سخن به درازا کشاند لیکن از خوض در موضع نزاع خودداری کرد ، و این خوی خیام بود ، و به هر حال سخن او چندان طول کشید تا نیمروز فرا رسید و مؤذن بانگ نماز در داد . امام غزالی گفت :« جاء الخق و زهق الباطل!» و از جای برخاست .

روزیدر ایام کودکی سنجر که ویرا آبله دریافته بود ، امام عمر به خدمت او رفت و بیرون آمد . وزیر مجیرالدوله از وی پرسید : او را چگونه یافتی و به چه چیز علاجش کردی ؟ امام گفت : این کودک مخوف است ! خادم حبشی این سخن را بشنود و به سلطان رساند . چون سلطان از آبله برست بغض امام عمر را به سبب آن سخن در دل گرفت و هیچگاه دوستش نمی‌داشت در صورتی که سلطان‌ملکشاه او را در مقام ندما می‌نشاند و خاقان شمس‌الملوک در بخارا بسیار بزرگش می‌داشت و خیام با او بر تخت می‌نشست. آنگاه بیهقی حکایتی از امام عمر مربوط به روزی که در خدمت ملکشاه نشسته بود و همچنین داستان نخستین ملاقات خود را با خیام و دو سؤالی که خیام درباره یکی از ابیات خماسه و یک موضوع ریاضی از او کرده بود ، می‌آورد و می‌گوید : داماد خیام امام محمدالبغدادی برایم حکایت کرده است که خیام با خلالی زرین دندان پاک می‌کرد و سرگرم تأمل در الهیات شفا بود ، چون به فصل واحد و کثر رسید خلال را در میان دو ورق نهاد و وصیت کرد و برخاست و نماز گزارد و هیچ نخورد و هیچ نیاشامید و چون نماز عشاء بخواند به سجده رفت و در آن حال می‌گفت : خدایا بدان که من تو را چندانکه میسر بود بشناختم ، پس مرا بیامرز! زیرا شناخت تو برای من به منزله راهیست بسوی تو! و آنگاه بمرد .

از جمله مطالبی که در کتب بعدی درباره خیام آمده داستان مجعول دوستی خیام و حسن صباح و خواجه نظام‌الملک از اوان کودکی و همدرسی نزد یک استاد است که نخست از کتاب سرگذشتسیدنا در کتاب جامع‌التواریخ رشید‌الدین فضل‌الله نقل شده و از آن کتاب به کتب دیگری از قبیل تاریخ گزیده و روضه‌الصفا و حبیب‌السیر و تذکره دولتشاه راه جسته است.
اگر چه این هر سه بزرگ ، معاصر یکدیگر بوده‌اند لیکن همشاگردی آنان بعید به نظر می‌آید زیرا وفات خیام چنانکه خواهیم گفت در حدود سالهای ۵۰۹ یا ۵۱۷ یا سنین دیگر است که ذکر کرده‌اند و وفات حسن صباح در سال ۵۱۸ اتفاق افتاده و اگر این دو در کودکی با نظام‌الملک در نزد یک استاد درس می‌خواندند می‌بایست با خواجه همسال باشند و چون خواجه به سال ۴۰۸ ولادت یافته بود پس ناگزیر سن دو همدرس او هنگام وفات می‌بایست بقریب یکصد و ده رسیده یاشد و چنین امر غریب‌الاتفاقی در شرح حال این دو بزرگ به نظر نرسیده است .

خلاصه سخن درباره خیام آن است که ور از مشاهیر حکما و منجمین و اطبا و ریاضیدانان و شاعران بوده است . معاصران او وی‌را در حکمت تالی بو‌علی می‌شمردند و در احکام نجوم قول او را مسلم می‌داشتند و در کارهای بزرگ علمی از قبیل ترتیب رصد و اصلاح تقویم و نظایر اینها بدو رجوع می‌کردند . برای حکیم سفرهایی به سمرقند و بلخ و هرات و اصفهان و حجاز ذکر کرده‌اند و گفته‌اند که با همه فرزانگی مردی تند‌خوی بود و بسبب تفوّه به حقایق و اظهار حیرت و سرگشتگی در خقیقت احوال وجود و تردید در روزشمار و ترغیب باستفاده از لذایذ موجود و حال ، و امثال این مسائل که همه خارج از حدود ذوق و درک مردم ظاهربین است ، مورد کینه علماء دینی بود . درباره او گفته‌اند که در تعلیم و تصنیف ضنّت داشت . ضنّت در تألیف نسبت بی‌معنایی بنظر می‌آید ، ولی بخل در تعلیم شاید بر اثر آن بود که حکیم شاگردی که شایسته درک سخنان او باشد نمی‌یافت .
وفات خیام را غالباً در سنین ۵۰۹(روایت تاریخ الفی) و ۵۱۷ نوشته‌اند . نظامی عروضی چنانکه دیده‌ایم او را به سال ۵۰۶ (ست و خمسمائه) در شهر بلخ ملاقات کرده بود و بنابراین تا سال ۵۰۶ زنده بوده است . عروضی در دنبال سخنان خود آورده است که چون به سال ۵۳۰ به نیشابور رسید چهار (ن:چند) سال بود تا آن بزرگ روی در نقاب خاک کشیده بود . اگر به نقل از بعضی نسخ که «چهار سال» ظبط کرده‌اند اعتماد کنیم در یکی از سنین بین ۵۰۶ تا ۵۳۰ فوت کرده باشد . برخی از محققان سال ۵۱۷ را برای تاریخ وفات خیام برگزیده‌اند .

خیام اشعاری به پارسی و تازی و کتابهایی بدین دو زبان دارد . در اینجا باید درباره رباعیات خیام مختصری بگوییم :
 
درباره رباعیات خیام تحقیقات فراوانی به زبان پارسی و زبانهای دیگر صورت گرفته است . استقبال بی‌نظیری که از خیام و افکار او در جهان شده باعث گردیده است که این رباعیات به بسیاری از زبانها ترجمه شود و بسی از این ترجمه‌ها با تحقیقاتی درباره احوال آثار و افکار خیام همراه باشد . خاورشناسان نیز در این باب تحقیقات مختلف دارند . تحقیق مفصل و پر دامنه درباره رباعیات خیام و نسخ مختلف قدیم و جدید آنها و اینکه کدامیک از آن همه رباعیات که به خیام نسبت می‌دهند اصلی است و کدام منسوب و غیر اصلی ، در این مختصر ممکن نیست و باید به تحقیقاتی که به همین منظور شده است مراجعه کرد . بعضی از رباعیات خیام یا منسوب بدو منشأ افسانه‌هایی شده است و بسبب شهرتی که رباعیهای فلسفی او هم از روزگار شاعر حاصل کرده بود ، بسیاری از رباعیهای فلسفی دیگر شاعران پارسی گوی بوی نسبت داده شده است و به همین سبب است که هرچه به دوره‌های اخیر نزدیک می‌شویم عدد رباعیات منسوب به خیام بیشتر می‌شود . اما رباعیهایی که بتوان گفت که از اوست بنا بر دقیق‌ترین تحقیقات از میانه ۱۵۰ تا ۲۰۰ رباعی تجاوز نمی‌کند . این رباعی‌ها بسیار ساده و بی‌آرایش و دور از تصنع و تکلف و با اینحال مقرون به کمال فصاحت و بلاغت و شامل معانی عالی و جزیل در الفاظ موجز و استوار است . در این رباعیها خیام افکار فلسفی خود را غالباً در مطالبی از قبیل تحیر یک متفکر در برابر اسرار خلقت و تأثر از ناپیدایی سرنوشت آدمیان است ، بیان می‌کند . او برای آدمیان بازگشتی را که اهل ادیان معتقدند ، قائل نیست و چون فنای فرزندان آدم را از مصائب جبران‌ناپذیر می‌شمارد ، می‌خواهد این مصیبت آینده را با لذات آنی جبران کند .
خیام رباعیهای خود را غالباً در دنبال تفکرات فلسفی سروده و قصد او از ساختن آنها شاعری و درآمدن در زیّ شعرا نبوده است و به همین سبب وی در عهد خود شهرتی در شاعری نداشته و بنام حکیم و فیلسوف شناخته می‌شده است و بس . اما بعدها که رباعیهای لطیف فیلسوفانه وی شهرتی حاصل کرد نام او در شمار شاعران درآمد و بیشتر در این راه مشهور گردید و طریقه او مقبول بعضی از شاعران قرار گرفت و بسیاری از آثار آنان در شمار گفته‌های خیام در آمد و رباعیهای فیلسوفانه معدود او فزونی یافت و همچنانکه دیده‌ایم در نسخ اخیر بالغ بر چند‌صد رباعی گردید .

خیام و علم ریاضیات

دستاوردهای علمی خیام برای جامعه بشری متعدد و بسیار درخور توجه بوده است. وی برای نخستین بار در تاریخ ریاضی به نحو تحسین برانگیزی معادله های درجه اول تا سوم را دسته بندی کرد، و سپس با استفاده از ترسیمات هندسی مبتنی بر مقاطع مخروطی توانست برای تمامی آنها راه حلی کلی ارائه کند. وی برای معادله های درجه دوم هم از راه حلی هندسی و هم از راه حل عددی استفاده کرد، اما برای معادلات درجه سوم تنها ترسیمات هندسی را به کار برد؛ و بدین ترتیب توانست برای اغلب آنها راه حلی بیابد و در مواردی امکان وجود دو جواب را بررسی کند. اشکال کار در این بود که به دلیل تعریف نشدن اعداد منفی در آن زمان، خیام به جوابهای منفی معادله توجه نمی کرد و به سادگی از کنار امکان وجود سه جواب برای معادله درجه سوم رد می شد. با این همه تقریبا چهار قرن قبل از دکارت توانست به یکی از مهمترین دستاوردهای بشری در تاریخ جبر بلکه علوم دست یابد و راه حلی را که دکارت بعدها (به صورت کاملتر) بیان کرد، پیش نهد. خیام همچنین توانست با موفقیت تعریف عدد را به عنوان کمیتی پیوسته به دست دهد و در واقع برای نخستین بار عدد مثبت حقیقی را تعریف کند و سرانجام به این حکم برسد که هیچ کمیتی، مرکب از جزء های تقسیم ناپذیر نیست و از نظر ریاضی، می توان هر مقداری را به بی نهایت بخش تقسیم کرد. همچنین خیام ضمن جستجوی راهی برای اثبات “اصل توازی” (اصل پنجم مقاله اول اصول اقلیدس) در کتاب شرح ما اشکل من مصادرات کتاب اقلیدس (شرح اصول مشکل آفرین کتاب اقلیدس)، مبتکر مفهوم عمیقی در هندسه شد. در تلاش برای اثبات این اصل، خیام گزاره هایی را بیان کرد که کاملا مطابق گزاره هایی بود که چند قرن بعد توسط والیس و ساکری ریاضیدانان اروپایی بیان شد و راه را برای ظهور هندسه های نااقلیدسی در قرن نوزدهم هموار کرد. بسیاری را عقیده بر این است که مثلث حسابی پاسکال را باید مثلث حسابی خیام نامید و برخی پا را از این هم فراتر گذاشتند و معتقدند، دو جمله ای نیوتن را باید دو جمله ای خیام نامید. البته گفته می شودبیشتر از این دستور نیوتن و قانون تشکیل ضریب بسط دو جمله ای را چه جمشید کاشانی و چه نصیرالدین توسی ضمن بررسی قانون های مربوط به ریشه گرفتن از عددها آورده اند.

خیام و علوم دیگر

استعداد شگرف خیام سبب شد که وی در زمینه های دیگری از دانش بشری نیز دستاوردهایی داشته باشد. از وی رساله های کوتاهی در زمینه هایی چون مکانیک، هیدرواستاتیک، هواشناسی، نظریه موسیقی و غیره نیز بر جای مانده است. اخیراً نیز تحقیقاتی در مورد فعالیت خیام در زمینه هندسه تزئینی انجام شده است که ارتباط او را با ساخت گنبد شمالی مسجد جامع اصفهان تأئید می کند. تاریخنگاران و دانشمندان هم عصر خیام و کسانی که پس از او آمدند جملگی بر استادی وی در فلسفه اذعان داشته اند، تا آنجا که گاه وی را حکیم دوران و ابن سینای زمان شمرده اند. آثار فلسفی موجود خیام به چند رساله کوتاه اما عمیق و پربار محدود می شود. آخرین رساله فلسفی خیام مبین گرایش های عرفانی اوست. اما گذشته از همه اینها، بیشترین شهرت خیام در طی دو قرن اخیر در جهان به دلیل رباعیات اوست که نخستین بار توسط فیتزجرالد به انگلیسی ترجمه و در دسترس جهانیان قرار گرفت و نام او را در ردیف چهار شاعر بزرگ جهان یعنی هومر، شکسپیر، دانته و گوته قرار داد. رباعیات خیام به دلیل ترجمه بسیار آزاد (و گاه اشتباه) از شعر او موجب سوء تعبیرهای بعضاً غیر قابل قبولی از شخصیت وی شده است. این رباعیات بحث و اختلاف نظر میان تحلیلگران اندیشه خیام را شدت بخشیده است. برخی برای بیان اندیشه او تنها به ظاهر رباعیات او بسنده می کنند، در حالی که برخی دیگر بر این اعتقادند که اندیشه های واقعی خیام عمیق تر از آن است که صرفا با تفسیر ظاهری شعر او قابل بیان باشد. خیام پس از عمری پربار سرانجام در سال ۵۱۷ هجری (طبق گفته اغلب منابع) در موطن خویش نیشابور درگذشت و با مرگ او یکی از درخشان ترین صفحات تاریخ اندیشه در ایران بسته شد.

مثلث خیام ، پاسکال

 بسیاری عقیده دارند که مثلث حسابی پاسکال را باید مثلث حسابی خیام نامید و برخی پا را از این هم فراتر گذاشته اند و معتقد اند که دو جمله ای نیوتون را باید دوجمله ای خیام نامید . اندکی در این باره دقت کنیم.

همه کسانی که با جبر مقدماتی آشنایی دارند ،”دستور نیوتن” را درباره بسط دوجمله ای میشناسند. این دستور برای چند حالت خاص (وقتی n عددی درست و مثبت باشد) چنین است:

(a+b)0 = 1 (1)
(a+b)1 = a+b (1,1)
(a+b)2 = a2+2ab+b2 (1,2,1)
(a+b)3 = a3+3a2b+3ab2+b3 (1,3,3,1)
(a+b)4 = a4+4a3b2+6a2b2+4a2b3+b4 (1,4,6,4,1)

اعداد داخل پرانتزها، معرف ضریبهای عددی جمله ها در بسط دوجمله ای است.

بلیز پاسکال (Blaise Pascal) فیلسوف و ریاضی دان فرانسوی که کم وبیش با نیوتون همزمان بود، برای تنظیم ضریبهای بسط دوجمله ای، مثلثی درست کرد که امروز به “مثلث حسابی پاسکال” مشهور است. طرح این مثلث برای نخستین بار در سال ۱۶۶۵ میلادی در “رساله مربوط به مثلث حسابی “چاپ شد.مثلث حسابی چنین است:

۱
۱ ۱
۱ ۲ ۱
۱ ۳ ۳ ۱
۱ ۴ ۶ ۴ ۱
۱ ۵ ۱۰ ۱۰ ۵ ۱
۱ ۶ ۱۵ ۲۰ ۱۵ ۶ ۱

دراین مثلث از سطر سوم به بعد هر عددبرابر با مجموع اعداد بالا و سمت چپ آن در سطر قبل است و بنابراین میتوان آنرا تا هر جا که للازم باشدادامه داد. هرسطر این مثلث ضریبهای بسط دوجمله ای را در یکی از حالتها بدست میدهد بطوری که n همان شماره سطر باشد.

ضریبهای بسط دوجمله ای (برای توانهای درست و مثبت) حتا در سده دوم پیش از میلاد البته به صورت کم و بیش مبهم برای دانشمندان هندی روشن بوده است .باوجود این حق این است که دستور بسط دو جمله ای با نام نیوتن همراه باشد زیرا نیوتن آن را برای حالت کلی و وقتی n عددی کسری یا منفی باشد در سال ۱۶۷۶میلادی بکاربرد.که البته در این صورت به یک رشته بی پایان تبدیل میشود.

اما در باره مثلث حسابی وضریبهای بسط دوجمله ای در حالت طبیعی بودن n. از جمله، دستور بسط دو جمله ای را میتوان در “کتاب حساب مخفی” میخائیل شتیفل جبردان آلمانی (که در سال ۱۵۲۴ چاپ شد) پیدا کرد.

در سال ۱۹۴۸ میلادی،پاول لیوکی آلمانی،مورخ ریاضیات،وجود دستور نیوتن را برای توانهای طبیعی ،دز کتاب “مفتاح الحساب”(۱۴۲۷ میلادی) غیاث الدین جمشید کاشانی کشف کرد. بعدها س.آ.احمدوف ،مورخ ریاضیات و اهل تاشکند، دستور نیوتون وقانون تشکیل ضریبهای بسط دوجمله ای را،در یکی از رساله های نصر الدین توسی،ریاضیدان بزرگ سده سیزدهم میلادی ،کشف کرد (این رساله توسی درباره محاسبه بحث میکند). چه جمشید کاشانی وچه نصرالدین توسی ،این قاعده را ضمن بررسی قانون های مربوط به ریشه گرفتن از عددها آورده اند.

همچنین براساس آگاهی هایی که داریم حکیم عمر خیام رساله ای داشته که خود رساله تاکنون پیدا نشده ولی از نام آن “درستی شیوه های هندی در جذر وکعب “اطلاع داریم ،کهدر آن به تعمیم قانونهای هندی درباره ریشه دوم و سوم ،برای هر ریشه دلخواه پرداخته.لذا خیام از “دستور نیوتن” اطلاع داشته.

اما بنا به اسناد تاریخی معتبر قانونهای مربوط بهضریبهای بسط دوجمله ای وطرح مثلث حسابی تا سده دهم میلادی(برابر چهارم هجری) جلو میرود و به کرجی (ابوبکر محمد بن حسن حاسب کرجی ریاضیدان سده ده و یازده میلادی) پایان میپذیرد .بنابراین حتی” مثلث حسابی پاسکال” را هم از نظر تاریخی نمیتوان “مثلث حسابی خیام ” نامید.

طبیعت و ماوراى طبیعت در آثار و افکار خیام، دکتر سید جعفر حمیدى

خیام را در جهان به ریاضیاتش مى‏شناسند و در ایران، با رباعیاتش؛ و صد البته که هم در جهان و هم در ایران، احترامش به سبب کمالش در هر دو بعد علمى و ادبى اوست. با این حال، پس از حدود نهصد و اندى سال که ازمرگ او (۵۱۴ یا ۵۱۵.ق) مى‏گذرد، هنوز گوشه‏هاى مهمى از حیات علمى و حتى رباعیات اصلى و شمارى رباعى مجعول و منسوب به وى براى مردم، مبهم و ناشناخته مانده است. این ابهام و ناشناس ماندن ابعاد مختلف از زندگى خیام را در سه مساله باید ارزیابى و بازیابى کرد.

نخست، اوضاع زمانى و مکانى خیام؛ دوم، وضع مغشوش و پراکنده ذهنیات مردم زمان وى و، از همه مهم‌تر، موضوع نام و شخصیت علمى و ادبى او که آیا خیام ریاضیدان و منجم همان خیام شاعر و ادیب است و یا خیام شاعر جدا از خیام ریاضیدان است. باتوجه به مندرجات مربوط به عصر خیام، مثل چهار مقاله نظامى عروضى یا تتمه صوان‏الحکمه ابوالحسن بیهقى یا میزان‏الحکمه خازنى و غیره، ما به نامى برمى‏خوریم به عنوان «خیامى» و در آثار قرن هفتم به بعد همه جا خیامى به خیام تبدیل شده است. در قرن پنجم و اوایل قرن ششم هجرى، ریاضیدان و منجم مشهور، حکیم عمربن ابراهیم خیام، در نیشابور و در همین زمان شاعرى پارسى‏گوى به نام على‏بن محمدبن احمدبن خلف، معروف به خیام، در خراسان مى‏زیسته است.

گفته‏اند شهرت حکیم و عالم ریاضى، یعنى خیام، از۱۸۵۱.م با انتشار رساله جبر و مقابله او به زبان فرانسه و قبل از آن در ۱۷۰۰.م با معرفى او در کتاب «تاریخ مذاهب ایران» تالیف توماس هاید در مقام یک منجم و شریک دراصلاح تقویم و تاریخ ملکشاهى به اوج رسیده است. اما على بن محمدبن احمدبن خلف یا خیام شاعر، با وجود اینکه تا قرن هفتم هجرى، اشعار فارسى او در آذربایجان و خراسان مشهور بوده و دیوانى هم داشته است، از قرن هفتم به بعد اثرى از وجود و شعر و دیوان او در مدارک ومآخذ موجود به چشم نمى‏خورد.

به نظر مى‏رسد که نام خیام شاعر در پرتو نام بلند خیامى ریاضى‏دان که در کلیه نسخه‏هاى قدیمى و به ویژه در رساله جبر و مقابله دیده مى‏شود محو گردیده و از همان سده‏هاى اولیه بعد از درگذشت خیامى از زبان کسى نقل نشده و همه جا خیام را با خیامى یکى دانسته‏اند. براى اثبات وجود دو شخصیت، یکى خیام و دیگرى خیامى، مدارک فراوان موجود است که محققان در آثار خود ذکرنموده‏اند. اما بعضى از محققان، هر دو شخصیت را یکى دانسته‏اند و گفته‏اند که: خیام از مشاهیر حکما و منجمین و اطبا و ریاضیدانان و شاعران بوده است. معاصران او، وى را، در حکمت، تالى ابن سینا مى‏شمردند و در احکام نجوم، قول او را مسلم مى‏دانستند و در کارهاى بزرگ علمى، ازقبیل ترتیب رصد و اصلاح تقویم و نظایر اینها، بدو رجوع مى‏کردند.

حکیم ابوالفتح عمربن ابراهیم خیامى (۵۱۷- ۴۳۸هـ.ق) در قرنى مى‏زیسته است که ما امروز مى‏توانیم نام آن قرن را «قرن ریاضیات» در ایران بنامیم. در قرن پنجم و اوایل قرن ششم، ریاضى‏دانان بزرگ در ایران و به ویژه درناحیه خراسان بزرگ مى‏زیسته‏اند.

ابوالفتح عبدالرحمن منصور خازنى، ابوالعباس فضل بن محمد لوکرى، ابوالمظفر اسفزارى میمون واسطى– که هر سه نفر، با همکارى خیام، رصد ملکشاهى را، در سال ۴۶۷هـ.ق، ‏ترتیب دادند و در اصلاح تقویم کوشیدند و تقویم جلالى را ساختند و نوروز را، که در پانزدهم حوت قرار داشت، به اول‏حمل (فروردین) منتقل نمودند– از ریاضى‏دانان و منجمان بزرگ این قرن بوده‏اند. ابوالحسن على بن زید بیهقى نیز از دیگر علماى علم ریاضى این عصر بوده که کتاب «تتمه صوان‌الحکمه»، «جوامع احکام نجوم» در ۳ مجلد و چندین کتاب دیگر از او است و «تاریخ بیهق» و «امثلة الاعمال النجومیه» را نیز نوشته است. همچنین قطان مروزى، مسعودغزنوى و چندین ریاضیدان دیگر در این قرن و حتى همزمان با زندگى خیام مى‏زیسته‏اند.

بنابراین، قرن پنجم و ششم هجرى را مى‏توان «قرن ریاضیات» در ایران دانست، چنانکه طب نیز در این قرن به آن اندازه از پیشرفت رسید که اطباى بزرگى همچون ابن‌سینا، سید اسماعیل جرجانى مؤلف ذخیره خوارزمشاهى، عبدالرحمن نیشابورى ملقب به بقراط ثانى ومؤلف کتاب شرح الفصول البقراطیه، شرف‏الزمان ایلاقى فیلسوف و پزشک نام‏آور آخر قرن پنجم و اول قرن ششم مؤلف کتاب‏الفصول الایلاقیه و دهها طبیب نامدار در این قرن مى‏زیسته‏اند.

قرن رباعیات

قرن پنجم را نه تنها مى‏توانیم عصر ریاضیات، طب و نجوم بدانیم، بلکه مى‏توان این قرن را «قرن رباعیات» نیز نامید؛ زیرا در این قرن، شاعران بسیار مى‏زیسته‏اند که، علاوه بر مهارت در انواع شعر، منحصراً به واسطه رباعیات خود به شهرت رسیده‏اند. ابوسعید ابى الخیر (ف.میهنه ۴۴۰هـ.ق)، خواجه عبدالله انصارى (ف.هرات ۴۸۱هـ.ق)، فقیه و عارف بزرگ ایرانى احمدبن محمد غزالى (ف.قزوین ۵۲۰هـ.ق)، برادرامام محمد غزالى، ازرقى هروى، ابوبکر زین‏الدین بن اسماعیل (ف.۴۷۶هـ.ق)، امیر معزى نیشابورى (ف.۴۱۸هـ.ق) و دهها شاعر دیگر بوده‏اند که در این قرن به سرودن رباعى مشغول بوده‏اند و یا در کنار فلسفه، حکمت، ریاضیات، نجوم و شعر، رباعیاتى هم به طریق تفنن سروده‏اند.
بنابر این توضیحات، مى‏توان گفت که خیام یا خیامى، در قرن ریاضى رباعى مى‏زیسته است.

اما بحث درباره اینکه خیام ریاضیدان و خیام رباعى‏پرداز، دو نفر یا دو شخصیت یا هر دو یک نفر بوده‏اند، زمان و وقت فراوان مى‏طلبد و ما در اینجا بنا را بر یک خیام یا خیامى مى‏گذاریم که هم ریاضیدان بوده است و هم رباعى‌سرا؛ زیرا تمام حکمت، ریاضیات و نجوم خیام تحت‏الشعاع همین رباعیات او قرار گرفته است. رباعیاتى که از حکمت، فلسفه، پرخاش، اعتراض و تردید سرشارند و ما در لابه‏لاى همین رباعیات به افکار و احوال سراینده‌ى آنها پى مى‏بریم. ناگفته پیداست که از میان صدها رباعى که به خیام نسبت داده‏اند فقط معدودى از آنها مربوط به‏خیام است و مابقى متعلق به کسانى است که همزمان یا بعد از خیام مى‏زیسته‏اند و اعتراضات خود را در قالب رباعى و در پناه نام پُرجسارت خیام سروده‏اند، زیرا یا خود قادر به بیان صریح افکار خود نبوده‏اند و یا اگر قادر بودند جایشان بر فراز دار یا گوشه بیغوله‏ها بود.

رباعى چیست؟

رباعى شعرى است داراى چهار مصرع که از متفرعات بحر هزج است و داراى دو شجره مى‏باشد: شجره «اخرب» که با مفعول شروع مى‏شود و شجره «اخرم» که با مفعولن آغاز مى‏گردد و، بر روى هم، وزن آن لاحول و لاقوه الابالله مى‏باشد. بیشتر شاعران ایران که در قصیده، مثنوى یا غزل تبحر داشته‏اند، به جهت تفنن یا از طریق ارائه ذوق، سرى هم به رباعى زده‏اند؛ چنانکه مثلاً عطار مثنوی‌سرا داراى دوهزار رباعى است که در کتاب «مختارنامه» گرد آمده است یا حافظ غزل‏پرداز تعدادى بین ۲۹ تا ۴۲ رباعى‏دارد. شهرت ابوسعید ابوالخیر، اوحدالدین کرمانى و خیام بیشتر به رباعیات آنها است.

رباعى یکى از ناب‏ترین، زیباترین و پُرمحتواترین قالبهاى شعر فارسى است. عامل پرخاش، اعتراض، فلسفه، حکمت، انتقاد، حتى جمال، در رباعى به مراتب از سایر قالبهاى شعرى قوى‏تر است و شاید بیشتر شاعران پرخاشگر، به ویژه خیام، به همین دلیل قالب رباعى را براى بیان افکار خویش برگزیده‏اند تا بتوانند حرفهاى دل خود را بى‏پرده‏تر و آشکارتر بیان نمایند.

صرف نظر از دوگانه بودن شخصیت خیام، امروز ما مجموعه‏اى از رباعیات به نام خیام در دست داریم. اما همه رباعی‌هاى موجود، محققاً از خیام نیستند.

تشخیص رباعی‌ها:

براى تشخیص رباعی‌هاى خیام از رباعیات منسوب به خیام، محققان پیشنهادهایى نموده‏اند که حاصل و نتیجه این پیشنهادها را بدین‌گونه مى‏توان بازگو نمود:
نخست اینکه، هر چهار رکن یا چهار مصرع رباعى، فکرى واحد و نگرشى یکسان داشته باشند. دوم اینکه، معنى برلفظ غلبه داشته باشد و محتوا و معناى شعر قوى‏تراز صنایع لفظى و ظاهرى باشد. سوم اینکه، مفاهیم وتصویرهاى شعرى خیام معمولاً مشخص است و در واقع این مفاهیم به منزله کلمات کلیدى اشعار خیام است، همان‏گونه که اشعار حافظ را با شناخت کلمات کلیدى مى‏توان از شعر سایر شاعران تشخیص داد. مفاهیمى مانند شک و تردید، پرسش، پرخاش و اعتراض، عصیان و استهزاء در اشعار خیام وجود دارد.
چهارم، غنیمت شمردن دم، وحشت و اندوه از مرگ، تشویش و هول و هراس از مردن.

پنجم، دعوت به عیش و خوشى و استفاده از نقد حاضر، توجه به قدرت سرنوشت و تقدیر از روز ازل و بى‏گناه بودن انسان و توجه به تدبیر.
هر رباعى که واجد چهار شرط از این شرایط پنجگانه باشد مى‏توانیم آن را از خیام بدانیم.

به نکات بالا، چند نکته دیگر باید افزود. اولاً، خیام به جهان مادى و طبیعى که مى‏پردازد، به تدریج از این جهان به جهان متافیزیک یا مابعدالطبیعه راه مى‏یابد. ثانیاً، با کنجکاوى و زیرکى تمام، جهان مابعدالطبیعه را با شک وتردید مى‏نگرد. ضمن اینکه، در بیشتر رباعیات و آثار به‏جای‌مانده از معاصران و محققان بعد از وى، درمى‏یابیم که او مسلمانى معتقد به اصول دیانت بوده است، زیرا لقب «امام» و «حجةالحق» داشته و بسیار بعید به نظر مى‏رسد که درحق یک مرد دور از مذهب چنان تعبیراتى به کار برود.
در اخبار قفطى، از عمر خیام به عنوان «امام خراسان» یاد شده است و مطلب تازه‏اى که درباره احوال او آمده آن است که وى به تعلیم علوم یونان اشتغال داشت و معلمین را از راه تطهیر حرکات بدنى و تنزیه نفس انسانى بر طلب واحد تحریض مى‏کرد. چون اهل زمان بر دین او طعن مى‏زدند، برجان خود بیمناک شد و عنان زبان و قلم را ازگفتار بکشید.

اوضاع عصر خیام

ما از زبان قفطى مى‏توانیم این نکته را دریابیم که اوضاع اجتماعى عصر خیام و جهالت و ناآگاهى مردم زمان وى و سرزنشها و طعنها و آزارهایى که در آن زمان از سوى عامه به خیام رسیده، باعث ظهور رخدادى به نام رباعیات خیام شده است؛ یعنى، این رباعیات در حقیقت پاسخ‌گونه‏اى هستند به تعصبات خشک و بی‌مورد معاصرین خیام.

در تأیید این نظریه، زکریاى قزوینى در کتاب «آثارالبلاد و اخبارالعباد» روایتى دارد که: «یکى از فقها هر روز صبح قبل از برآمدن آفتاب، نزد خیام مى‏رفت و درس حکمت مى‏خواند و چون به میان مردم مى‏آمد از او به بدى یاد مى‏کرد. عمر خیام یک‏بار چند تن را با طبل و بوق در خانه خود پنهان کرد و چون فقیه به عادت خود به خانه وى آمد، فرمان داد تا طبل‏ها وبوق‏ها را به صدا درآوردند. مردم از هر سوى در خانه او گرد آمدند، عمر گفت: اى مردم نیشابور! این فقیه شما است که هر روز از صبحگاه نزد من مى‏آید و درس حکمت مى‏آموزد و آنگاه پیش شما از من به نحوى بد مى‏گوید، اگر من همان باشم که او مى‏گوید، پس چرا از من علم مى‏آموزد و اگر چنین نیست پس چرا از استاد خود به بدى یاد مى‏کند؟»

به شهادت تاریخ، هیچ‏گاه اهل علم و صاحبان فضیلت و حتى پیروان طریقت، از تعدى و تعصب کج‌باوران و متعصبان عصر خود مصون نبوده‏اند و این گروه پیوسته مورد بى‏مهرى و بى‌عنایتى کسانى قرار گرفته‏اند که قادر به تشخیص سخن و کلام و افکار آنان نبوده‏اند و از این‌گونه کج‏اندیشیها درباره اهل فضل و اهل علم در اوراق تاریخ به فراوانى ضبط شده است و مسلماً خیام نیز یکى از کسانى بوده که از کج‌خلقیها و تعصبات مردم زمان خود در امان نبوده‏اند. در این مقوله، اشعار فراوانى از او باقى مانده که دلالت بر همان دلتنگیها و آزردگى او دارد.

فیزیک و متافیزیک

رباعیات خیام را از لحاظ صورى و ظاهرى نیز به چند گروه تقسیم کرده‏اند:
۱- اشعارى در بى‏وفایى دنیا و سرعت گذشت سالیان عمر.
۲- اشعارى در بیان محدودیت علوم و معرفت انسانى در مقابل نامحدود بودن واقعیات عالم هستى.
۳- اشعارى که لذت‌پرستى و خوشى روز را توصیه مى‏کند و حیات موجود را غنیمت مى‏شمارد.
۴- اشعارى که پوچ و بى‏اساس بودن هستى و حیات را ترویج مى‏کند و نسبت به ماوراء حیات با نظر شک و تردیدمى‏نگرد.(۱۲)
اشعار سه دسته اول– که درباره‌ى بى‏وفایى دنیا، گذراندن سریع‏عمر، محدودیت علم انسان در مقابل نامحدود بودن واقعیات عالم هستى و بالاخره لذت‏پرستى و خوشى آنى است– مشکلى را ایجاد نمى‏کنند، اما اشعار دسته چهارم سؤال‌برانگیز است.
مساله این است که آیا خیام یک شاعر سست‏خیال و نامعتقد به کائنات و دنیاى پس از مرگ و معاد بوده است یا، مطابق گفته قفطى و سایر معاصران وى، مؤمن، خداشناس، «امام حجةالحق على‏الخلق» و «امام خراسان» بوده است؟
در این مورد، تا امروز بحثها و مطالعات بسیار به عمل آمده و در این رهگذر، بعضى از محققان و خیام‏نویسان، به اصل بی‌اعتقادى خیام نسبت به ماوراءالطبیعه نظر داده‏اند و عده‏اى دیگر، او را غیر از این تصور نموده‏اند و حتى گروهى معتقدند که این اشعار، مطلقاً ازخیام نیست. در اینکه خیام شاعرى بى‏باک، گستاخ، جسور و پرخاشگر بوده‏است، شکى نیست، اما اینکه او را یک نفر ملحد، بدکیش و نامعتقد بینگاریم، نظریه‏اى است که همه محققان با آن موافق نیستند.

قرن خیام

چنانکه پیش از این گفته شد، قرن پنجم هجرى، قرن توسعه علوم عقلى و نقلى بوده و در این قرن ریاضیات، نجوم، طب، ادبیات و مطالعات دینى به اوج خود رسید. با این حال، این قرن از تشویشها، اضطرابات، خرافه‏گویى و خرافه‏پرستى و تعصبات خشک، مصون ومحفوظ نبوده است. درست است که در این قرن یکى از بزرگترین مراکز علمى، یعنى مدرسه نظامیه، در نیشابور و چند شهر دیگر فعال بود، اما از تحصیل در مدرسه نظامیه تنها قشرى خاص، یعنى فقط پیروان مذهب شافعى، بنا به خواست خواجه نظام‏الملک، مى‏توانستند بهره‏مند گردند. بنابراین، تشتت آرا و عقاید و پراکندگى افکار و توسعه اوهام و خرافات در نیشابور اندک نبود. از طرفى، این ابرشهر نیز، مثل سایر شهرهاى خراسان، در طول قرنهاى سوم تا هفتم، بارها مورد تهاجم، ویرانى و آتش‏سوزى بوده و در دست سلسله‏هاى مختلف حکومتى، دست به دست مى‏شده است. تظاهرات عامیانه و قشرى‏گرى عوام در بروز روحیه پرخاشگرى و انتقادى خیام بى‏تاثیر نبوده است و پیدا است که انتقامهاى خود را فقط از طریق رباعى‏هایش مى‏گرفت؛ و اگر در رباعى‏هاى دیگر وى رگه‏هایى از انتقاد از آفرینش و ماوراءالطبیعه مى‏بینیم، به نظر نگارنده این سطور، نه به دلیل بى‏اعتقادى وى نسبت به عالم هستى است، بلکه نوعى تعنت و مقابله به مثل و پاسخ به لجبازیهاى عوامانه و قشرى‌مآب‌هاى ماجراجو بوده است. رباعى‏هاى مأیوسانه وى به دلیل عدم اعتقاد او به کائنات نیست، بلکه، به گونه‏اى، پوچى و بى‏محتوا بودن ناسازگاریهاى حیات را از نظر خود بازگو کرده است.
مسلم است که این مقاله در رد نظریات محققان و منتقدان آثار خیام یا خیامى نیست، اما نگارنده آن معتقد است که در طول قرنهاى بعد از خیام، این ریاضى‏دان شاعر بارها و بارها مورد بى‏عنایتى منتقدان متعصب قرار گرفته، به طورى که هنوز شخصیت این مرد در هاله‏اى از ابهام و ناشناسى باقى مانده است.

یادداشتها

۱. محیط طباطبایى، محمد، «خیام یا خیامى»، تهران: ققنوس، ۱۳۷۰، ص۱۵
۲. همان، همان صفحه
۳. براى اطلاع ر.ک «تتمه صوان‏الحکمه»، ابوالحسن زید بیهقى و «چهار مقاله»، نظامى عروضى.
۴. صفا، دکتر ذبیح‏الله، «تاریخ ادبیات در ایران»، ج.۲، ص.۵۲۷
۵. همان ج.۲، صص۳۱۱-۳۱۰
۶. شفیعى کدکنى، محمدرضا، «مختارنامه عطار»، تهران: توس، ۱۳۵۸.
۷. ر.ک دیوان حافظ، تصحیح غنى و قزوینى، و ۴۲ رباعى، هاشم‏رضى، جلالى نائینى ۴۹ رباعى.
۸. فولادوند محمدمهدى، «خیام‏شناسى»، تهران: بى‏نا، ۱۳۴۷، ص.۱۲
۹. جعفرى، محمدتقى، «تحلیل شخصیت خیام» تهران: مؤسسه کیهان، ۱۳۶۵. ص. ۳۲
۱۰. نقل از «تاریخ ادبیات در ایران»، ج.۲، ص.۲۵۶
۱۱. قزوینى، زکریا بن محمود، «آثارالبلاد و اخبارالعباد»، ترجمه عبدالرحمن شرفکندى، تهران: اندیشه جوان، ۱۳۶۶، ص.۲۲۸
۱۲. جعفرى، محمدتقى، «تحلیل شخصیت خیام»، ص.۳۳.

دوشنبه, 21 فروردين 1396 15:40

اشعار ناصر خسرو قبادیانی

حکیم ناصربن خسروبن حارث القبادیانی البلخی المروزی، با کنیه ابو معین و ملقب و متخلص به “حجت” در ذی القعده سال ۳۹۴ هجری قمری متولد شده است. ناصر خسرو خود را در سفرنامه قبادیانی مروزی می‌خواند و این مطلب نشان می‌دهد که او در قبادیان متولد و در مرو ساکن بوده است. او از آن جهت خود را “حجت” می‌نامد که از طرف خلیفه‌ی فاطمی المستنصربالله به عنوان حجت منطقه خراسان انتخاب شده و برای نشر و دعوت در ایران و ماوراءانهر مامور شده بود.
ظاهرا ناصر خسرو از خانواده‌ی محتشمی است که به امور دولتی و شغل دیوانی مشغول بوده‌اند و از اشعار او معلوم می‌شود که در جوانی در دربار سلاطین و امراء راه داشته و چنانچه خود او در سفر نامه گفته از ۲۶ سالگی در مجلس سلطان محمود غزنوی و پسرش مسعود راه یافته بود و پادشاه وقت او را خواجه‌ی خطیر نامیده است.
در مجموع آنچه مسلم است که او در جوانی مرفه و دارای عزت و جاه و جلال بوده و تا قبل از تبعید از وطن دارای مکنت و ثروت بوده و باغ و خان و ملک داشته است.
از شکل ظاهری او چیزی در دست نیست مگر اشاراتی که خود او به تنومندی و کشیدگی قامت و گیسوان بلندش که در جوانی داشته، می‌کند که بعد از آوارگی لاغر و شکسته و گیسوانش سفید شده است. در باب زندگی شخصی و خانوادگی او هم اطلاعات زیادی در دست نیست ولی به نظر می‌رسد دارای خانواده بزرگی بوده است. همچنین او از پسر و دوری و هجران خانواده‌اش در زمان تبعید که ظاهرا همراه او نبوده‌اند، در اشعارش مکرر یاد می‌کند.

ناصر خسرو جوان
از ایام جوانی ناصر خسرو جز اشارات متفرقه که در اشعار و تصنیفات وی جسته و گریخته می‌شود اطلاع زیادی در دست نیست. آنچه از او می‌توان گفت آن است که ناصر خسرو از ابتدای جوانی به تحصیل علوم و فنون پرداخت و تقریبا در تمام علوم متداول عقلی و نقلی زمان خود مخصوصا علوم یونانی اعم از هندسه طب موسیقی و فلسفه تبحر پیدا کرده بود.
ظاهرا از همان اوایل جوانی به کتابت و شعر مشغول بوده و در ادبیات عرب و عجم هم ید طولانی داشت. به قول خودش مدتی را هم مثل شعرای زمان خود به باده خوری و عشق ورزی و گفتن اشعار مدح و غزل لهو می‌گذرانده و در دربار هم شاعر بوده و هم دبیر ملازم. علاوه بر فارسی و عربی که بر آن کاملا مسلط بوده احتمالا از زبان هندی بی‌اطلاع نبوده است. ناصر خسرو در کنار سایر علوم از نجوم هم سر رشته داشته و هرچند منکر تاثیرات ستارگان نبود ولی به غیبت گویی از روی ستاره‌شناسی اعتقادی نداشت.
در علم ملل و نحل و کسب اطلاع بر مذاهب و ادیان نیز رنج فراوان برده و نه تنها مذاهب اسلامی را بررسی کرده بلکه ادیان دیگر مانند دین هندوان، صائبین، نصاری و زردشتیان را نیز تحصیل نموده و چندی هم در جستجوی کیمیا بوده و غالبا در بحث و استدلال حقیقت‌جویی به سر برده و همین بحث و تحقیق و به قول خود او چون و چرا و نرفتن زیر بار تعبد، خاطر او را مشوش نموده و جوابی برای سوالات بی‌پایان خود در زمینه‌ی خلقت و حکمت شرایع در ظاهرا نیافته است. در حدود چهل سالگی وجدانش بیش از پیش مضطرب گردیده و در پی حقیقت افتاده و چنان که گذشت شاید برای یافتن حقیقت و تسکین وجدان نا‌ آرام خود بعضی مسافرت‌ها به ترکستان و هندوستان و سند کرده و با اندیشمندان ادیان و مذاهب مختلفه معاشرت و مباحثه نمود ولی با این همه جویندگی جواب تسکین بخشی به چون و چرا خود نیافته است.

عقاید و ویژگی‌های ناصر خسرو
اینکه ناصر خسرو از چه مذهب و عقیده‌ای پیروی می‌کرده است نظرات متفاوتی وجود دارد. اغلب نویسندگان اروپایی که در مورد ناصر خسرو چیزی نوشته‌اند و تحقیق کرده‌اند معتقدند که او سنی و احتمالا حنفی بوده است. دلیل این مدعی هم وجود چند مطلب می‌باشد. در سفر‌نامه و به ویژه قصیده‌ای معروف از او با مطلع: “نهاد عام و ترکیب چرخ و هفت اختر ….” البته قسمت اخیر این قصیده در نسخه‌ی ما مفقود شده ولی ظاهرا در آن از خلفای سه‌گانه و اموری و عباسی و ابوحنیفه و شافعی و علمای دیگر اهل سنت به احترام و خیر و نیکی یاد کرده است. از طرف دیگر به نظر می‌رسد نسخه‌ی موجود در نزد ما نقص بوده و دلیلی بر جعلی بودن قسمت محذوف نیست.
ناصر خسرو پس از سفر به مصر و آشنایی با فاطمیون به این جرگه پیوست و هرکجا که از خلفای فاطمی نام می‌برد آنها را از اولاد (امیر المومنین حسین بن علی) می‌شمرد. در اینکه ناصر خسرو بعد از قبول دعوت در تشیع به آل علی وحب اهل بیت و خلفای سه‌گانه و یاد از واقعه کربلا و اظهار حزن ابدی از آن واقعه و دشمنی با دوستان معاویه به اندازه یک شیعه‌ی عهد صوفی متعصب بود، شکی نیست. دیوان او پر است از اشعار طعن صریح و حتی لعن مخصوصا در مواردی که نسبت به ابوبکر و عمر که معتدلانه حرف زده و اظهار بعض نمی‌کند. در مجموع عقاید و اخلاق ناصر خسرو بعد از گرایش او به فاطمیها کاملا مطابق طریقه‌ی اسماعیلیه و آرا پیروان خلفای فاطمی است و همانطور که در زندگی‌نامه او گفته شد خود را حجت می‌نامد و مبلغ این فرقه در منطقه‌ی خراسان بوده است.
از گفته‌های او استنباط می‌شود بعد از بازگشت از مصر خیلی زاهد و پارسا و متقی بوده است. شراب نمی‌خورده و به نماز و روزه مداومت داشت و خود را به درجه ریاضت شاقه و به قول خودش ترک حلال رسانده و در زهد مبالغه و در سفرنامه نیز به ترک دنیا تصریح کرده و در دیوان خود به دست کشیدن از لذات دنیا، از روزی که نهر فرات عبور کرده (یعنی وقتی که به قلمرو فاطمیان قدم گذاشت) اشاره می‌کند.

 

دوشنبه, 21 فروردين 1396 14:19

حکیم ابو نصر علی بن احمد اسدی طوسی از شعرای برجسته سبک خراسانی در قرن پنجم هجری و از حماسه سرایان مشهور ایران است . تواد وی در اواخز قرن چهارم هجری و حدود 379 - 390 هجری - جوانی او همزمان با بر افتادن غزنویان و روی کار امدن سلاجقه بود . اوضاع آشفته ای که به خاطر این تحولات به وجود آمده بود موجب عزیمت اسدی به محیطی آرام و بی سرو صدا شد . در آذربایجان جایی که اسدی اقامت کرده بود دولت های کوچک حکمرانی میکردند که مشوق شعر و ادب پارسی و حامی شاعران و ادیبان بودند . وی در این سرزمین با حکران ذیل معاصر بود
امیر ابودلف ، پادشاه نخجوان :
اسدی او را پادشاه ارمن و از خاندان شیبانی دانسته است ، و گرشاسپ نامه برترین اثر خود را به نام او سروده است
شه ارمن و پشت ایرانیان مه تازیان و تاج شیبانیان
ملک بودلف شهریار زمین جهاندار ارانی پاک دین
بزرگی که با آسمان هم برست زتخم براهیم پیغمبرست
امیر شجاع الدوله ابو شجاع منوچهر بن شاوور :
از پادشاها شدادی و حاکم ارمنستان
نامور میر اجل والا منوچهر اصل ملک تاج شاهان و شجاع دولت و فختر تبار
اسدی به داستان‌سرایی گرائیده و به نظم داستان‌هایی که از بسیاری جهات به شاهنامه فردوسی نزدیک است، پرداخته است. شعرهای اسدی به واسطه تناسب و حسن استعمال، جلوه خاصی یافته و به تشبیه و مجازهای تازه و صنایع لفظی و معنوی مشحون است. اسدی طوسی از علمای لغت بوده و در این فن استاد بوده و بسیاری از دیوان‌های گذشتگان را به دقت و ژرف‌نگری خوانده و لغات کمیاب را به دست آورده و گاهی همان کلمات را در اشعار خود به کار برده و بدین سبب در گرشاسب‌نامه بسیاری از لغات فارسی که حتی در اشعار قرن پنجم و ششم هم کمتر استعمال شده است، دیده می‌شود. آوردن این لغات اگرچه نظر به حفظ زبان، شایسته تحسین و یکی از دلایل برتری این منظومه است اما تا حدی به فصاحت و رواج آن آسیب رسانده است. بهترین گواه، آن است که شاهنامه فردوسی که چندین برابر منظومه اسدی است از این کلمات کمتر دارد، با اینکه عنایت فردوسی به نگهداری زبان بیشتر بوده است.

آثار :
لغت فرس :
لغت فرس یا فرهنگ اسدی از قدیمی ترین کتب فارسی است . اسدی در تألیف این کتاب خدمتی در خور ستایش به زبان فارسی کرده و علاوه بر ضبط و تعریف لغات، به ذکر نام و شعرهای پیش‌گامان مانند ابوشکور بلخی، شهید بلخی و رودکی نیز پرداخته است. واژه‌نامه اسدی به جهت دقت و صحت تفسیر، بهترین واژه‌نامه و نیز قدیمی‌ترین فرهنگ موجود در زبان فارسی است.
شاعران معاصر اسدی در آذربایجان که با واژه های بومی خراسان آشنایی نداشتند از این لغت نامه استفاده میکردند . از ممیزات اصلی این لغت نام ترکیب کلمات بر اساس حرف آخر است . هم چنین لغت فرس از این لحاظ که شامل اسامی شعرای مقدم و ذکر اشعار آنهاست دارای اهمیت فراوانی است

آثار منظوم :
مناظرات :
در هر مناظره گفت و گویی بین دو طرف صورت میگیرد . هر یک دلایل خود را برای مجاب کردن یکدیگر بیان میکنند .در آخر هم شاعر به نام مدوح تخلص میکند. چهار مناظره " آسمان و زمین " ، " مغ و مسلمان " ، " نیزه و کمان " و " شب و روز " و قصیده دیگری با عنوان مناظره " عرب و پارسی " از آثار معروف وی میباشند .
شیوه نو و تازه در سرودن این قصاید دارای اهمیت است

گرشاسب نامه :
داستان منظوم گرشاسب ، پهلوان بزرگ سیستان و جد اعلای رستم است که در هند و سایر ممالک رزم‌ها کرده و نام‌آور شده است. این کتاب در تاریخ 445 - ۴۵۸ هجری - یعنی ۵۸ سال پس از اختتام شاهنامه فردوسی به انجام رسیده و در حدود ده هزار بیت است و دومین اثر حماسی تاریخی بزرگ به شمار میرود . منبع کار شاعر ، گرشاسپ نامه منثور ابوالموید بلخی بوده است . از مقدمه این منظومه بر می آید که اسدی از فلسفه و موضوع های مذهبی اطلاعات داشته است. در گرشاسپ نامه به تعداد زیادی لغات نامانوس و مهجور بر میخوریم ، شاید اسدی بر این گمان بوده که اهمیت شاهنامه در میزان به کارگیری چنین واژه هایی است ولی واقعیت این است که این کار امتیازی برای شاهنامه به حساب نمیاید ، بلکه ارزش و برتری شاهنامه فردوسی را بیشتر آشکار میسازد . با تمام این تفاسیر گرشاسپ نامه اسدی یکی از منظومه های مشهور زبان فارسی و از آثار برجسته حماسی ملی ایران است

علاوه بر آثار مذکور اسدی در منظوم ساختن داستان های مختلف مهارت بسیاری دارد و در خلال این منظومه هاست که در بیان امثال و مواعظ و نصایح هنرنمایی کرده است .
به طور کلی اشعار اسدی بسیار قوی ، روان و منسجم است . قدرت فراوانی در توصیف و به کار گیری تشبیهات دقیق و متنوع دارد .
وفات اسدی به سال 451 - 465 هجری - اتفاق افتاده است و در مقبرة الشعرای تبریز مدفون شده است .

مغ و مسلمان :
زجمع فلسفيان با مغي بدم پيكار نگر كه ماند ز پيكار در سخن بيكار
و را به قبله زرتشت بود يكسره ميل مـرا بـه قبــله فــرخ محمـــد مختـــار
نخست شرط بكرديم كان كه حجت او بـود قـوي‌تـر, بر ديــن او دهيــم اقـــرار
مــغ آنگــهي گفــت ز قبــله تــو قبــله مــن به است كز زمي آتش آرد به فضل به بسيار
به تف آتش بر خيزد ابر و جنبد باد زمي قوتش آرد بر و درختان بار
به آتش اندر سوزد ز فخر هندو تن به پیش آتش بندند موبدان زنار

گرشاسپ نامه :
اگرچند، بدخواه‌کشتن نکوست از آن کشتن آن به که گرددت دوست
بدان كز همه‌چيزها آشكار سبك‌تر، بگردد دل شهریار
در پادشاهان اميد است و بيم يكی را سموم و دگر را نسیم
چو چرخست، كردارشان گِردگـَرد يكی شاد از ایشان، یکی پر ز در
گرت چند گستاخ دارد به پيش چنان ترس از او كز بدانديش خويش
مبين نرمی پشت شمشیر تيز گذارش نگـر، گاه خشم و ستیز
برهنـه بُدی كامدی در جهان نبُد با تو چیز آشـكار و نهان/
چنان كامدی هم‌چنان بگذری خوروپوشش افزون ترا برسری
بسی گِرد آمیغ خوبان مگرد که تن را کند سست و رخسار زرد
بمیرد هرآن‌كس كه زاید درست شود نیست چونان‌كه بود از نخست
بود آینه دوست را مرد دوست نماید بدو هرچه زشت و نكوست
به دریای ژرف آن‌كه جوید صدف ببایدش جان برنهادن به كف
به دسـت آوریده خردمنـد سنگ به نایافـته دُر به ندهد زچنگ
به دست كسان چون توان كشت شیر نباید تو را پیش او شد دلیر
به ره چون روی هیچ تنها مپوی نخستین یکی نیك‌همره بجوی
به گرد دروغ آنكه گردد بسی از او راست باور ندارد كسی
به گفتار شیرین جهان ديده مرد كند، آنچه نتوان به شمشير كرد
به گیتی‌درون، جانور گونه‌گون بسند از گمان، وزشمردن فزون
ولی از همه، مردم آمد پسند كه مردم گشاده‌ست و ايشان به بند
به نيروتر آن‌كس كه از راه دين كند بردباری گه خشم و كین
به هم چون بود مهر و کین گاه جنگ ابا آبگینه کجا ساخت سنگ
به یک مرد گردد شکسته سپاه همیدونش یک مرد دارد نگاه
پدر گفت کز بد، گمان برگسل به اندیشه بیدار کن چشم و دل
چو دانش نداری به کاری درون نباشد ترا چاره از رهنمون
پس از تيرگی روشنی گيرد آب برآيد پس از تیره‌شب، آفتاب
تنت يافت آماس و تو زابلهی همی‌گیری آماس را فربهـی
تو، مشتی نخوردی زمشت تو بیش همان‌زان گران آیدت مشت خویش

دوشنبه, 21 فروردين 1396 14:16

اَبوالنَّجم احمدبن قوص‌بن احمد منوچهری دامغانی (در گذشته به‌سال ۴۳۲ هجری) معروف به منوچهری شاعر ایرانی سده پنجم هجری اهل دامغان بود.

هرچند منوچهری اولین سراینده ایرانی نیست که از سرایندگان عرب متاثر شده است، با وجود این، شاید در میان سرایندگان فارسی زبان پیش از خود یا معاصرانش هیچ کس به اندازه او از ادبیات عرب تأثیر نپذیرفته باشد.

کودکی و جوانی منوچهری در دامغان به تحصیل عربی گذشت، تا این که به خدمت منوچهر قابوس زیاری در طبرستان رسید. پس از مرگ منوچهر قابوس، منوچهری به ری رفت و به خدمت طاهر دبیر رسید که از طرف سلطان مسعود غزنوی در آن‌جا فرمانروایی داشت. وی از آنجا به دربار غزنه راه یافته، و به ستایشگری سلطان مسعود غزنوی مشغول شد. منوچهری برای جلب حمایت عنصری قصیدهای به نام «لغز شمع» سرود و در آن عنصری را ستایش کرد. در سال ۴۳۲ هجری قمری، منوچهری در حالی که سی و چهار سال داشت درگذشت.

موضوع و قالب شعری

بیشتر شعرهای او دربارهٔ طبیعت است. منوچهری علاوه بر آشنایی به زبان عربی، از دانش‌هایی چون نحو، پزشکی، ستاره‌شناسی، و موسیقی آگاهی داشت، و در شعر خود از واژه‌های خاص این دانش‌ها بهره می‌برد. دیوان منوچهری مشتمل بر اشعاری است که در قالب غزل، قصیده، مسمط، قطعه، و ترکیب‌بند سروده شده و موضوعاتی چون ستایش، وصف، و خمریه را در بر می‌گیرد. منوچهری قالب مسمط را برای نخستین بار در شعر پارسی پدید آورده است. اشعار او معمولاً در دو سبک می‌باشد. یا تغزل و اشعاری که به جوانی او هنگام شاعری باز می‌گردد و دیگری مدح و ستایش سلاطین و بزرگان زمانه که از رسوم معمول شاعری آن زمان بوده است. در اشعار او مفردات و اصطلاحات عربی بسیار دیده می‌شود که توانایی او در ادبیات عرب را منعکس می‌سازد.

به کارگیری واژه‌ها و اصطلاحات عربی، حتی واژه‌های غریب و نامانوس، اشاره به نام نزدیک به سی سراینده عرب در دیوان او، اشاره به مطالعه و حفظ دیوانهای سرایندگان عرب، بهره‌گیری از اسلوب و درون‌مایه سروده‌های عربی، برخی از مصادیق این توجه به‌شمار می‌آیند. مقاله‌ای که در حوزه ادبیات تطبیقی و با هدف بررسی میزان تأثیرپذیری منوچهری دامغانی از معلقه امرؤالقیس انجام شده است بیانگر تأثیرپذیری منوچهری دامغانی در دو چامه خود از معلقه امرؤالقیس در محور عمودی و موتیف است. علی‌رغم این موارد، در محور افقی ابتکار و استقلال عمل منوچهری، بویژه در زمینه توصیفات کاملاً به چشم می‌خورد.

 

دوشنبه, 21 فروردين 1396 14:11

زندگينامه باباطاهر همدانی
باباطاهر همدانی، معروف به «باباطاهر عریان»؛ عارف، شاعر و دوبیتی‌سرای اواخر سده چهارم و اواسط سده پنجم هجری.
درباره خاندان، سال‌ تولد و وفات‌، نحوه معاش‌ و طریق‌ کسب‌ دانش‌ و معرفت‌ و مسلک‌ عارفانه او، از منابع‌ قدیم‌، اطلاعات‌ دقیق‌ و روشنى‌ وجود ندارد. آن‌چه از گذشتگان به ما رسیده است یادکردی از زیست عارفانه و خوی درویشی اوست و این از نام او هویداست. بابا لقبی بوده که در گذشته به پیران وارسته می‌داده‌اند و عریان به دلیل بریدن وی از تعلقات دنیوی بوده است.
باباطاهر در شهر قدیمی همدان زندگی خود را به گمنامی سپری می‌کرد. به تدریج در اثر پاکی درون، خودسازی و بی‌علاقگی به دنیا دارای کراماتی شد که نام او را بر زبان‌ها انداخت.
گویند که در هنگام ورود طغرل‌شاه سلجوقی به همدان، باباطاهر در قید حیات بوده و ملاقاتی میان وی و امیر سلجوقی روی داده است. این دیدار تأثیر شگرفی بر طغرل برجای می‌گذارد که شرح آن چنین آمده است: «شنیدم که چون سلطان طغرل‌بیگ به همدان آمد، از اولیا سه پیر بودند: باباطاهر، باباجعفر و شیخ همشا که در کوهکی بر همدان که آن را خضر خوانند، ایستاده بودند.
نظر سلطان بر ایشان آمد. کوکبه لشکر بداشت و پیاده شد و با وزیر ابونصرالکندری پیش ایشان آمد. باباطاهر پاره‌ای شیفته گونه بود. او را گفت: با خلق خدا چه خواهی کرد؟ سلطان گفت: آنچه تو فرمایی، بابا گفت: آن کن که خدا می فرماید: ان الله یأمر بالعدل والاحسان. سلطان بگریست و گفت: چنین کنم. بابا دستش بگرفت و گفت: پذیرفتی؟ سلطان گفت آری.»
در روزگار ما باباطاهر عریان بیشتر با دوبیتی‌های شیرین و دلربایش شناخته می‌شود. دوبیتی‌های باباطار بیشتر به لهجه لری سروده شده و از نوع فهلویات (پهلویات) و ترانه‌های معمول در نقاط مختلف ایران است. بیشتر این دوبیتی‌ها به زبان محلی و شبیه به لغت‌های لری می‌باشد.
باباطاهر عاشق خداوند، طبیعت و انسان بودن است. در کلامش بارها از کوهستان‌ها، دشت‌ها و رودخانه‌های زیبای ایران‌زمین، رفتار و اخلاق خوب و ستایش خداوند سخن می گوید. باباطاهر انسان‌ها به ارزش نهادن به زندگی سفارش می‌کند؛ زندگی‌ای که در آن کمال و طی کردن درجات انسان بودن، حرف نخست را بزند. در دوبیتی‌های باباطاهر مکررا سخنانی دیده می‌شود که شامل پندها و اندرزهای وی به آیندگان است.
مکن کاری که بر پا سنگت آید
جهان با این فراخی تنگت آید
و فردا نامه‌خوانان نامه خوانند
تو را زنامه خواندن ننگت آید
***
بگورستان گذر کردم کم و بیش
بدیدم حال دولتمند و درویش
نه درویشی به خاکی بی‌کفن ماند
نه دولتمندی برد از یک کفن بیش
***
فلک برهم زدی آخر اساسم
زدی بر خمره نیلی لباسم
اگر داری برات از قصد جانم
بکن آخر از این دنیا لباسم
***
اگر دستم رسد بر چرخ گردون
از حق پرسم که این چونست و آن چون
یکی را داده صد ناز و نعمت
یکی را داده قرص جو آلوده در خون
از باباطاهر علاوه بر دوبیتی های دلکش، دو قطعه و چند غزل با گویش لری و مجموعه کلمات قصار به زبان عربی و کتابی به نام «سرانجام» به یادگار مانده است. کتاب سرانجام شامل دو بخش «عقاید عرفا» و «صوفی و الفتوحات الربانی فی اشارات الهمدانی» است.
باباطاهر عریان پس از ۸۵ سال زندگی وفات یافته است. آرامگاه وی در شمال شهر همدان در میدان بزرگی به نام وی قرار دارد. بنای مقبره باباطاهر در گذشته چندین‌بار بازسازی شده‌است. در قرن ششم هجری برجی آجری و هشت ضلعی بود. در دوران حکومت رضاخان پهلوی نیز بنای آجری دیگری به جای آن ساخته شده بود. در جریان این بازسازی لوح کاشی فیروزه‌ای رنگی مربوط به سده هفتم هجری بدست آمد که دارای کتیبه‌ای به خط کوفی برجسته و آیاتی از قرآن است و هم‌اکنون در موزه ایران باستان نگهداری می‌شود. احداث بنای جدید در سال ۱۳۴۴ خورشیدی با همت انجمن آثار ملی و شهرداری وقت همدان انجام شده است. این بنای تاریخی طی شمار ۱۷۸۰ مورخه 21/2/1376 به ثبت آثار تاریخی و ملی ایران رسیده است. هم اکنون در اطراف بنای جدید فضای سبز وسیعی احداث شده ‌است.
در اطراف مقبره باباطاهر تعدادی از بزرگان و ادیبان آرمیده‌اند که عبارت‌اند از: «محمد ابن عبدالعزیز» از ادبای قرن سوم هجری، «ابولفتح اسعد» از فقهای قرن ششم، «میرزا علی نقی کوثر» از دانشمندان سده سیزدهم و «مفتون همدانی» از شعرای قرن چهاردهم.
در شهر خرم‌آباد نیز بنایی به نام بقعه باباطاهر وجود دارد که به اعتقاد برخی زادگاه باباطاهر است.

دوشنبه, 21 فروردين 1396 13:29

تبریک روز بزرگداشت فردوسی , اس ام اس روز بزرگداشت فردوسی , پیامک بزرگداشت فردوسی

حکیم ابولقاسم فردوسی
حکیم ابولقاسم فردوسی ، حماسه سرا و شاعر بزرگ ایرانی در سال 329 هجری قمری در روستایی در نزدیکی شهر طوس به دنیا آمد . طول عمر فردوسی را نزدیک به 80 سال دانسته اند، که اکنون حدود هزار سال از تاریخ درگذشت وی می گذرد.فردوسی اوایل حیات را به کسب مقدمات علوم و ادب گذرانید و از همان جوانی شور شاعری در سر داشت . و از همان زمان برای احیای مفاخر پهلوانان و پادشاهان بزرگ ایرانی بسیار کوشید و همین طبع و ذوق شاعری و شور و دلبستگی او بر زنده کردن مفاخر ملی، باعث بوجود آمدن شاهکاری برزگ به نام «شاهنامه» شد .
شاهنامه فردوسی که نزدیک به پنجاه هزار بیت دارد ، مجموعه ای از داستانهای ملی و تاریخ باستانی پادشاهان قدیم ایران و پهلوانان بزرگ سرزمین ماست که کارهای پهلوانی آنها را همراه با فتح و ظفر و مردانگی و شجاعت و دینداری توصیف می کند .فردوسی پس از آنکه تمام وقت و همت خود را در مدت سی و پنج سال صرف ساختن چنین اثر گرانبهایی کرد ،در پایان کار آن را به سلطان محمود غزنوی که تازه به سلطنت رسیده بود ، عرضه داشت ، تا شاید از سلطان محمود صله و پاداشی دریافت نماید و باعث ولایت خود شود.سلطان محمود هم نخست وعده داد که شصت هزار دینار به عنوان پاداش و جایزه به فردوسی بپردازد. ولی اندکی بعد از پیمان خود برگشت و تنها شصت هزار درم یعنی یک دهم مبلغی را که وعده داده بود برای وی فرستاد.
و فردوسی از این پیمان شکنی سلطان محمود رنجیده خاطر شد و از غزنین که پایتخت غزنویان بود بیرون آمد و مدتی را در سفر بسر برد و سپس به زادگاه خود بازگشت.
علت این پیمان شکنی آن بود که فردوسی مردی موحد و پایبند مذهب تشیع بود و در شاهنامه در ستایش یزدان سخنان نغز و دلکشی سروده بود ، ولی سلطان محمود پیرو مذهب تسنن بود و بعلاوه تمام شاهنامه در مفاخر ایرانیان و مذمت ترکان آن روزگار که نیاکان سلطان محمود بودند سروده شده بود.

دوشنبه, 21 فروردين 1396 13:26

ابوعبدالله جعفر بن محمد بن حکیم بن عبدالرحمن بن آدم متخلص به رودکی و مشهور به استاد شاعران (زادهٔ ۲۴۴، رودک – درگذشتهٔ ۳۲۹ هجری قمری) نخستین شاعر مشهور ایرانی-فارسی حوزه تمدن ایرانی در دورهٔ سامانی در سدهٔ چهارم هجری قمری و استاد شاعران این قرن در ایران است.

رودکی سمرقندیhttp://parsseh.com/wp-content/uploads/2014/01/رودکی-سمرقندی.png 310w" sizes="(max-width: 236px) 100vw, 236px" style="padding: 0px; margin: 0px; outline: none; list-style: none; border-style: none; max-width: 100%; height: auto;">

او در روستایی به‌نام بَنُج رودک  (پنجکنت در تاجیکستان امروزی) در ناحیه رودک در نزدیکی نخشب و سمرقند به دنیا آمد.
رودکی را نخستین شاعر بزرگ پارسی‌گوی و پدر شعر پارسی می‌دانند که به این خاطر است که تا پیش از وی کسی دیوان شعر نداشته‌است و این از نوشته‌های ایرانی عربی نویس هم عصر رودکی- ابوحاتم رازی مسجل می‌گردد. ریچارد فرای عقیده دارد که رودکی در تغییر خط از خط پهلوی به خط فارسی نقش داشته‌است. از تمام آثار رودکی که گفته می‌شود بیش از یک میلیون و سیصد هزار بیت و نیز شش مثنوی بوده‌است، فقط ابیاتی پراکنده به همراه چند قصیده، غزل و رباعی باقی‌مانده‌است.

او زاده نیمه دوم سده سوم هجری بود. رودکی در دربار امیر نصر سامانی بسیار محبوب شد و ثروت بسیاری به دست آورد. می‌گویند رودکی در حدود یک صدهزار بیت شعر سروده است و درموسیقی، ترجمه و آواز نیز دستی داشته‌است.
رودکی در سه سال پایانی عمر مورد بی مهری امرا قرار گرفته بود.  او در اواخر عمر به زادگاهش بنجرود بازگشت و در همانجا به سال ۳۲۹ هجری (۹۴۱ میلادی) در گذشت.
او مدح‌کننده  امیر سعید نصر بن احمد اسماعیل(۳۰۱-۳۳۱ (هجری)  امیر سامانی، ابوجعفر احمد بن محمد بن خلف بن لیث یا بانویه امیر صفاری(۳۱۱-۳۵۲ (هجری) ، ماکان پسر کاکی سردار دیلمی و خواجه ابوالفضل بلعمی وزیر سامانیان-که رودکی را به نظم کلیله دمنه انگیزاند- بوده‌اند. درباره صله‌های گرانی که او از ماکان گرفت خود چنین سرود:
بدا میر خراسانش چل هزار درم        وزو فزونی یک‌پنج میر ماکان بود
رودکی فرزندی به نام عبدالله داشته‌است که در بیشتر تذکره‌ها پیش از نام خودش می‌آمده و از این رو به ابوعبدالله معروف شده بود.

رودکی

رودکی در بسیاری از موارد از اولین‌ها در ادبیات پارسی است. او آثار بسیاری را خلق نمود که متأسفانه جز پاره‌ای از آنها بدستمان نرسیده‌است. شمس قیس رازی در کتاب المعجم فی معاییر اشعار عجم خود رودکی را آفرینندهٔ رباعی دانسته و آغاز شاعری رودکی را از آنجا می‌داند که وی صدای شادی کودکی که درحال گردو بازی کردن بود را می‌شنود که از فرط شادی بابت هنر بازی خود زبان شاعری وی گشوده شده و با کلامی آهنگین می‌گوید: «غلتان غلتان همی رود تا بن گو».  دولتشاه سمرقندی (قرن نهم) در تذکرهٔ معروف خود آن کودک را پسر یعقوب لیث سر سلسلهٔ صفاریان می‌داند. و شاعر با شنیدن آهنگ این کلام تحت تاثیر قرار گرفته و به خانه می‌رود و بر همان وزن به شاعری می‌پردازد. و از آنجا که اشعارش در دوبیت بودند به رباعی معروف می‌شوند. به هر حال او را مبتکر قالب رباعی دانسته‌اند.
در تذکره‌ها آمده رودکی چنگ نواز بوده‌است. می‌گویند توان و چیرگی رودکی در شعر و موسیقی به اندازه‌ای بوده‌است که نیروی افسونگری شعر و نوازندگی وی در ابونصر سامانی چنان تأثیر گذاشت که وی پس از شنیدن شعر «بوی جوی مولیان» بدون کفش، هرات را به مقصد بخارا ترک کرد. این داستان که در کتاب چهار مقاله از نظامی عروضی آمده‌است بر این قرار است که امیرنصر سامانی (یا امیری دیگر) از بخارا به هرات می‌رود و دلبستهٔ هوای هرات می‌گردد. بازگشت به بخارا را چنان فصل به فصل عقب می‌اندازد که مدت چهارسال او و ملازمانش در هرات می‌مانند. لشکریانش که دلتنگ بخارا شده بودند به رودکی که در آن زمان نزد امیرمحتشم و مقبول القول بود روی آورده و به او گفتند اگر هنری بورزد و شاه را به بازگشت به بخارا ترغیب کند پنجاه هزار درم به او پاداش می‌دهند. رودکی نیز می‌دانست در این هوای لطیف نثر کارگر نیست و باید چیزی بسراید و بنوازد که از هوای هرات لطیف تر بنماید. از این رو قصیده‌ای می‌سراید و هنگامی که امیر سامانی صبوحی کرده بود، چنگ نواخته و آن تصنیف را با آواز می‌خواند. و امیر چنان تحت تاثیر قرار می‌گیردکه بدون آنکه کفش را در پایش کند سوار بر اسب می‌شود و مستقیم به سوی بخارا می‌تازد. و نقل است که کفش‌هایش را تا دو فرسنگ دنبال او می‌بردند. و رودکی پنجاه هزار درم از لشکریان می‌گیرد.  آن قصیده اینگونه‌است:
بوی جوی مولیان آید همی        یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و درُشتی‌های او        زیرپایم پرنیان آید همی
آب جیحون از نشاط روی دوست        خنگ ما را تا میان آید همی
ای بخارا، شاد باش و دیر زی        میر زی تو شادمان آید همی
میر سرو است و بخارا بوستان        سرو سوی بوستان آید همی
میر ماه ست و بخارا آسمان        ماه سوی آسمان آید همی
او برای سروده‌های آهنگین خود یک راوی داشته که نامش احتمالاً مج یا ماج که اشعار رودکی را با صدای خوش می‌خوانده‌است. خود رودکی در شعر خود از او بنام مج یاد می‌کند. اما فرهنگ انجمن آرای ناصری نام اورا ماج ثبت کرده‌است.
رودکی با وجود تقدم نسبت به شاعران بزرگ ایران زمین از پرکارترین‌ها نیز بشمار می‌رود. ابیات او در گزارش‌های رشیدی سمرقندی، جامی در بهارستان، نجاتی و شیخ منینی و مولفان «حبیب السیر» و «زینت المجالس» و مفتاح التواریخ در همه و همه تعداد ابیات رودکی بیش از یک میلیون محاسبه کرده‌اند که آمار ارائه شده اندکی در شمار با هم متفاوت است.
مهم‌ترین اثر او کلیله و دمنه منظوم است. جز آن سه مثنوی از او به ما رسیده و از بقیه اشعارش جز اندکی نمانده‌است. کلیله و دمنه در اصل کتابی ست هندی که در دورهٔ ساسانیان به دستور بزرگمهر و به وسیله برزویه طبیب به پارسی میانه ترجمه شد. و داستانیست رمز آمیز از زبان حیوانات. روزبه دادویه مشهور به ابن مقفع پس از اسلام آن را به عربی برگرداند و همان اثر ابن مقفع یا متن پهلوی بتوسط رودکی به شعر فارسی در آمد. نصرالله منشی از معاصران بهرامشاه غزنوی نیز در سدهٔ ششم ترجمهٔ ابن مقفع را به نثر پارسی کشید. داستان منظوم شدن کلیله و دمنه به توسط رودکی در شاهنامه نیز منقول است. شیخ بهایی در کتاب کشکول خود آورده‌است که منظومهٔ کلیله و دمنهٔ رودکی مشتمل بر دوازده هزار بیت بوده‌است. اینک نمونه‌ای از ابیات باقی‌مانده از منظومهٔ کلیله و دمنهٔ رودکی:
دمنه را گفتا که تا این بانگ چیست        با نهیب و سهم این آوای کیست؟
دمنه گفت اورا: جز این آوا دگر               کار تو نه هست و سهمی بیشتر
آب هرچه بیشتر نیرو کند                     بند ورغ سست بوده بفگند
دل گسسته داری از بانگ بلند              رنجکی باشدت و آواز بلند
از دیگر آثار رودکی می‌توان به سندبادنامه اشاره نمود. اثر سندبادنامه هم از اصلی هندی بوده که از عصر ساسانیان به ایران شده و از ایران به ادبیات عرب و اروپا راه یافته‌است. سندبادنامه در دوره سامانیان به فرمان نوح بن نصر سامانی به فارسی ترجمه گشت. هم اکنون تنها یک سندبادنامه دردست داریم که تهذیب کاتب سمرقندی می‌باشد و اصل آن نوشتهٔ ابوالفوارس قنازری ست. مطابق پژوهش‌های پاول هرن شرق شناس مشهور آلمانی مربوط به سندبادنامهٔ رودکی است
آن گرنج و آن شکر برداشت پاک        وندر آن دستار آن زن بست خاک
آن زن از دکان فرود آمد چو باد          پس فلرزنگش بدست اندر نهاد
یا این بیت:
تا به خانه برد زن را با دلام             شادمانه زن نشست و شادکام

رودکی محل تولدhttp://parsseh.com/wp-content/uploads/2014/01/رودکی-محل-تولد.jpg 285w" sizes="(max-width: 225px) 100vw, 225px" style="padding: 0px; margin: 0px; outline: none; list-style: none; border-style: none; max-width: 100%; height: auto;">

عمدهٔ اشعار غنایی رودکی را غزل‌ها و رباعی‌های وی تشکیل می‌دهند. این اشعار که برپایهٔ دم غنیمت شمری و خوشی و گذران زندگی و معاشقه استوار است شباهت زیادی با اشعار هوراس و آناکرئون و ابونواس دارد و در حقیقت تجدیدگر راهی ست که از اپیکور آغاز شده در ایران به رودکی رسیده و از همین راه به دست خیام و حافظ سپرده شده است . خمریات او بسیار شبیه به خمریات ابونواس است. در این گونه خمریات و نیز در اوصاف طبیعت و زیبایی‌های جهان او بسیار موفق عمل نموده که این موفقیت را در تاثیر بر متاخرین می‌توان جست. علت اصلی موفقیتش را می‌توان در ذوق بالا در تصویرسازی و تشبیهات دقیق و لطیف دانست. همین تشبیهات و جلوه‌های رنگارنگ و گوناگون طبیعت در شعر رودکی راه را برای شاعرانی مانند منوچهری دامغانی در وصف طبیعت گشود. یک مورد از خمریات معروف رودکی بدین قرار است:

بیار آن می‌که پنداری روان یاقوت نابستی

و یا چون برکشیده ابر پیش آفتابستی

سحابستی قدح گویی و می‌قطرهٔ سحابستی

طرب گویی که اندر دل دعای مستجابستی

اگر می‌نیستی یکسر همه دل‌ها خرابستی

اگر در کالبد جان را ندیدستی شرابستی

اولین مدیحه در پارسی ظاهراً در سیستان بوسیله محمد سگزی و بسام کرد سروده شد. که در مدح یعقوب لیث بود . رودکی نیز مانند غالب شعرا شاعری درباری بود و درمدح و تکریم شاهان و فضلا بیت می‌سرود. مدایح او غالباً بصورت قصیده اند. گاهی تنها در پایان قصیده چند بیت در مدح کسی نیز گفته و اضافه می‌شود و گاهی نیز قصاید بلند بالایی در مدح بزرگان در اشعار او دیده می‌شود. مهمترین و معروفترین مدیحهٔ او در مدح ابوجعفر احمد بن محمد امیر سیستان است و با این مطلع آغاز می‌شود

مادر می‌را بکرد باید قربان

بچهٔ اورا گرفت و کرد به دندان

او بجز مدایح مراثی و هجویاتی نیز دارد که البته تعدادشان چندان زیاد نیست. او در مدح بسیار میانه رو بوده و اثری از تملق و چاپلوسی در مدحیاتش نمی‌توان یافت. از مراثی معروف او نیز دو مورد که برای شهید بلخی و خواجه مرادی سروده شده‌است شهرت دارد.
در شعر رودکی پند و اندرز و سخنان حکیمانه نیز به وفور یافت می‌شود که همین گونه در شعر کسایی مروزی و فردوسی و ناصرخسرو نیز آمده‌است. بیشتر پند و اندرزهای رودکی اخلاقی و درباب هوشیاری و هشدار است که خواننده را به پندگیری و عبرت آموزی از جهان وا می‌دارد:
زمانه پندی آزادوار داد مرا                            زمانه را چو نکو بنگری همه پند است
به روز نیک کسان گفت تا که غم نخوری        بسا کسا که به روز تو آرزومند است
زمانه گفت مرا: خشم خویش دار نگاه           کرا زبان نه به بند است پای دربند است
نابینایی رودکی

Rudakii

رودکی با وجود تقدم نسبت به شاعران بزرگ ایران زمین از پرکارترین‌ها نیز بشمار می‌رود. ابیات او در گزارش‌های رشیدی سمرقندی، جامی در بهارستان، نجاتی و شیخ منینی و مولفان «حبیب السیر» و «زینت المجالس» و مفتاح التواریخ در همه و همه تعداد ابیات رودکی بیش از یک میلیون محاسبه کرده‌اند که آمار ارائه شده اندکی در شمار با هم متفاوت است.

برخی از نویسندگان همانند محمد عوفی در لباب‌الالباب رودکی را کور مادرزاد دانسته‌اند، همچنین قدیمی‌ترین منبع، رودکی را اکمه (کور مادرزاد) خوانده‌است. ولی برخی تنها از نابینایی او سخن گفته‌اند، چنانکه ابوزراعه گرگانی می‌گوید:
اگر به کوری چشم او بیافت گیتی را        ز بهر گیتی من کور بود نتوانم
و نیز دقیقی می‌گوید:
استاد شهید زنده بایستی                  وان شاعر تیره‌چشم روشن‌بین
و فردوسی نیز آنجا که از نظم کلیله و دمنه سخن می‌گوید نابینایی رودکی را می‌نمایاند:
گزارنده را پیش بنشاندند                    همه نامه بر رودکی خواندند
و ناصر خسرو می‌گوید:
اشعار زهد و پند بسی گفته‌ست         آن تیره‌چشم شاعر روشن‌بین
با این همه برخی هیچ سخنی از کوری او نمی‌گویند مانند سمعانی در الانساب و یا نظامی عروضی در چهار مقاله و نیز در کتاب تاریخ سیستان. از دیگر سو شعرهایی نیز از رودکی به‌جامانده که او را بینا می‌نمایاند:
همیشه چشمم زی زلفکان چابک بود        همیشه گوشم زی مردم سخندان بود
یا
چادرکی رنگین دیدم بر او                        رنگ بسی گونه بر آن چادرا
یا در جایی طبیعت بهار را اینگونه توصیف می‌نماید و سخت است که این ابیات را از شاعری نابینا بدانیم
لاله میان کشت بخندد همی ز دور          چون پنجهٔ عروس به حنّا شده خضیب
نفاط برق روشن و تندرش طبل زن          دیدم هزار خیل و ندیدم چنین مهیب
یا در جایی نقش و نگار و رنگارنگی طبیعت را به کتاب ارژنگ اثر مانی پیامبر ایران باستان مانند می‌کند. مانی پسر پاتگ همدانی کتابی نوشته بود که متأسفانه در دست نیست و آن سراسر مانند دیگر آثار مانویان پر دارای حاشیهٔ منقش بوده‌است. ربط دادن تصاویر ملون و رنگارنگ روی صفحهٔ کتاب به طبیعت بهاری برای کسی که تا کنون آن را ندیده‌است حتی براثر آموزش نیز دور از تصور است:
اکنون ز بهار مانوی طبع                        پر نقش و نگار همچو ژنگست
با توجه به این اشعار و اشعار دیگری که رودکی به تصریح از فعل «دیدن» استفاده کرده‌است، اندیشمندان فارسی بر این نظر هستند که نوشته محمود بن عمر نجاتی نویسنده کتاب بساتین‌الفضلاء را که در ۷۰۹ (قمری) نوشته شده درست می‌انگارد که چنین می‌گوید: «رودکی در پایان عمر کور شده‌است.»  ولی با این حال بدیع الزمان فروزانفر با مقایسه بین رودکی و بشار بن برد، شاعر نابینای شعوبی و عربی گوی، اعتقاد دارد که اشعار ذکر شده از او هیچ تضادی با نابینا بودنش ندارد.  با این حال بنابر کشفیات اخیر انجام شده، سعید نفیسی با صراحت نابینا بودن رودکی را رد می‌کند. از آنجایی که خود وی در هیچ کجای اشعار باقی‌مانده‌اش اشاره‌ای به کوری خود نمی‌کند و تذکره نویسانی که مدعی کور بودن مادرزادی وی هستند بیتی از خود رودکی دربارهٔ کور بودنش ذکر نکردند این احتمال وجود دارد که در سال‌های پایانی عمرش مثلاً در زمان سرودن کلیله و دمنه (که امروزه اثری از آن نیست) کور بوده باشد که این جدای از تطابق با گزارش فردوسی از نظم کلیله دمنه، با یافته‌های محققین و تصویر سازی‌های موجود در تشبیهات شاعر نیز همخوانی دارد.
ماجرای نبش قبر

در سال ۱۹۴۰ یعنی هزار سال پس از مرگ رودکی، صدرالدین عینی، بنیانگذار ادبیات فارسی تاجیکی برآن شد که از شواهد موجود در «تاریخ سمرقند» گور وی را بیابد. سرانجام پس از تلاش‌های بسیار وی موفق شد گور وی را چنان که در تمامی تذکره‌ها آمده در یک گورستان قدیمی در بنجرود شناسایی نماید. در سال ۱۹۶۵، گروهی باستان شناس روسی به رهبری گراسیموف- پیکرتراش نامی روس- گور وی را شکافتند. پس از تحقیقاتی که بر پیکر وی انجام شد و با مبنا قرار دادن اشعار خود شاعر چهرهٔ وی را ترسیم نمودند. نتیجهٔ پژوهش‌ها این شد که کسی چشمان شاعر را درنیاورده‌است بلکه سر وی را روی آتش یا زغال گداخته گرفته‌اند که موجب سوختن و کوری چشم وی گشته‌است. همچنین شکستگی‌های متعدد در ستون مهره‌ها و دنده‌های وی از شکنجه شدنش پیش از مرگ حکایت می‌کند.

رودکی مقبرهhttp://parsseh.com/wp-content/uploads/2014/01/رودکی-مقبره.jpg 400w" sizes="(max-width: 300px) 100vw, 300px" style="padding: 0px; margin: 0px; outline: none; list-style: none; border-style: none; max-width: 100%; height: auto;">

رودکی در ادبیات فارسی

رودکی را پدر ادبیات فارسی دانسته‌اند. پیش از وی شعر فارسی سروده می‌شد اما کیفیت اشعار رودکی آغازگر راه پیشرفت ادبیات فارسی بود.ریچارد فرای عقیده دارد که رودکی در تغییر خط از خط پهلوی به خط فارسی نقش داشته‌است.  در تذکره‌ها و کتب پارسی اشعار وی بارها ذکر شده‌است که همین‌ها اساس جمع آوری دیوان وی بودند. اشعار او بارها بتوسط شاعران ایرانی مورد استقبال قرار گرفت و بارها در تضمین‌ها از آنها استفاده شد. وی در میان شاعران فارسی بسیار مورد ارج و احترام بوده و کمتر کسی زبان به نکوهش وی گشوده‌است. او شعر فارسی را از پیروی از شعر عربی جدا کرد و اوزان و قالب‌های جدید فارسی بوجود آورد و با ترجمهٔ منظومه‌های مختلف و سرایش اشعار حکیمانه و تعلیمی و نیز تغزلات و مدیحه راه را برای پیشرفت شعر فارسی بخوبی گشود. از کسانی که از سروده‌های رودکی در اشعار خود تضمین آورده‌اند می‌توان به غضایری رازی، عثمان مختاری، سوزنی سمرقندی، فرخی سیستانی، معزی نیشابوری، خاقانی شروانی، ابوسعید ابوالخیر، مولانا جلال الدین بلخی و حافظ اشاره نمود . در مورد غزلیات وی که نخستین نمونه دردست غزل فارسی است عنصری بلخی می‌گوید:
غزل رودکی وار نیکو بود
غزل‌های من رودکی وار نیست
مولوی نیز در بسیاری موارد از اشعار رودکی استقبال کرده‌است. که مهمترین آنها شعری ست که مولوی در مرثیهٔ سنایی سروده‌است که تقلیدی مستقیم از سروده‌ای از رودکی به این مطلع است:

مرد همانا که مرادی بمرد

مرگ چنان خواجه نه کاریست خرد

مولوی در مرثیه‌ای درباب مرگ سنایی غزنوی اینگونه آورده‌است:
گفت کسی خواجه سنایی بمرد                      مرگ چنین خواجه نه کاری ست خرد
در جایی دیگر مولوی یکی دیگر از تنها چند واژهٔ متن اصلی رودکی را تغییر داده‌است که نشان از علاقهٔ وی به اشعار رودکی دارد. رودکی در غزلی اینگونه می‌سراید:
هرباد که از سوی بخارا به من آید                      با بوی گل و مشگ و نسیم و سمن آید
بر هر زن و هر مرد کجا بر وزد آن باد                    گویی مگر آن باد همی از ختن آید
نی نی ز ختن باد چنان خوش نوزد هیچ             کان باد همی از بر معشوق من آید
هر شب نگرانم به یمن تا تو برآیی                     زیرا که سهیلی و سهیل از یمن آید
مولوی در استقبال از غزل بالایی رودکی اینگونه سروده‌است:
هرباد که از سوی بخارا به من آید                       با بوی گل و مشگ و نسیم و سمن آید
بر هر زن و هر مرد که آن بوی اثر کرد                   گویند که آن بوی همه از ختن آید
نی نی ز ختن چشمهٔ خوش می‌ندهد بوی         این بوی همی از بر معشوق من آید
هر شب نگرانم ز یمن تا تو برآیی                       زیرا که سهیلی و سهیل از یمن آید
بی شک معروفترین شعر و سرودهٔ رودکی که در ادب فارسی سخت نیکو افتاده باشد همان غزلی ست که در بازگرداندن امیرنصر سامانی به بخارا سروده شده‌است. با مطلع

بوی جوی مولیان آید همی                           یاد یار مهربان آید همی
مولوی در تقلید از آن اینگونه سروده‌است:
بوی باغ و گلستان آید همی                        بوی یار مهربان آید همی
از نثار گوهر یارم مرا                                    آب دریا تا میان آید همی
با خیال گلستانش خارزار                             نرم تر از پرنیان آید همی
رودکی در شعر و اندیشهٔ حافظ کاملاً تاثیر گذار نشان می‌دهد و جدای از تضمین حافظ از شعر رودکی سبک شاعری و اندیشه‌های شاعرانهٔ رودکی نیز در شعر حافظ به وفور دیده می‌شود. از همین غزل فوق خواجه حافظ شیرازی غزلسرای بزرگ سدهٔ هشتم در استقبال از مهاجمی که احتمالاً امیرتیمور است اینگونه شعر رودکی را یادآوری کرده و دیگران را به غازی مهاجم فرامی خواند :
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم        کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی
ابوالفضل بلعمی و رودکی
نوشتار اصلی: رابطه میان رودکی و ابوالفضل بلعمی‎
رودکی و ابوالفضل بلعمی به یکدیگر علاقهٔ بسیار داشته‌اند، چنانکه ابوالفضل بلعمی گفته‌است «در عرب و عجم، رودکی را نظیری نیست». درمقابل رودکی نیز بلعمی بزرگ را مدح بسیار گفته‌است و صله دریافت می‌کرده‌است.
گویا این بیت را رودکی در مدح خواجه بلعمی گفته‌است:
چه فضل میرابوالفضل بر همه ملکان        چه فضل گوهر و یاقوت بر نبهره پشیز
آیین بزرگداشت رودکی و جایگاه جهانی

به عنوان پدر شعر کلاسیک فارسی رودکی از جایگاه ممتازی در جهان برخوردار است. اشعار غنایی و تعلیمی وی راه را بر بزرگان زیادی بازکرده‌است و از این رو همواره آیین‌های پاسداشت مختلفی برای این شاعر پارسی‌زبان برگزار می‌شود. در یکی از این آیین‌ها که در سال ۲۰۰۸ به میزبانی سازمان ملل متحد برگزار شد بان کی مون دبیرکل سازمان ملل متحد دربارهٔ شاعری رودکی در حضور جمع کثیری از سرشناسان علمی فرهنگی جهان، نمایندگان یونسکو و سفیران کشورهای مختلف گفت: «اشعار رودکی می‌تواندمبنای اتحاد جهانی قرار بگیرد چرا که رودکی شاعر خوبی‌ها و عدالت بود» . یونسکو هرساله از کشورهای عضو خود درخواست می‌کند تا بر هر مناسبتی نام بزرگان فرهنگ و ادب خود را ارائه دهند تا جهت بزرگداشت و برگزاری کنگره‌های مربوطه اقدام بعمل آید.  همچنین در آذر ماه سال ۱۳۸۷ هجری شمسی، سازمان میراث فرهنگی گردشگری و صنایع دستی با همکاری بنیاد فرهنگی رودکی و یونسکو، آیین بزرگداشتی برای رودکی در تهران با حضور شرکت کنندگان داخلی و خارجی ترتیب داده شد. بیشتر شرکت کنندگان خارجی از کشورهای هندوستان، افغانستان، تاجیکستان، فرانسه، ازبکستان، قرقیزستان و قزاقستان بودند.  در سال ۱۹۵۵ میلادی دولت جمهوری تاجیکستان به مناسبت هزار و صدمین سالگرد تولد رودکی مراسمی در این زمینه برپا نمود. از میان بزرگترین رودکی پژوهان می‌توان به براگینسکی، سیمنوف، صدرالدین عینی، سعید نفیسی، محمدعلی فروغی، محمد شکوروف و ریچارد فرای اشاره نمود.

رودکی تندیس کنار آرامگاهشhttp://parsseh.com/wp-content/uploads/2014/01/رودکی-تندیس-کنار-آرامگاهش1.jpg 500w" sizes="(max-width: 287px) 100vw, 287px" style="padding: 0px; margin: 0px; outline: none; list-style: none; border-style: none; max-width: 100%; height: auto;">

نمونهٔ تعلیمی

هرکه ناموخت از گذشت روزگار            نیز ناموزد زهیچ آموزگار
تا جهان بود از سر مردم فراز               کس نبود از راز دانش بی نیاز
مردمان بخرد اندر هر زمان                  راز دانش را به هر گونه زبان
گرد کردند و گرامی داشتند                 تا به سنگ اندر همی بنگاشتند
دانش اندر دل چراغ روشن است          وز همه بد بر تن تو جوشن است
نمونهٔ غنایی

شاد زی با سیاه چشمان شاد           که جهان نیست جز فسانه و باد
ز آمده شادمان بباید بود                   وز گذشته نکرد باید یاد
باد و ابر است این جهان افسوس        باده پیش آر هرچه بادا باد
من و آن جعد موی غالیه بوی             من و آن ماهروی حور نژاد
نیکبخت آنکه داد و بخورد                   شوربخت آنکه او نخورد و نداد
شاد بوده ست از این جهان هرگز        هیچ کس، تا از او تو باشی شاد؟
داد دیده ست از او به هیچ سبب        هیچ فرزانه، تا تو بینی داد؟
آرامگاه

نوشتار اصلی: آرامگاه رودکی
بدنبال کشفیات صدرالدین عینی آرامگاه او در نیمهٔ قرن بیستم از روی شواهد مندرج در تذکره‌ها و تواریخ نوشته شده از سمرقند پس از مدتی گمگشتگی شناسایی شد. و استخوان‌های وی که نشانهٔ کوری هم در آن بود یافته‌های عینی را تثبیت کرد. درپی آن بقعه‌ای شبیه به آرامگاه عطار بر بالای گور وی ساخته شد که هم اکنون در روستای بنجرودک یا پنجکنت در ۱۷۰ کیلومتری شمال شهر دوشنبه و در خاک جمهوری تاجیکستان قرار دارد. بقعهٔ آرامگاه رودکی دارای پلانی هشت ضلعی و گنبدی دایره‌ای شکل در بالای آن است. اخیراً به دعوت وزارت فرهنگ تاجیکستان چند تن از استادان کاشی کار نیشابور به نمایندگی از سوی سازمان میراث فرهنگی و گردشگری و صنایع دستی استان خراسان رضوی برای مرمت آرامگاه رودکی سمرقندی به تاجیکستان اعزام گشتند. کار گروه ایرانی در این مرمت تنها بازسازی گنبد بقعهٔ رودکی به مساحت یکصد متر مربع به سبک افلاک نما، با بهره گیری از کاشی فیروزه‌ای بوده‌است.